باز هم شش اردیبهشت و یک قدم نزدیکتر شدن به نقطهی پایان. امروز ۲۹ ساله شدم و به آستانهی نیمهی راه زندگی رسیدم. و این روزها برخلاف سال پیش همین روزها ـ که دلخسته بودم از بدترین و وحشتناکترین سال زندگیام ـ شادم و بیش از هر زمانی از زندگی لذت میبرم. 🙂
*****
خوانده بودم و شنیده بودم که بعد از یک سختی بزرگ، آرامشی و شادی بزرگتری در پیش است. اما آنقدر درگیر جدال با “سبکی تحملناپذیر هستی” شده بودم که باورم و یقینم را به بزرگترین عامل دوام آوردن در روزهای سخت زندگی از دست داده بودم: وجود نازنین “امید” را میگویم!
اما در این یک سال آنچنان زندگیام متحول شد که امروز خودم هم متحیر گوشهای ایستادهام و دارم به جریان اتفاقات عجیب و لذتبخش بزرگ و کوچکی مینگرم که یکی پس از دیگری مرا در مسیر زندگیام شگفتزده میکنند. اتفاقاتی که اغلب هم غافلگیرکنندهاند!
*****
سال ۹۱ برای من سال “شدن”ها و “رسیدنها” بود. سال شکستن فاصلهها. سال لبخندها. سال کشف دوبارهی امید و زندگی. سال دلخوشیها. و مهمتر از همه سال کارهای بزرگ. برداشت بذرهایی که در سالهای قبلتر کاشته بودم. و البته سال درسهای بزرگ. درسهایی که برای تمام زندگی همراهم خواهند بود:
۱- رها کن: همیشه بستگیها و وابستگیها یکی از بزرگترین عوامل احساس درد و رنج و غم درونی است. اما … سال گذشته فهمیدم که همین دردهای بهظاهر جانکاه هم، تنها و تنها با رها کردن گذشته و آغاز از همین لحظه برای نگاه به فردا تمام میشوند. اینکه در گذشته چیزی نبوده و نشده و اینکه کسی در زندگی من مهم بوده اما من برایش مهم نبودهام، هیچ کدام دلیلی بر این نیست که من با افسوسِ آن “نشدن”ها، لذت زیبایی امروز و رؤیای فردا را از خودم دریغ کنم. سخت است؛ اما ممکن و پاداشش، آرامشی است که این روزها بزرگترین لذت زندگی من است.
۲- آرزو بهدوش باش: در یک سال گذشته به بسیاری از آرزوهای بزرگ و کوچکم رسیدهام. آرزوهایی که زمانی برایم دستنیافتنی مینمودند. آرزوهایی که فکر میکردم حتی اگر یکی از آنها هم در زندگیام تحقق پیدا کند، من خوشبختترین آدم روی زمین خواهم بود! اما در همین یک سال، لذت رسیدن به بسیاری از آنها را تجربه کردم و فهمیدم که یکی از رازهای زندگی، لذت بردن از انتظار برای تحقق آرزوها در هر لحظهی زندگی است. بنابراین آرزوهایم را گوشهی صندوقچهی دلم چیدهام و هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم، سرشار از شوری درونیام: غافلگیریِ بزرگِ امروز چه خواهد بود؟
۳- چشمانداز زندگی من، رؤیاهای بزرگم هستند: درس قبلی و البته همنشینی با بزرگترهایی بزرگاندیش و جوانانی با رؤیاهایی نزدیک به “تلنگر زدن به کهکشان” استیو جابز، چشمانداز زندگی مرا تا آسمان رؤیاها بالا برد. حالا دیگر آینده را نه در سطح توان امروز خودم و شرایط دنیای اطرافم، که در رؤیاهای بزرگم جستجو میکنم. 🙂
۴- زندگی یعنی تجربهای که من برای خودم میسازم: امروز عمیقا باور دارم که سکان قایق کوچک زندگی من در اقیانوس پرتلاطم زندگی بهدست خودم است. زندگی چیزی نیست جز مجموعهای از انتخابها و تجربیات انسان در هر لحظه و مهم این است که در تکتک دقایق زندگی، هر لحظه از مسیر زندگیام تا آن لحظه رضایت مطلق داشته باشم: اینکه من زندگیام را با انتخابهایم ـ درست یا نادرست ـ ساختهام!
اوه! چه زندگی شگفتانگیزی!
*****
در طول این یک سال، بیش از هر چیز از محبت و لطف دوستان بسیاری برخوردار بودهام: پیش و بیش از همه، باید از دوست و برادرم، علیرضا معتمدی تشکر کنم که به همکاری با ایشان مفتخرم. و البته: شهرام کریمی برای دلگرمیها و راهنماییهایش، وفا کمالیان برای لطف بیپایان و کمکهای بیدریغش و از میلاد اسلامیزاد برای همرؤیا بودنش با من. و البته: آقای مهندس نقیزاده مدیرعامل محترم شرکت ارکان ارزش، دوستانم در پروژههای کلاس پرنده و جمعههای خلاق بهویژه رضا بهرامینژاد عزیز، علی بدیعی، احسان اردستانی، محسن امین، نیام یراقی و تکتک دوستان و همکارانم در دنیای واقعی و مجازی. و البته شما خوانندگان همراه گزارهها که لطف شما بزرگترین سرمایهی گزارهها و من است.
و البته یک تشکر ویژه از خانوادهی مهربانم و بهویژه مادر عزیزم برای محبتهایشان و وجود عزیزشان که بزرگترین انگیزهی من برای نفس کشیدن در این دنیای خاکی هستند؛ و بهویژه کوچولوی نازنین و تازهوارد خانوادهی ما که تماشای لبخندهای زیبایش بزرگترین لذت این روزهای من است. 🙂
امسال هم یادداشتم را با شعری بهپایان میرسانم. تکمصراعی از زندهیاد منوچهر آتشی که این روزها بیش از هر زمان دیگری وصف حال من است:
میروم در آرزوی کیمیا هنوز!