«آنها (لیورپول) بازی را با پنج گل پیروز شده بودند و محمد صلاح نیز یکی از گلها را به ثمر رسانده بود. بعد از پایان بازی محمد صلاح به سمت من آمد و دستش را روی دهان خود گذاشت زیرا نمیخواست دوربینهای تلویزیونی نشان دهند که او چه میگوید. او سریع سمت من آمد و گفت اگر یک پنالتی اتفاق میافتاد تو به کدام سمت میپریدی. به محض گفتن این حرف به خودم گفتم اوه چه پسر باهوشی چون من و به طور کلی ما دروازهبانها تحقیق میکنیم که بازیکن پنالتی زن حریف چهار، پنج پنالتی اخیر خود را به کدام سمت زده است بنابراین من به او گفتم که به سمت راست میپریدم چرا که تو پنج پنالتی آخرت را به طرف راست زدهای. بعد از این لبخند بزرگی روی صورتش نقش بست. او تشکر کرد و گفت باید این را میدانستم.
با توجه به همهی اینها به پیروزی پنج گله، زدن یک گل و انتخاب بهعنوان بهترین بازیکن زمین راضی نباشید. او حتی باید جزئیات کوچک و جزئی را درباره بازیهای بعدی بداند.» (بن فاستر، دروازهبان واتفورد، دربارهی محمد صلاح؛ اینجا)
در شروع دوبارهی نوشتن این سلسله پستها، راستش را بخواهید خیلی تلاش کردم شرحی بر این کار محمد صلاح و روایت بن فاستر بنویسم؛ اما خود ماجرا گویاتر از هر گونه تفسیری است. تنها میتوانم بگویم که حرفهایها نهتنها به عملکردی که از خودشان بهجا گذاشتهاند توجه میکنند، بلکه به عملکردی که نداشتهاند، چون موقعیتاش پیش نیامده هم توجه میکنند؛ چرا که لازمهی حرفهایگری این است که همیشه بهدنبال بهتر بودن و بهتر شدن باشی.
ممنونیم آقای محمد صلاح. 🙂 فوتبال ماشینی امروز، با ستارههای دوستداشتنی و انسانهایی مثل شما برایمان لذتبخش مانده است.
در طول سالهای اخیر در گزارهها و در دنیای واقعی در کلاسها و سخنرانیها و مشاورهها و صحبتهای دوستانام به اهمیت حیاتی بهروز بودن برای کسب موفقیت حرفهای و البته تداوم بخشیدن به آن بارها و بارها سخن گفتهام (از جمله اینجا را ببینید.) خوشحالم که شوق و شور این کار را در میان دوستان حرفهای و البته جوانهای هدفدار دور و اطرافم بهخوبی میبینم.
بهروز بودن خوب است چون باعث میشود همیشه حرفی جدید برای گفتن داشته باشی، کمک میکند تا مسائل و مشکلات جدیدی را بشناسی که شاید قبلا نمیدیدشان، روشها و ابزارهای جدیدی برای کشف و تحلیل و حل مسئله در اختیارت قرار میدهد، باعث میشود تا دیگران هم به توان تخصصی و حرفهای ما اعتماد بیشتری بکنند و بسیاری منافع دیگر را هم در اختیار ما قرار میدهد. در کنار اینها نباید فراموش کنیم که بهروز بودن چون همراه با کسب اطلاعات و یادگیری است فینفسه کاری بسیار لذتبخش است. بحث این نوشتهی من روی همین نکته است: اینکه لذتبخشی بهروز بودن در صورت عدم توجه میتواند تبدیل به یک دام شود!
از سالهای سال قبل از اینکه محیط وب و اینترنت بهوجود بیاید بهدلیل علائق بسیار متنوع و گستردهام هر محتوایی گیرم میآمد میخواندم، گوش میدادم یا میدیدم: کتاب، مجله، روزنامه، مقاله، فیلم، سخنرانی و … (این اعتیاد به مصرف محتوا در سنین پایین البته بد هم نبود؛ حداقل دو دستاورد برایم داشت: گسترده کردن دامنهی اطلاعات و حکایتهایم برای غنیتر کردن و جذاب کردن نوشتهها و گفتههایم و البته فهمیدن اینکه چه محتوایی را دوست ندارم یا نباید مصرف کنم!) با از راه رسیدن اینترنت عزیز، این مصرف محتوا تبدیل به بمباران شدن با محتوا شد: هر لحظه و هر ثانیه محتوای جذاب جدیدی پیدا میشد که نمیشد مصرفش نکرد؛ اما خوب، وقت هم محدود است و همیشه که نمیشود سرگرم مصرف محتوا شد. بنابراین لپتاپ و سختدیسکها و فلشهایم به کتابخانه و مخزن نشریاتم پیوستند و تبدیل به مخزنی عظیم از انواع محتوایی شدند که شاید روزی بشود مصرفشان کرد. (امروزه دراپباکس و گوگل درایو و “پاکت” نازنین به آنها اضافه شدند!) ذخیرهسازی محتوا بهکنار، عذاب وجدان ناشی از مصرف نکردن این محتوای ارزشمند، عذاب بیشتری داشته و دارد!
جنبهی بدتر ماجرا اما این بود که هر روز محتوای مصرف شده در لحظه به سوی محتوایی میرفت که نهتنها ارزش افزودهای در بلندمدت نداشتند، بلکه در لحظه هم جز تغییر حال و احوال بهسوی آب و هوای ابری و بارانی اثر دیگری نداشتند. بدتر از همه اینکه کاری هم نمیشد در موردشان انجام داد؛ فقط هر روز آجری بر دیوار بلند رنج آدمی افزوده میشد …
در طول سالیان اخیر گزارهها برای من حداقل این حسن را داشت که مجبور بودم برای نوشتن در اینجا، در طول هفته چند خط کتاب و مقالهی تخصصی بخوانم. اما درد سردرگمی هویت تخصصی که اینجا نوشتهام، در کار بهروز بودن هم خودش را به رخ میکشید: اینکه زمان من برای مطالعه و کسب اطلاعات و دانش و مهارت جدید محدود است و باید چطور از این زمان محدود استفادهی اثربخش بکنم.
از چند ماه قبل که هویت تخصصی خودم را دقیقتر شناختهام و تصمیم گرفتم تنها در حوزهی “تحلیل و توسعهی کسب و کار” فعالیت کنم، تصمیم جدی گرفتم که فرمان زمان مصرف محتوای خودم را هم خودم بهدست بگیرم و نگذارم احساس و علائق غیرتخصصی ـ و بیاولویت اولم ـ تعیین کنند که حالا وقت مصرف چه محتوایی است (حالا اولویتم تنها مصرف محتوا در حوزهی تخصصیم و ادبیات و فرهنگ است که این دومی جدا از بزرگ کردن روح آدمی، روی اولی هم تأثیرات عمیقی دارد.) بنابراین اولویتبندی موضوعی و زمانبندی در مصرف محتوا اولین قدم من برای مدیریت حجم بالای محتوا و اطلاعات و دادههایی است که هر روز و هر شب بر سرم آوار میشوند!
اما هنوز این کافی نبود. باز هم همچنان حجم محتوای دریافتی از توان من بالاتر بود. برای حل این مشکل بهیاد یک جنبهی دیگر بهروز بودن که آن را زمانی کشف کردم که نوشتن را جدیتر گرفتم: اینکه ایدههای نوشتنم را از کجا پیدا کنم. این موضوع بعدها وقتی که از سطح کارشناسی بالاتر آمدم و مشاورهی مستقل هم تبدیل به یکی از حوزههای اصلی شغلم شد هم اهمیت خود را نشان داد: تحلیلها و راهکارهای من باید از کجا بیایند؟ اینجا است که بحث بهروز بودن اثربخش پیش آمد: من باید در مصرف محتوا باز هم گزیدهنگرتر باشم و با وجود تمام دردی که همچنان از نخواندن و ندیدن و نشنیدن محتوای مورد علاقهام میکشم؛ اما میدانم که چارهای ندارم جز اینکه روی مصرف محتوای هدفمند تمرکز کنم: یعنی بخش عمدهی زمان بهروز بودن خودم را صرف محتوای دارای تأثیر مستقیم روی شغل و حوزههای نوشتنم کنم. البته در زمانبندیم برای مصرف محتوا، علائق دیگرم را هم در نظر دارم؛ اما فعلا برای رسیدن به چشمانداز تخصصی و حرفهایام چارهای ندارم جز اینکه زمان آنها را محدود نگاه دارم.
اولویتبندی موضوعی و زمانبندی مصرف محتوا و هدفمند نمودن مصرف محتوا راهکارهایی هستند که در طول یک سال اخیر به من برای اثربخشتر کردن زمان مصرف محتوا کمکهای بسیاری کردهاند. پیشنهاد میکنم شما هم به این راهکارها فکر کنید.
“اگر همیشه فکر کنی که همه چیز را بلدی، هیچ وقت موفق نخواهی شد. همیشه باید بهتر شد و این کاری است که من در تلاش هستم که انجام دهم . من کارهایی که در ۱۸-۱۹ سالگی میکردم ،هنوز میکنم. اما همیشه در حال تکمیل شدن و یادگیری چیزهای بیشتر هستم . حالا پختهتر شده ام . تجربیات به تو انسجام میدهند و به تو کمک میکنند که در زمین راحتتر باشی . بازی به بازی سعی میکنم که بیشتر در خدمت تیم باشم.” (از گفتگوی آ اس با کریس رونالدو؛ اینجا)
قبلا دیدیم که به عقیدهی فرناندو تورس بهتر شدن یعنی کمتر اشتباه کردن. اما حرف کریس رونالدو هم در این زمینه بسیار جالب است: بهتر شدن یعنی انجام کارهای جدید در کنار انجام همان کارهای قدیم!
این روزها جنجالهای الکلاسیکوی شمارهی سه و اعتراضهای آقای خاص به دستهای پشتپرده، همخوانی جالبی با صحبتهای بهترین بازیکن تیم رئال دارد: کاش آقای خاص یاد بگیرد که فوتبال در ذات اصلیاش، چیزی است جز نتیجهگرایی و کاپ قهرمانی و خشونت و سیستمهای دفاعی.
پ.ن. به دلیل خوابآلودگی شدید من، پست لینکهای هفته فردا صبح.