“پیروزی یک بر صفر آرسنال در خانه بروسیا دورتموند به اعتقاد رومن وایدنفلر «ناعادلانه» بود. دورتموند در اکثر دقایق بازی حاکم میدان بود؛ اما تنها گل آرون رمزی نتیجه را تعیین کرد. دروازهبان ۳۳ سالهی دورتموند پس از مسابقه گفت: «کمی بیعدالتی شد. اما ما در لندن آن اندکی شانس را داشتیم که امروز تاوانش را دادیم. ما بهسرعت در بازی جا افتادیم و موقعیتهایی عالی داشتیم؛ اما اراده لازم در لحظات سرنوشتساز را نداشتیم. ما بهاندازه کافی انرژیک نبودیم و همیشه تلاش کردیم زیبا بازی کنیم و مرتبا پاس پشت پاس بدهیم.”(اینجا)
وایدنفلر در مورد یک بازی رقابتی به نکتهای اشاره کرده که امروز بعد از تجربهی چند سال “تلاش برای رسیدن” عمیقا معتقدم بزرگترین مانع بر سر راه رسیدن به اهداف و موفقیت است: “تردید!” در مسیر حرکت بهسوی هدفها سختیهای بسیاری پیش میآیند که هر کدام برای ناامید و دلسرد شدنمان کافیاند. شکست خوردن در امتحان کردن انواع راههای تحقق یک آرزو در جای خودش معضل بسیار مهمی است. بارها و بارها افرادی را دیدهام که توان و استعداد و حتی منابع مورد نیاز را برای انجام یک کار بزرگ را در اختیار داشتهاند و تنها باید یک تصمیم بزرگ میگرفتند؛ اما نتوانستهاند. مسئله در بسیاری از موارد، نخواستن و نتوانستن نیست؛ بلکه “تردید” است: تردید در پذیرش ریسک آغاز کردن و تردید در ادامه دادن در زمانهی تاریکیها و شکستها.
شاید این تکبیت حافظ خلاصهی حال افرادی باشد که راه دشوار “رفتن تا رسیدن” را تا پایان طی کردهاند:
در ره منزل لیلی که خطرهاست بهجان / شرط اول قدم آن است که مجنون باشی!
“ویسنته دلبوسکه سرمربی اسپانیا به یواخیم لوو توصیه کرد مغرور نشود. او به خبرنگاران گفت: همانطور که لوو از لحاظ روحی انسان قوی است و شکستها را فراموش میکند، باید بتواند پیروزیها را نیز فراموش بکند. او نباید فکر کند که تیمش به قهرمانی در جام جهانی رسیده است و مغرور شود. شک داشتن همیشه چیز مثبتی است و باعث میشود تیمتان یک گام رو به جلو بردارد.” (اینجا)
حرف دلبوسکه جدید نیست؛ ولی شیوهی بیانش جذاب و تأثیرگذار. 🙂 فراموشی پیروزی بهاندازهی فراموشی شکستها در زندگی ما مهم است. وقتی به موفقیتی رسیدیم، وقت ریسدن به قلههای بلند بعدی است. حداقل میتوان همان قلههای مرتفع قبلی را دوباره فتح کرد!
“کروس مثل یک پروفسور است. او دانشگاه ژابی آلونسو را بهسرعت تمام کرده است. هیچ وقت او را نگران حس نکردهام و این مسئله مرا شگفتزده میکند. چه تحت فشار باشد چه نباشد، او وظیفهاش را بهدرستی انجام میدهد. نمیدانم چقدر پیشرفت خواهد کرد. او خیلی سریع تصمیم میگیرد و هنوز جا برای بهتر شدن دارد. معمولا توپی از دست نمیدهد و در عوض بهخوبی توپ گیری میکند.” (کارلو آنچلوتی در مورد تونی کروس؛ اینجا)
حرفهای کارلتو دربارهی تونی کروس برای من از این جهت جذاب بود که سه کلیدواژهی جادویی موفقیت را در رفتار تونی کروس برجسته کرده است:
۱- آرامش: استرس یکی از بدترین همراهان همیشگی ما در زندگی امروزمان است. عوامل محیطی، ویژگیهای فردی و البته اتفاقات زندگی روزمرهی ما در سطح استرسمان بسیار تأثیرگذار هستند. استرس جدا از تأثیرات بسیار بدی که روی سلامتی و تندرستی ما دارد، باعث فلج شدن ما در کار کردن میشود. کارلتو میگوید که تونی کروس آرامش دارد و این مسئله را اولین (و احتمالا مهمترین!) ویژگی تونی کروس میداند. خبر خوب این است که ما هم میتوانیم استرس را کنترل کنیم و خبر بهتر این است که استرس حتا میتواند مفید باشد. این سخنرانی تد را ببینید!
۲- ثبات: شخصا اولین و مهمترین دلیل شکستهایم ـ بهویژه از دست دادن فرصتهای طلایی زندگی ـ را در نداشتن ثبات، جستجو میکنم. بارها و بارها کارهای از نظر خودم نوآورانه و جذاب را کلید زدهام که به سرانجامی نرسیدهاند. با تیمی همراه شدهام که قصد یک کار بزرگ را داشتهاند؛ اما به نتیجهای نرسیدهام. داستان “رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود” را کنار “رفتن، رسیدن است” بگذارید، مفهوم ثبات مشخص میشود. باید با مدیریت سطح استرس، رها کردن خود از دام کاهش سطح شور درونی و دستاندازهای روحی و تعهد به داشتن عملکردی باثبات بهسمت رسیدن به اهداف بزرگ حرکت کرد. کارلتو میگوید یکی از ویژگیهای کلیدی کروس “ثبات عملکرد در دوران فشار” است. این گوهری است که با تمرین به همهی ما میدهندش و مهمترین کلید موفقیت است.
۳- تصمیمگیری: ما در تمامی لحظات زندگیمان در حال تصمیمگیری هستیم؛ چه آگاهانه باشد و چه نه. در نگاهی جامعنگر به دوران زندگیمان میتوانیم نقش تصمیمات درست را در موفقیتها و شکستهایمان تشخیص دهیم. تصمیمگیری شامل مجموعه مهارتهایی اکتسابی است و شامل دو نوع مهارت “چگونه تصمیم بگیریم” و “چگونه تصمیم نگیریم” میشود. کارلتو هم بهدرستی اشاره کرده است که کروس بهعنوان یک بازیساز با تصمیمات درستش شناخته میشود!
حفظ آرامش، ثبات عملکرد و تصمیمگیری درست. این سه کلید را برای موفقیت در کسبوکار و مسیر زندگی شغلیتان فراموش نکنید!
“جونینیو که از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ همبازی بنزما در لیون بود، در گفتوگویی که با رادیو “مونکارلو” داشت، گفت: احساس میکنم فوتبال اولویت نخست زندگی بنزما نیست. او از نظر کیفی هیچ مشکلی ندارد و یک مهاجم کامل است؛ اما تمرکز لازم را در زمین ندارد. او باید برای درخشش در زمین تلاش بیشتری انجام دهد. برای عملکرد خوب تنها استعداد کافی نیست. یک بازیکن باید استعداد خود را پرورش دهد.” (اینجا)
جونینیو که با ضربات آزاد خیرهکنندهاش قطعا از یاد فوتبالدوستان فراموش نمیشود، به نکتهی بسیار مهمی در مورد موفقیت در دنیای حرفهای اشاره کرده است: تمرکز! بارها و بارها با افرادی مواجه شدهایم که از نظر استعداد و دانش هیچ مشکلی نداشتهاند؛ اما در دنیای واقعی بههیچ چیز و هیچ کجا نرسیدهاند یا اینکه با نقطهی مطلوب فاصلهی بسیاری دارند.
تجربهی شخصی من نشان از آن دارد که برای موفق شدن در هر کار و رشته و حوزهای استعداد و دانش حرف آخر را میزند. مهمترین عامل “تمرکز” روی انجام یک کار مشخص از نقطهی صفر تا قلهی نهایی آن است و گیر اصلی کار هم همینجا است. در دنیای امروز، تمرکز گوهر نابی است که به این راحتیها به کسی ندهندش و نتیجهاش این است که معمولا نمیتوانیم هیچ کاری را از آغاز تا انجام پیش ببریم. چند بار فرصت جذابی را در بخشی خالی از بازار دیدهایم که میتوانست تبدیل به کسبوکاری بزرگ شود؛ اما حتی کار را آغاز نکردهایم و دیگری با کیفیتی بسیار نازلتر از ایدهی ما همان کسبوکار را راه انداخته و موفق شده است؟ چند بار یاد گرفتن یک مهارت ضروری برای موفقیت در بازار کار یا زندگی را آغاز کردهایم اما به پایان نرساندهایم؟ چقدر تجربیات ناموفق در رسیدن و از آن بدتر راه افتادن برای رسیدن داشتهایم؟
شخصا از این تجربیات زیاد داشتهام. به حسرتهای بزرگ زندگیام که فکر میکنم، در اغلب اوقات میبینم مقصر اصلی خودم بودم که با تمرکز نکردن و تمرکز نداشتن، فرصت بزرگی را از دست دادهام و دردناکتر اینجاست که این ماجرا، مدام تکرار میشود …
واقعیت دنیای حرفهایها این است که آدمهای موفق با ناموفقها معمولا جز شانس، وجه تمایز دیگری هم دارند که کنترل آن بهتمامی در دستان خودشان است. این عامل همان “تمرکز” است که البته به این راحتیها بهدست نمیآید! جدا از اینکه عوامل ضدتمرکز لذتبخش ـ همانند: رسانههای اجتماعی، گوشی تلفن، بازی، عطش شدید به خبرخوانی، فیلم و سریال و … و بهصورت کلی آوار حجم بالایی از اطلاعات ـ در دنیای امروز بهاندازهی کافی خودشان را به زندگی ما تحمیل کردهاند، نباید فراموش کنیم که اصولا تمرکز بهمعنی کار کردن است که خودش سختترین کار دنیا است! همین است که هر روز از “تمرکز” دورتر و دورتر میشویم و بههمین ترتیب از حرکت در مسیر درست برای رسیدن به آرزوها و اهداف زندگی هم دورتر …
اما برای حل مشکل “نداشتن تمرکز” آیا راهحلی هم وجود دارد؟ من هیچ راهحلی جز تعهد به عوامل بیرونی را نمیشناسم. تجربهی عمیقی که از ایجاد گزارهها بهعنوان یک تعهد بیرونی برای یاد گرفتن و یاد دادن داشتهام (اینجا را بخوانید) به من نشان داده که ایجاد چنین تعهدی میتواند باعث شود که ما چه برای چشیدن لذت تحسین دیگران از انجام یک کار توسط ما و چه برای در امان ماندن از گزند حس بد ناشی از پیگیری آن کار توسط دیگران، محرک خوبی برای انجام کارها باشد.
برای تمرکز یک راهکار دیگر هم هست: عادت! عادت چیزی است که باعث میشود بدون هیچ محرک درونی و بیرونی، کاری را در زمان درست و با همان کیفتی که باید، بهانجام برسانیم. به عادتهای زندگیتان کمی فکر کنید! حال اگر بتوانیم عادتهای درست کاری ـ مثل خوشقولی (رونوشت به خودم) ـ ایجاد کنیم، آنوقت “تمرکز” هم تا حدود زیادی بهصورت خودجوش به بخشی از زندگی ما تبدیل خواهد شد. اهمیت موضوع ایجاد عادتهای درست تا آنجاست که سال ۲۰۱۲ کتابی بهقلم چارلز داهیگ با عنوان “قدرت عادت” منتشر شد که تا مدتها جزو فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز بود! (ترجمهی بخشهایی از ابتدای کتاب را از اینجا رایگان دریافت کنید.)
“تمرکز” اولین و آخرین عاملی است که برای موفقیت در هر کاری به آن نیاز دارید. شاید تنها عاملی که از فرمول موفقیت شما جا مانده، تمرکز و تداوم تا رسیدن باشد. 🙂
اگر تجربهای از روشهای ایجاد تمرکز دارید، خوشحال میشوم آن را با من و خوانندگان گزارهها در پایین همین پست بهاشتراک بگذارید.
“وقتی پیروز میشوی همه چیز برایت آسانتر پیش میرود. ما در گروه بسیار مشکلی قرار داشتیم و پیش از آغاز مسابقات بسیاری میگفتند شانس زیادی برای صعود نداریم، اما همیشه به تواناییهای خودمان باور داشتیم.پیش از آغاز جام جهانی سبک بازی خود را به کل تغییر دادیم و پس از آن اعتماد بهنفس ما بیشتر و بیشتر شد. وقتی که در گروه اسپانیا، شیلی و استرالیا صدرنشین میشوی، هر سه بازی را میبری و ده گل میزنی یعنی عالی کار کردهای.
هیچکس فکر نمیکرد چنین دستاوردی داشته باشیم؛ اما به نظرم برای ما خودباوری مهم بود. باید انگیزه و ارادهی خود را حفظ میکردیم و این برای ما خیلی مهم است. فن خال همیشه پشت این تیم بود و سبک بازی ما توسط او چیده شد. برای اغلب ما، سبک های او سبک جدیدی بود اما در بازیهای دوستانه سخت تلاش کردیم تا با سبک جدید هماهنگ شویم. در این موفقیت هم بازیکنان و هم مربی نقش داشتند. میدانستیم که در ضد حملات خطرناک هستیم و فنخال به ما کمک کرد که از این ویژگی خود استفاده کنیم. چهار سال پیش در فینال باختیم و حالا فرصت انتقام پیدا کردیم. تیم خوبی داریم که روحیه بالایی دارد. پس چرا نتوانیم قهرمان شویم؟
هنوز راهی طولانی تا فینال در پیش است. به خودمان اعتماد داریم؛ اما همیشه در ابتدا به بازی بعدی فکر میکنیم.” (وسلی اشنایدر؛ اینجا)
جملات وسلی اشنایدر درخشان و الهامبخشاند و نتیجهاش را هم در عمل در نتایج هلند در این جام جهانی میبینیم. هلندی که جام جهانی قبلی را خیلی تلخ در فینال از دست داد و یورو ۲۰۱۲ را هم فاجعهبار بهپایان رساند حالا زیباترین تیم جام جهانی برزیل است. چه کسی فکر میکرد هلند ظرف چند دقیقه بتواند از شکستی تلخ در برابر مکزیک، پیروزی بسازد؟ اما هلند با شور درونی و انگیزهی خود توانست! 🙂
اشنایدر در حرفهایش پنج پیشنهاد برای شروع دوباره و موفقیت بعد از یک شکست بزرگ به ما یاد داده است:
“ژاوی یک روز به من گفت که اگر رئیس باشگاه بارسا بود و مسی از او ده بلیط درخواست میکرد، به او ۲۰ بلیط میدادم تا نرود؛ اما مسی فقط یک بلیط خواست. ژاوی میخواست که من این واقعیت را درک کنم که عملکرد خارقالعادهی مسی ناشی از خصلت درجه اول بودن او است. همهی بازیکنان طراز اول ـ مثل فانباستن، مالدینی و بارسی این ویژگی را داشتند. این ویژگی همان چیزی است که بالوتلی هم باید یاد بگیرد: مهارت، حق و حقوق انسان را مشخص نمیکند؛ مسئولیتها این کار را میکنند. ماریو برای خودش بازی میکند. اگر خودش بخواهد، میتواند فوتبالیست شماره یک دنیا شود.” (دیمیتریو آلبرتینی؛ اینجا و با تشکر از خبر اصلی)
همهی ما بارها و بارها با آدمهای بامهارتی مواجه شدهایم که در زندگیشان به آنچه میخواستهاند نرسیدهاند (شاید هم خودمان از این دسته آدمها باشیم.) آدمهایی که همیشه از چیزی آن بیرون شاکی هستند: “نگذاشتند و نشد! من به حقم نرسیدم!” اما اگر به واقعیت زندگیشان بنگریم؛ ماجرا اینقدرها هم آسان نیست. خیلی قصد توضیح مفصل ندارم. دیمیتریو آلبرتینی ـ که یکی از اسطورههای فوتبالی من است! ـ در همان جملهای که پررنگ کردهام بهخوبی بهترین پاسخ را به همهی این آدمها و همهی ما میدهد: برای موفق شدن، غیر از مهارت باید مسئولیتپذیری داشت. پذیرش مسئولیت زندگی خودمان در درجهی اول و پذیرش مسئولیت در دنیای حرفهایها، کلید موفقیت ما در زندگی شخصی و شغلیمان است.
“این سومین سالی است که ما در کورس رقابت هستیم. ما همیشه صحبتهایی را راجع به داوران میشنویم. انگار همیشه همه منتظر کوچکترین فرصتی هستند که بگویند کار یوونتوس تمام شده یا این تیم بهاندازهی قبل خوب نیست و چنین حرفهایی. ولی ما هنوز هم مثل قبل هستیم. اصلا آسان نیست که در نزدیکی صدر جدول باشی. یک سرمربی باید یک روانشناس خوب باشد و مثل بازیکنانش فکر کند. من گفته بودم که امسال کار سختی داریم. چون تیمهای دیگر جامهای زیادی برای فتح کردن دارند و ما جام های زیادی برای از دست دادن. بههمین خاطر هم گفته بودم که کسی که به پیروزی نرسد، ناکام مانده است.” (آنتونیو کونته ـ سرمربی یوونتوس؛ اینجا)
برنده شدن و ستاره شدن، سختترین کار دنیا است. خیلی از ما در همین مسیر از راه باز میمانیم. خیلی از ما تمام همت و آرزویمان را رسیدن به آن قلهی دوردست گذاشتهایم. اما چیزی که در این میان فراموش میشود این است که خیلی وقتها موفق شدن، در رقابت است که معنادار است و بردن یکی، بهمعنای باخت آن دیگری است. اما ما عادت داریم باخت را در زمان باختن ببینیم نه در زمان رقابت! حرفهای جالب کونته روی همین نکته دست گذاشته است: اینکه همانقدر که تو میتوانی ببری، دیگران هم میتوانند ببازند و همانقدر که دیگران میتوانند ببرند، تو هم میتوانی ببازی!
اما کونته نکتهی مهم دیگری را هم گفته است که به جنبهای معمولا نادیده انگاشته شدهی “برندینگ” در ارتباط است: حفظ “برند” از ساختن آن سختتر و مهمتر است. برندها با دو عنصر بسیار مهم گره خوردهاند: انتظار و احساس. هر دو عنصر در فوتبال بهخوبی نمایان هستند.
عنصر انتظار با پیشنهاد ارزش یک برند در ارتباط است: اینکه این برند چه منفعتی را برای مشتری میآفریند. بیایید به فوتبال نگاه کنیم. اغلب “برند”های بزرگ فوتبال دارای سبکی خاص هستند که با آن شناخته میشوند و به همین دلیل مورد علاقهی هوادارانشان هستند: توتال فوتبال بارسا، بازی فیزیکی تیمهای ایتالیایی، بازی فانتزی تیم ملی برزیل و سبک بازی شناور فوتبال هلندی را بهیاد بیاورید. کونته بههمین موضوع اشاره میکند. یک نکتهی مهم در این میان این است که پیشنهاد ارزش باید حداقلی از ویژگیها / انتظارات را محقق کند تا همچنان مورد رضایت هواداران / مشتریان باشد. این یعنی ثبات رفتار و عملکرد که سختترین کار دنیا است!
تجربهی احساسی برند اما وجه دیگری از ماجرا را نمایان میکند. وجهی که در دنیای فوتبال بهشدت معنادار است. اگر فوتبالی باشید، حتمن میداند از چه سخن میگویم: غرور و شادی پیروزیها و اشک و درد ناشی از شکستها. ما تیمهای مورد علاقهمان را با تجربهی احساسی که با آنها داشتهایم بهیاد میسپاریم. خاطره عنصری از ذهن ما انسانها است که با احساس پیوندی ویژه دارد و بههمین جزوی مهم از مسیر زندگی ما است. ما عاشق تیممان میشویم چون احساس خوبی در ما میآفریند، به ما غرور و هویت میدهد و در ما شادی و شور و هیجان میآفریند. و باز همینجا است که یک برند لازم است به ساختن و ثبات این تجربهی احساسی فکر کند!
بهگمانم یکی از بزرگترین عوامل شکست بزرگترین برندهای دنیا، نداشتن ثبات در ارزش و احساس است. فراموششان نکنیم!
“تو میتوانی موفق بشوی. مگر چه فرقی با این همه آدم موفق تاریخ داری؟ زندگیشان را که بخوانی، از امروز تو هزار پله عقبتر بودند. مشکلاتشان از تو بیشتر بود. موانع زندگیشان از تو بیشتر بود. حتی خیلی از آنها توانمندی و استعدادشان هم از تو کمتر بود. بنابراین تفکر نمیشود و نمیتوانم را کنار بگذار که اتفاقا میشود و میتوانی. اما این کار یک شرط اصلی دارد: اینکه بخواهی! وقتی واقعا از ته دلت بخواهی، خدای مهربان هم میخواهد تا تو به آرزوهایات برسی. و وقتی این اتفاق بیفتد، دنیا هم با تو همراه خواهد شد و تمامی نیروهای طبیعی و غیرطبیعی دست بهدست هم خواهند داد تا موفق شوی! اما یادت نرود که باید بهاندازهی کافی صبر داشته باشی تا لحظهی موعود فرا برسد!”
جملات بالا خلاصهای هستند از حرفهایی که کتابها و مقالات موفقیت شخصی و شغلی و سخنرانیها و مصاحبههای مربیان و اساتید فن این حوزه قصد دارند به ما بقبولانند. آنها میگویند مشکل اصلی ما در موفق نشدن، تفکرات اشتباه ما است. اگر نگاه منفیباف و ناامیدیمان را کنار بگذاریم و اگر با تمام وجود بهدنبال آرزوهایمان باشیم، “قانون جذب” باعث میشود که حتما به آن آرزوهای بزرگ برسیم. این حرف کاملا درست است؛ اما یک نکتهی کلیدی در میان هیاهوی “در ستایش از ارزش خوشبینی” شنیده نمیشود.
دربارهی چه سخن میگویم؟ نکتهای که مورد نظر من است آنقدرها هم جدید نیست. در فرهنگ ارزشمند اسلامی ـ ایرانی خودمان ضربالمثلی داریم که من زمانی که بچه بودم آن را زیاد میشنیدم؛ اما مدتها است آن را از زبان کسی نشنیدهام: “از تو حرکت از خدا برکت.” مفهوم سادهی مستتر در این ضربالمثل همان چیزی است که در بند قبل از نادیده گرفته شدن آن سخن گفتیم.
“از تو حرکت از خدا برکت.” این یعنی تو تلاش کن تا برسی. تلاش کن تا آرزوهایات محقق شوند. اینجا اثری از اهمیت “خواستن” دیده نمیشود! پس نقش “خواستن” چیست؟ کمی فکر کنید. تلاش بیهدف معنایی ندارد و از آن مهمتر تلاش بدون خواستن، بینتیجه است. خواستن موتور محرک و انگیزهدهندهای است که شما را در مسیر رسیدن به آرزوهایتان پیش میبرد. بنابراین منظور از “خواستن” در الگوهای مختلف موفقیت، همان انرژی اولیهای است که باعث شروع کار شما میشود. بنابراین نباید فقط در همان “خواستن” متوقف شد، اول بخواهید و بعد شروع کنید. برای گرفتن تصمیم حرکت بهسوی تحقق آرزوهایتان، لازم هم نیست که صبر کنید تا اتفاق خارقالعادهای بیفتد یا شما به امکانات خاصی دست پیدا کنید. از هر جایی که میتوانید شروع کنید، هر کاری را که میتوانید ـ هر قدر کوچک ـ انجام دهید و در طول مسیر ثابت قدم پیش بروید. روبرو شدن با موانع در این مسیر طبیعی است؛ اما دقیقا در همین نقاط از مسیر شما تا رسیدن به موفقیت است که آن قدرت و انرژی درونی بهکار شما میآید. در اینجا است که باید به سراغ رؤیاهای زیبایتان بروید و با فکر کردن به آنها، دوباره جادوی “خواستن” را در خودتان بیدار کنید. با تجدید انرژی میتوانید باز هم حرکت بهسوی رؤیاهایتان را از سر بگیرید.
آنچه افراد موفق از غیرموفق را متمایز میسازد همینجا است. موفقها منتظر فراهم شدن شرایط نمینشینند و با کمک انرژی درونی ناشی از خواستن، از هر جایی هستند به راه میافتند و عمیقا باور دارند که “رفتن رسیدن است.” اما غیرموفقها همواره منتظر تحقق این شرط و آن شرط میمانند و گوشهای مینشینند. حتی اگر حرکتی هم بکنند با رسیدن به اولین مانع کوچک و غیرجدی از کاه، کوهی میسازند که گذشتن از آن کار هیچ کسی نیست. بنابراین باز بهانه برای نشستن و کاری نکردن فراهم میشود!
تجربهی شخصی من نشانگر آن است که فرمول موفقیت را میتوان به اینصورت خلاصه کرد:
موفقیت = رؤیا + خواستن + نقشه + حرکت + تداوم
شما باید ابتدا رؤیایی داشته باشید. این رؤیا باید آنقدر جذاب باشد که فکر کردن به آن شما را سرشار از انرژی و انگیزه بکند. بعد باید تحقق این رؤیا را بخواهید و تفکر “نمیشود” را دور بریزید. در این نقطه وقت حرکت کردن فرا رسیدن است. اما قبل از حرکت لازم است بدانید که باید در چه جهتی و چگونه پیش بروید. بنابراین مسیر رسیدن به موفقیت را برای خودتان ترسیم کنید. دیگر وقت راه افتادن است. بروید تا برسید و فراموش نکنید که تداوم در حرکت، شرط رسیدن است!
از زمانی که من به اتلتیکو آمدم، به تلاش بازی به بازی برای موفقیت فکر میکردم. همین پیشروی بازی به بازی است که شانسهایی را دراختیار ما قرار داده. با این روند از هیچ تیمی دور نیستیم. بیش از هر زمان دیگری این طرز فکر را تقویت میکنیم؛ ولی بیش از هر چیزی با بحث و صحبت این کار را پیش میبریم. این بحث و گفتگوست که ما را زنده نگاه میدارد.” (دیهگو سیمئونه؛ دربارهی موفقیتهای این فصل اتلتیکو مادرید؛ اینجا)
دیهگو سمیئونه در دوران بازیگریش هم برای هواداران تیمهای رقیب بازیکن محبوبی نبود و امروز در دوران مربیگریش هم همین وضعیت برقرار است! اما چه دوست داشته باشیم و چه نه؛ او تیمی ساخته که یکی از ترسناکترین تیمهای این روزهای اروپا است. تیمی که بارسا را نه با پارک کردن اتوبوس، که با بازی تدافعی منطقی از پای درآورد. تیمی که رئال مادرید و بسیاری دیگر از تیمهای بزرگ اروپا را در بازیهای رو در رو تا مرز استیصال پیش برده است.
اما سیمئونه چه کرده که تیماش تا این حد موفق شده است؟ جدا از تکنیکهای روانشناختی و انرژی و انگیزهای که او همانند دیگر مربیان بزرگ به بازیکنان تیماش میدهد، فلسفهی سادهی مربیگری دیهگو ـ که خودش در جملات بند اول این پست بیان کرده، عامل کلیدی موفقیت است. سیمئونه به زیبایی
۱- برای موفق شدن، لازم نیست یک کار بزرگ را یک دفعه انجام بدهی. اینکه گام به گام پیش بروی و هر لحظه دنبال انجام بهترین کار ممکن باشی، کلید موفقیت است (این یعنی انگیزهی درست.)
۲- اما نباید فراموش کنی که در هر موقعیتی (و بازی با هر رقیبی) باید از استراتژی متفاوتی استفاده کنی. بنابراین فرایند و روش انجام کارها را هم باید گام به گام اصلاح کنی (این یعنی طرح و نقشه یا برنامهی درست.)
۳- اما فقط داشتن انگیزه و برنامهی درست و روش درست کار کردن و البته بهتر کردن و تقویت دائمی سه دو عامل کافی نیست؛ شما باید بتوانید برنامهتان را در عمل پیاده کنید. پس مثل دیهگو سیمئونه و بازیکناناش با تمرین و تلاش، سعی کن در عمل هم همانطوری که دوست داری و فکر میکنی، خوب باشی. چرا که در نهایت آنچه باقی میماند “عملکرد” است و نه “نیت” و “هدف” و “انگیزه”.
فکر میکنم یک عامل کلیدی دیگر هم میشود برای موفقیت اتلتیکو مادرید سیمئونه در نظر گرفت. چیزی که چند فصل است بارسای سابقا افسانهای و عزیز ما را از اوج پایین کشیده است: تداوم. بارسا سه فصل است که فصل را در اوج شروع میکند، در اوج پیش میرود و دست آخر در حساسترین مقطع فصل در یک هفته تمام جامها را از دست میدهد! بنابراین اینکه سیمئونه میگوید باید گام به گام پیش رفت میتواند یک معنی دیگر هم داشته باشد: بهجای اینکه از اوج شروع کنی، از چند پله پایینتر شروع کن تا در نقطهی کلیدی رقابت، بازی را نبازی!