“… این موضوعی است که من خیلی با آن درگیرم. مثلا تو میروی سرکار و در محیط کار خیلی آدم محترم و معقولی هستی بعد توی تاکسی یک اتفاقی میافتد که اصلا فراموش میکنی کی هستی. درواقع آدمها در موقعیتهایی خاص که برایشان پیش میآید جوهرهشان را نشان میدهند، چون آن موقعیت خاص و نامتعارف عادتهای تو را میشکند. تو طبق عادت آدم خوبی هستی اما به محض اینکه یک موقعیتی پیش میآید و این عادت را میشکند آنوقت معلوم میشود واقعا چهکارهای. آن عادت به نظر من رمز ماشینشدن ماست. عادت، زندگی ما را تبدیل به ماشین کرده و باعث شده قابل پیشبینی بشویم و این قابل پیشبینیبودن خیلی بد است. بدترین اتفاق هستی به نظر من همین است که عادتهای تو، تو را قابل پیشبینی کنند. این فاجعه است و تا جایی که من میبینم ما همه دچار این مسئله عادت هستیم و چقدر خوب است که یکی به هر وسیلهای که شد این عادتها را بشکند.” (از گفتگوی شرق با منیرالدین بیروتی؛ اینجا)
درسهایی از فوتبال برای کسب و کار (۲۰۴): یک تعریف ساده از فلسفهی وجودی
“در فوتبال، آینده همیشه نامشخص است و هرچه میگذرد کار سخت و سختتر میشود. ما پنجمین قهرمانیمان را در سال جاری کسب کردیم که این یکی از اهدافمان بود. حالا میخواهیم چند روزی را در کنار خانوادههایمان خوش بگذرانیم و بعد دوباره به مأموریتمان که کسب پیروزی است ادامه دهیم. هرچند بازیکنانمان میدانند که کسب جامهای قهرمانی چقدر سخت است.
انگیزهی بازیکنان ما برای کسب عناوین قهرمانی و ارائهی فوتبال زیبا زیاد است و در واقع فلسفه باشگاه بارسلونا همین است. با داشتن چنین فلسفه و چنین بازیکنانی شما همیشه میتوانید برنده باشید. همه بازیکنان ما بینظیر هستند و با اینکه مهرههای مهمی همچون پویول و ژاوی از جمع ما جدا شدهاند، تیم همچنان توانسته است به فلسفه باشگاه پایبند بماند و این یکی از امتیازات باشگاه است. دو روز پیش ما نه مسی را داشتیم و نه نیمار را، اما امروز هر دوی آنها بازی کردند.” (لوئیس انریکه؛ اینجا)
من همیشه در کلاسها و مشاورههایم با زدن مثالهای مختلف سعی میکنم تا مفاهیم مدیریتی را سادهتر کنم. گزارهها تمرینی است در همین زمینه. و هر از گاهی با خواندن یک متن غیرمدیریتی و بهخصوص فوتبالی از نزدیکی الگوهای فکری مورد نیاز برای موفقیت در حوزههای مختلف کاری و کسبوکاری شگفتزده میشوم. لوئیس انریکه شاید بهاندازهی پپ در فوتبال انقلابی نباشد؛ اما مدیر بسیار قابلی است. 🙂 تعریفی که او از فلسفهی وجودی سازمان ارائه کرده نکتهی جالبی دارد که تا امروز کمتر به آن توجه کرده بودم. ابتدا بیایید تعریف کلاسیک و آکادمیک فلسفهی وجودی را با هم بخوانیم:
“مأموریت، فلسفه وجودی و علت بقای یک سازمان و عامل مشروعیتبخش آن را بیان میکند. علاوه بر آن مأموریتها هدف، عملکرد و وظیفهی اصلی سازمان یا هر یک از بخشهای آن را مشخص میکنند (مثلا: تولید خودرو در یک شرکت خودروساز). مأموریت سازمان نشاندهنده طیف فعالیت، از نظر محصول و بازار میشود. در واقع مأموریت یعنی “ما به چه کاری مشغول هستیم؟” این مفهوم ارزشها و اولویتهای یک سازمان و در یک کلام دامنه فعالیتهای کنونی سازمان را نشان میدهد.”
اما چه چیزی در جملات لوئیس انریکه جذاب بود؟ لوئیس انریکه گفته که جدایی ژاوی و پویول و نبودن مسی و نیمار روی جهتگیری حرکتی باشگاه بارسلونا هیچ تأثیری ندارد: باشگاه بارسلونا همیشه دنبال بردن جامهای بیشتر است! این جمله یک نکتهی ظریف در دل خود دارد که مدیران سازمان ها باید به آن توجه داشته باشند: وقتی فلسفهی وجودی سازمان خود را تعریف کردید، بدون توجه به تغییرات درونی و محیطی همواره باید سازمان شما متعهد به اجرای فلسفهی وجودی خود در عمل باشد. بهعبارت دیگر هر کاری که سازمان بدون توجه به شرایط حاکم بر کسبوکار و منابع در دسترس خود همیشه آن را انجام میدهد، همان فلسفهی وجودی سازمان است!
این همان دیانای سازمان است که متأسفانه در اغلب موارد با آن چیزی که مدیران سازمان فکر میکنند، فاصلهی زیادی دارد. کیفیت و کمیت تحقق فلسفهی وجودی ـ همان اثربخشی و کارایی سازمان ـ بحث دیگری است؛ اما نکتهی بالا آزمونی برای تحلیل شکاف میان تئوریِ تفکرِ استراتژیکِ مدیران سازمان و آن چیزی است که در عمل اجرا میشود و اتفاق میافتد.
لینکهای هفته (۲۷۳)
پیش از شروع:
- برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
- لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
- اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی در زمینهی مهارتهای کار حرفهای و همچنین لینکهای منتخب کار حرفهای در ایمیلتان هستید، در راهکاو عضو شوید!
- میتوانید گزیدهی بهترین مطالب در حوزهی شایستگیهای کسب و کار و کار حرفهای را به هر دو زبان فارسی و انگلیسی در مجلههای فلیپبوردی گزارهها هر روز مطالعه کنید: فارسی: کسب و کار رقابتپذیر: شایستگیهای بردن! / متخصص حرفهای و انگلیسی: Competitive Business: Winning Competencies! / Professional Expert
- من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
آزاردهندهترین آدمهای محل کارتان را چطور آرام کنید؟
مسیر افراد موفق برای غلبه بر نااطمینانیها
۲۰ راز بهرهوری فوقالعاده افراد بسیار موفق ـ شبکه
چگونه بر تمایل مغز خود به عقب انداختن کارها غلبه کنیم؟ ـ دیجیاتو
مدیریت کسبوکار:
مدیرعامل لینکدین از بزرگترین درسی که در زمینهی رهبری فرا گرفته است میگوید ـ دیجیاتو
پست مهمان: چرا مدیرانی که متدولوژی تولید ندارند فکر می کنند که Agile هستند؟ ـ دنیای چابک
انتخاب فردی مناسب برای پست مناسب در شرکت ـ محمد سالاری
شرکت را به مکانی آرمانی برای فعالیت مهندسان تبدیل کنید
آیا میخواهید بدانید مهمترین عامل برای نگهداشتن کارمندان چیست؟
تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
واکاوی معیارهای کالاهای لوکس در عصر جدید
۶ درس از ماجرای رسوایی فولکس واگن برای سایر برندها ـ دیجیاتو
زبانی ساده برای بازاریابی محصولات پیچیده ـ فرصت امروز
راههای گریز از مرگ برند شخصی (بهنظرم مقالهی آموزشی بهتری در حوزهی کسبوکار است تا برند شخصی!)
کتاب راهنمای ارزیابی زمانبندی (نادر خرمی راد)
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
۱۴ فرصت جدید برای اقتصاد ایران
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
انقلاب دیجیتالی بعدی چیست؟ ـ دیجیاتو
چگونه با استفاده از بازاریابی محتوا، نام تجاری بسازید؟
دیجیتال برندینگ (قسمت چهارم) مشتری چطور خرید میکند؟ ـ وب برندینگ
بررسی وضعیت درآمدزایی و دانلود اپلیکیشنها در پلتفرمهای اندروید و iOS
گزارهها (۱۹۲)
فرمول کاملا شاد بودن این است: به شدت خود را با چیزهای غیر مهم درگیر کنید!
ای ادوارد نیوتون
مقالهی هفته (۸۷): ۱۰ قانون طلایی مدیریت اثربخش
مدیریت همانطور که پیش از این اشاره شد، مجموعهای از اصول موضوعه است که براساس تحلیل و جمعآوری بهترین تجارب از زندگی در جامعه و ادارهی سازمانها و نهادهای اقتصادی ـ اجتماعی بهدست آمدهاند. فلسفهی وجودی مدیریت در سازمانها صرفِ قرار گرفتن فردی در جایگاهِ برتر نسبت به دیگران نیست؛ بلکه قرار است این جناب مدیر در جایگاه مدیریت، ارزش افزودهای را برای سازمان ایجاد کند. دربارهی نقشهای اصلی مدیر موضوعات مختلفی در طول تاریخ بیش از صد سالهی مدیریت مدرن مطرح شده است؛ اما در میان آنها شاید “تخصیص بهینهی منابع”، “تصمیمگیری” و “انگیزش نیروی انسانی” از دیگر موارد مهمتر باشند. در این میان چیزی که اهمیت کلیدی دارد این است که علم مدیریت بهواسطهی تعامل مستقیمی که با رفتار و عملکرد انسانها در دنیای واقعی دارد، بیش از دیگر علوم انسانی بر تجربهی مستقیم تکتک انسانها از زندگی در سازمان و جامعه مبتنی است. شاید بههمین دلیل باشد که کتابهای خاطرات و زندگینامهی مدیران برتر همواره جزو پرفروشترین کتابهای جهان هستند. بدین ترتیب هر متنی که در مورد اصول مدیریت وجود دارد را باید مشتاقانه خواند، شاید ایدهی بکری از دل آن برای مدیریت بهتر و اثربخشتر کشف شد!
با این مقدمه مقالهی این هفته برگرفته از این مقالهی منتشر شده روی سایت مجلهی آنترپرنر است که در آن نویسنده ۱۰ اصل مدیریتی را برای مدیریت اثربخش معرفی کرده است. ایدههای نویسندهی کارآفرین مقاله جیسون دمرز آنقدر جالب هستند که چند دقیقهای در مورد آنها فکر کنیم:
۱- رفتار سازگار داشته باشید: خودتان را جای همکارانتان بگذارید. وقتی رفتارتان غیرقابل پیشبینی باشد، آنها نمیدانند چه چیزی درست است و چه چیزی غلط یا چه کاری پاداش دارد و پیامد چه کاری تنبیه خواهد بود. به آدمها اطمینان و امنیت در تعامل با شما بهعنوان مدیرشان بدهید.
۲- روی شفافیت، دقت و جامعیت در ارتباطات تمرکز کنید: فرض را بر این نگذارید که آدمها از اشارات شما متوجه مفهوم عمیق مورد نظر شما میشوند! خودتان به آنها بگویید منظورتان چیست، چه احساسی دارید و چه میخواهید.
۳- یکی از اهداف کاری در سازمان را کار گروهی تعیین کنید: شاید این اجبار باعث شود آدمها مجبور شوند به تعامل تن بدهند!
۴- در ملأ عام از سختکوشی تقدیر کنید و آن را پاسخ بدهید: این کار حس خوبی به فرد تشویقشده میدهد و به دیگران هم نشان میدهد چه چیزی برای مدیرشان مهم و در اولویت است. این کار را همیشه انجام دهید؛ حتی اگر این پاداش، یک تشکر سادهی زبانی باشد.
۵- بهترین سمبل چیزی باشید که از دیگران انتظار رعایت آن را دارید: شما وقتی خودتان کاری را انجام نمیدهید، سخت میتوانید انتظار داشته باشید که دیگران با دل و جان ـ و نه از روی اجبار ـ به آن کار دست بزنند. فراموش نکنید که مدیریت در دنیای امروز، بیش از هر زمان دیگری به مفهوم “رهبری” نزدیک شده است.
۶- برای هر قفلی کلید خاص خودش را داشته باشید، نه کلید خاص خودتان را: شاهکلیدهای فیلمهای سینمایی و قصهها آنقدرها هم که فکر میکنید در دنیای واقعی کاربرد ندارند!
۷- تا حد امکان شفاف باشید: هیچ رازی در صندوقچهی اسرارِ سازمان و میان حلقهی کوچک مدیران و “اعضای اصلی” باقی نخواهد ماند. حتی اگر اوضاع آنقدرها هم روبراه نیست، بهتر است همکارانتان از واقعیت باخبر باشند تا اینکه در خوابِ خرگوشی بمانند. کسی چه میداند؛ شاید یکی از میان آنها راهحلی برای مشکل لاینحل سازمان داشته باشد!
۸- طرح همهی نظرها و ایدهها را تشویق کنید: هیچ نظر و ایدهای حداقل یک بار ارزش شنیده شدن دارد. تاریخ حکایت از آن دارد که اتفاقا ایدههای برنده معمولا بیشتر از جنس ایدههای در ظاهر احمقانه و خندهدار بودهاند تا نظرات منطقی و عاقلانه.
۹- به همکارانتان کمک کنید تا از کارشان لذت ببرند: دقت کنید که روی “کار افراد” تأکید شد و نه روی “محیط کار”. جذابتر و لذتبخشتر کردن کار لزوما نیازی به هزینه کردن ـ ترس بزرگ بسیاری از مدیران! ـ ندارد؛ بلکه شاید بهسادگی دادنِ اختیارِ تصمیمگیری در یک مورد خاص به همکارتان باشد.
۱۰- خوب گوش بدهید و خوب سؤال بپرسید: شاید طلاییترین اصل مدیریت دنیا همین یکی باشد؛ به این شرط که خودتان از قبل پاسخی برای سؤالهایتان آماده نکرده باشید و به جوابهای همکارانتان واقعا گوش دهید!
پنج گزارهی کوتاه دربارهی تصمیمگیری در زندگی امروز
ما در تمامی لحظات زندگیمان آگاهانه یا ناآگاهانه با تصمیمگیری مواجهیم. هر جایی که انتخابی هست، تصمیمی نیز باید گرفته شود؛ حتی اگر این انتخاب بهسادگی انتخاب چگونگی گذران اوقات فراغت باشد! البته طبیعتا اهمیت تصمیمات مختلف با یکدیگر برابر نیستند. بهعنوان مثال اهمیت تصمیمی مثل “امروز ناهار چه غذایی بخورم” با تصمیمِ “چه شغلی را انتخاب کنم” بههیچ عنوان قابل مقایسه نیستند. همینجا است که یک نکتهی مهم رخ مینماید که هیچوقت نباید فراموش شود: کلیدیترین عامل در تعیین موفقیت یا شکست ما در زندگی، شغل و کسبوکارمان کیفیت تصمیمگیری ما است. مثلا: مدیر پروژه شاتل چلنجر دیگر در ناسا کار نمیکند؛ اما طراح مدل پرفروش موستانگ رئیس شرکت فورد شد. بنابراین یک تصمیم میتواند تفاوتی از موفقیت کامل تا شکستِ جبرانناپذیر را ایجاد کند.
اما تفاوت تصمیمهای خوب و بد در چیست؟ یک تصمیم خوب تصمیمی است که بر مبنای منطق و با در نظر گرفتن تمام دادههای در دسترس و همه گزینههای موجود و با استفاده از رویکرد تصمیمگیری کمی گرفته میشود. یک تصمیم خوب میتواند بعضی وقتها نتایج غیرقابل انتظار یا نامطلوب به دنبال داشته باشد؛ با این حال اگر به شکل مناسبی گرفته شده باشد همچنان یک تصمیم خوب خواهد بود. یک تصمیم بد تصمیمی است که بر مبنای منطق و با استفاده از تمام دادههای در دسترس، در نظر گرفته تمام گزینههای موجود و براساس رویکرد کمی نباشد. یک تصمیم بد حتی اگر اینقدر خوششانس باشید که نتایج مطلوب را به دنبال داشته باشد، همچنان یک تصمیم بد است. اگر چه تصمیمگیری درست بعضی وقتها به نتیجه مورد نیاز منجر نمیشود، اما در بلند مدت استفاده از نظریه تصمیم به نتایج موفق خواهد انجامید.
اما چگونه میتوان تصمیمِ درستی گرفت؟ این سؤال سالها است که پیشِ روی بشر قرار دارد. انواع روشهای علمی و شهودی از سوی دانشمندان رشتههای مختلف علوم انسانی (و البته علوم مهندسی و پزشکی) در طول قرنهای گذشته ابداع شده و در اختیار ما قرار گرفتهاند. این روشهای تصمیمگیری تلاش کردهاند به سؤالاتی مثل اینها پاسخ گویند:
- چرا و چگونه انسانها تصمیمگیری میکنند؟
- بهصورت عمومی چه عواملی بر اخذ تصمیمات درست تأثیرگذار هستند؟
- چگونه عملا تصمیم درستی بگیریم؟
با این حال هنوز هیچ روش تصمیمگیری که در تمامی موقعیتهای زندگی قابلیت اطمینان آن بهصورت کامل اثبات شده باشد، کشف یا ابداع نشده است. در بسیاری از موارد، تصمیمگیری مبتنی بر دادههای صحیح و دقیق باید مبنای کار قرار بگیرد و در موارد بسیار دیگری نیز تصمیمگیری شهودی تنها راهِ چارهی پیش روی ما است. با این حال پیشنهاد میکنم در زمان تصمیمگیریهای بزرگ شخصی، شغلی و کسبوکاری کمی به پنج گزارهی کوتاه زیر که براساس تجربه به آنها رسیدهام فکر کنید:
- همیشه برای تصمیمی که میگیرید دلیلی داشته باشید؛ حتی اگر این دلیل بهاندازهی یک حس درونی غیرقابل توضیح برای دیگران باشد!
- همیشه تصمیماتتان را براساس یک مبنای منطقی خاص خودتان بگیرید؛ حتی اگر این منطق، برآمده از نگاهِ خاصِ خودِ شما به دنیا و زندگی باشد!
- وقتی تصمیمی را گرفتید، روی پیش رفتن در راستای آن تمرکز کنید و بهراحتی از آن برنگردید؛ حتی اگر تمامِ دنیا با شما مخالف باشند!
- هیچ وقت نباید فراموش کنید که ما تصمیم میگیریم تا به نتیجهی مشخصی برسیم. بنابراین هر جایی که متوجه شدید تصمیمتان بیش از نتیجهبخش بودن، هزینهزا است، شجاعتِ دست کشیدن از آن را داشته باشید؛ حتی اگر این کار به قیمتِ از بین رفتن یک رؤیای بزرگ تمام شود!
- البته منظور از نتیجهبخش بودن تصمیم، رضایت درونی خودِ خود شما است؛ حتی اگر از نظر دیگران یک بازندهی مطلق باشید!
پذیرش مسئولیتِ تصمیمی که گرفتهاید چیزی است که هیچوقت نباید از آن فرار کنید. همهی ما همیشه در تلاشیم تا براساس اطلاعات و تجربیاتمان بهترین تصمیمِ ممکن را بگیریم و اگر این تصمیم، اشتباه از آب درآمد؛ آنوقت نیازی به سرزنش خودتان یا دیگران نیست. همیشه میتوان دوباره شروع کرد؛ البته بهشرط اینکه به این گزاره باور داشته باشیم که زمانی اروینگ برلین ـ آهنگساز شهیر آمریکایی ـ گفت: “زندگی دو بخش دارد: ۱۰ درصد آن به ساختن زندگی میگذرد و ۹۰ درصد دیگر آن شامل چگونگیِ پذیرشِ زندگی است.“
درسهایی از فوتبال برای کسب و کار (۲۰۳): سرمایهی انسانی، مزیت رقابتی و چند داستان دیگر
“زیدان مثل دیگر ستارهها انسان مرموزی است. به نظر من او یک اسطوره است که میتواند احساسات مردم را برانگیزد. با این حال، هیچ ستارهای بدون مشکل نیست. گاهی او انسان خوبی نیست و این طبیعت انسان است. به نظر من در سال ۲۰۱۶، هر مربی برای موفقیت به دو چیز نیاز دارد: وجههی مناسب و تأثیرگزاری در برخورد با ستارهها.” (ریموند دومنک؛ مربی تیم ملی فرانسه در جام جهانی ۲۰۰۶؛ اینجا)
شاید نکتهی طعنهآمیز داستان این باشد که دومنک در جام جهانی ۲۰۱۰ بهدلیل نداشتن همین دو عامل موفقیت که خودش اشاره کرده، تیم ملی فرانسه را با خود به قهقرا کشاند! اما از این حاشیه که بگذریم، اصل داستانِ مدیریت در دنیای امروز همینی است که دومنک در مورد آن سخن گفته است. دومنک میگوید که مدیران برای موفقیت بیش از هر چیزی باید روی “مدیریت سرمایهی انسانی” سازمان خود متمرکز باشند. این حرف کاملا درست است؛ چرا که امروزه مزیت رقابتی اصلی بسیاری از بزرگترین شرکتهای دنیا ـ همانند بسیاری از باشگاههای بزرگ فوتبال ـ مدیران و مهندسان و کارشناسان برتر آنها است. چرا؟ مسئله این است که مزیتهای رقابتی دنیای کسبوکار سنتیِ دیروز تقریبا در دنیای امروز معنا ندارد؛ چرا که در مورد انواع مزیتهای رقابتی (مبتنی بر رویکرد مدیریت استراتژیک منبعمحور) با مسائل زیر مواجهیم:
۱- مزیت رقابتی مبتنی بر قدرت مالی: اگر شما محصول / خدمت / مدل کسبوکاری جذابی داشته باشید؛ در دسترسی به سرمایهگذار و گزینههای تأمین مالی متنوع مشکل چندانی نخواهید داشت! (جالب است که شرکتی بهعظمت اپل با آن حجم عظیم پول نقدی که در اختیار دارد، خیلی از استراتژیهای مالی در رقابت استفاده نمیکند!)
۲- مزیت رقابتی مبتنی بر ویژگیهای محصول / خدمت / مدل کسبوکار: اما حتی خود آن چیزی که سرمایهگذاران ـ و طبیعتا مشتریان ـ را بهسوی شما جلب میکند هم جز در بازهی زمانی کوتاهمدت چندان قابل اعتماد نیست. چرا؟ چون هر ویژگی برتری را میتوان در دنیای امروز کپی کرد و برای فرار از قوانین حقوق مالکیت هم هزاران راهکار وجود دارد.
۳- مزیت رقابتی مبتنی بر برند: شاید فاجعهای که فولکسواگن در بحران چند ماه اخیر خود با آن مواجه شد نشانگر آن بود که حتی یک برند قدیمی و برجسته هم نمیتواند تکیهگاهی آنچنانی برای یک شرکت در دنیای امروز باشد!
جای مزیتهای رقابتی سنتی را در دنیای امروز “تجربهی مشتری مطلوب” گرفته است. هر روشی که بتوانید با کمک آن این تجربهی مشتری را برای مشتریان خود خلق و تقویت کنید، یک استراتژی بهحساب میآید! و برای خلق این استراتژی بیش از هر چیزی به نوآوری و حس خوب نیروی انسانیتان نیاز دارید؛ همانهایی که در خط مقدم ارتباط با مشتری شما قرار دارند و همانهایی که محصول / خدمت / کسبوکار شما را بهتر میکنند و توسعه میدهند. نیروی انسانی تنها منبعی است که تمام و کمال در اختیار سازمان شما است و رقبای شما نمیتوانند از آن تقلید کنند!
اما امروز مدیران بیش از هر زمان دیگری در تعامل با نیروی انسانی و رهبری آنها با چالش مواجهاند. جلب رضایت نیروی انسانی شاید جدیترین چالش پیش روی مدیران باشد؛ اما فراتر از آن بهنظر میرسد آنچه دومنک اشاره کرده ـ یعنی وجههی مناسب و قدرت اثرگذاری ـ که میتوان آن را هممعنای “قدرت بالا در رهبری سازمانی” دانست، در دنیای امروز برای مدیران تبدیل به یک ضرورتِ طبیعی (!) برای موفقیت سازمان شده است. خبر خوب این است که این مهارت بیش از هر زمان دیگری قابل یادگیری و آموزش است؛ البته به این شرط که اجرای آموختهها در عمل از یاد مدیران نرود!
لینکهای هفته (۲۷۲)
پیش از شروع:
- برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
- لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
- اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی در زمینهی مهارتهای کار حرفهای و همچنین لینکهای منتخب کار حرفهای در ایمیلتان هستید، در راهکاو عضو شوید!
- میتوانید گزیدهی بهترین مطالب در حوزهی شایستگیهای کسب و کار و کار حرفهای را به هر دو زبان فارسی و انگلیسی در مجلههای فلیپبوردی گزارهها هر روز مطالعه کنید: فارسی: کسب و کار رقابتپذیر: شایستگیهای بردن! / متخصص حرفهای و انگلیسی: Competitive Business: Winning Competencies! / Professional Expert
- من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
آیا شانس وجود دارد؟ (بهترین مطلب هفته!)
۱۰ توصیه برای جلوگیری از خستگی در محل کار
اقتصاد آنلاین – راز شادی کشف شد
توصیهی استیون هاوکینگ به افسردهها: حتی در سیاهچاله هم گیر افتاده باشید راه فرار هست!
بیل گیتس میگوید این ۵ رویکرد موفقیت شما را تضمین میکنند
مدیریت کسبوکار:
کنجکاوی؛ ویژگی اصلی رهبران سازمانی فردا
نقش زندگینامه داوطلبان در فرایند جذب (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی)
بهینهسازی مرحله پایانی خردهفروشی
مدیران ماندگار: کارلوس اسلیم هلو، ثروتمندترین مرد مکزیکی
تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
نجات از ورشکستگی با تغییر فرهنگ سازمانی
بازاریابی B2B؛ چه چیزی باعث خاص شدن آن شده است؟ ـ وببرندینگ
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
سرمایه صنعتگران به زمین چسبید
اقتصاد آنلاین – حال و هوای بازار در آستانه لغو تحریمها
اقتصاد آنلاین – ایران؛ هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیا
این روزهای صنعت ساختمان و ۱۰ موضوع فنی اقتصادی
اقتصاد آنلاین – صنایعی که ارزآوری بیشتری داشتهاند
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
بازاریابی مجانی اصولی برای خلق بازاریابی محتوایی در سال جدید ـ فرصت امروز
بهزودی شرکتها میتوانند از توئیتهای شما برای تبلیغ محصولاتشان استفاده کنند ـ دیجیاتو
گزارهها (۱۹۱)
سه چیز هستند که ما را از پیشرفت باز میدارند: من باید کارم را درست انجام بدهم. تو باید با من خوب رفتار کنی. زندگی باید سهل و آسان باشد.
آلبرت الیس
آیا تو چنانکه قضاوت میکنی، نیستی؟
رسانههای اجتماعی این روزها بخشی از زندگی روزمرهی ما را به خود اختصاص میدهند. از مزیتهای رسانههای اجتماعی مثل: دسترسی سریع به آخرین اخبار و اطلاعات، گفتگو و تعامل اجتماعی با افراد بدون محدودیتهای زمانی و مکانی و دیگر مزیتهای این رسانههای آنلاین که بگذریم، آسیبهای این رسانهها به زندگی فردی و اجتماعی موضوعی است که معمولا آگاهانه آنها را نادیده میگیریم. پیشتر از این دربارهی آسیبهای این رسانهها بر سبک زندگی و تفکرم یادداشتی نوشته بودم (اینجا)؛ اما این روزها متوجه به مشکل دیگری شدهام که همیشه تلاش کرده بودم تا حد امکان بهصورت آگاهانه گرفتار آن نشوم.
یکی از مهمترین ویژگیهای رسانههای اجتماعی، گسترده کردن فضای پشت تریبون رسانه بهاندازهی تمامی اعضای آنها است. در رسانههای سنتی (یا بهاصطلاح رسانههای کثیرالانتشار) مخاطب بهصورت یک طرفه تحت بمباران خبری و اطلاعاتی قرار داشت و هیچ امکانی برای اظهارنظر در مورد این اخبار و اطلاعات نداشت. اما امروزه شما تنها کافی است عضو یک رسانهی اجتماعی باشید تا بتوانید حرفتان را به گوش تمامی دنیا برسانید. قطعا چنین دنیایی با این وسعت صداهای قابل شنیده شدن، میتواند دنیای بهتری نسبت به دنیای رسانههای سنتی باشد؛ اما در عین حال شخصا این روزها از این دنیا بهدلیل تأثیرش روی شیوهی تفکر و استدلال و قضاوتم بسیار میترسم.
این یادداشت قرار نیست نقدی بر رفتار کاربران رسانههای اجتماعی باشد. تنها هدفم از نوشتن آن، زدن تلنگری به خودم برای بازنگری شیوهی رفتاری است که دنیای رسانههای اجتماعی مرا گرفتار آن کرده است و با دین و اخلاق و عقل/منطق (سه پایهی اصلی فلسفهی شخصی من از زندگی در این دنیا) سازگاری ندارد. پنج گزارهی زیر را در نقد رفتار خودم در رسانههای اجتماعی اینجا یادداشت میکنم، شاید زمینهساز برگرداندن روی آینهی جادوییِ حقیقتنما از دنیا و دیگران به سوی خودم شود:
۱- قضاوت دربارهی زندگی و دستاوردها و تفکر و ارزشها و رفتار دیگر انسانها حق ذاتی من است!
۲- من باید دربارهی همه چیز و همهی افراد دنیا نظر خاصِ خودم را داشته باشم!
۳- من میتوانم و حق دارم بدون داشتن اطلاعاتِ کافی و بدون در نظر گرفتن شرایطی یک اتفاق رخ داده یا فردی کنش یا واکنشی داشته، قضاوت خودم را داشته باشم!
۳- قضاوت من، مطلق است و باید فارغ از محتوا و شیوهی استدلال و زمینه (Context) آن پذیرفته شود!
۴- هدف از بحث و گفتگو نه رسیدن به حقیقت، که قانع و منکوب کردن دیگران است!
۵- من آنقدر اخلاقی هستم که بتوانم فارغ از هر گونه تعصب و پیشداوری و سوگیری قضاوت کنم …
متأسفانه بارها از اظهارنظر در مورد یک موضوع، یک گفتگوی طولانی بینتیجه یا قضاوتِ عجولانه پشیمان شدهام؛ اما تنها با گذشت چند دقیقه و چند ساعت و حتی چند روز دوباره به رفتار قبلیام بازگشتهام. اما چرا؟ تحلیل علتهای تکرار چنین رفتارهایی قطعا کار جامعهشناسان و روانشناسان است؛ اما حداقل در مورد خودم متوجه شدهام سه علت زیر پررنگتر هستند:
۱- داشتن این تصور که آدمهایی که قضاوت میکنند، افراد جذابتر و محبوبتری هستند.
۲- حتما لازم است میزانِ دانش، توانمندی و قدرت تحلیل خودم را به دیگران ثابت کنم تا همه بدانند من در چه جایگاه بلندی از شخصیت فردی، علمی، اجتماعی، فرهنگی و کاری قرار دارم!
۳- من با نقدِ یک موضوع، خودم را از درگیر بودن در آن مبرا میکنم (مثلا: وجود یک صفتِ بد را در دیگران نقد میکنم به این امید که وجود آن در خودم برملا نشود.)
علت سوم از دو علت دیگر مهمتر و دردآورتر است؛ مخصوصا اگر از زاویهی دید درونی و وجدانی به آن نگاه کنم. شاید یکی از دلایل قضاوتهای مستمر ما در رسانههای اجتماعی، فرار از وقت گذاشتن روی شناخت خودمان و فراموش کردنِ نقاط ضعف خودمان باشد. من دربارهی دیگران قضاوت میکنم به این امید که با نادیده گرفتنِ تلخی و سختیِ مواجهه با خودِ واقعیام، روزگار را هر جوری که هست بگذرانم. اما گاهی که به حسم دربارهی خودم و زندگیام در لحظهی آخر زندگی فکر میکنم؛ از بار سنگین قضاوتها و جدالهای بیهوده میهراسم …
مدتی است در تلاشم تا دوربینِ همیشه بیدارِ منتقد درونم را به سوی خودم بچرخانم و تلاش کنم تا بیشتر از قبل به کاوش و نقد درونام و افکار و رفتارم مشغول باشم. شاید حداقل خوبیاش این باشد که کمی در مسیر خودشناسی پیش بروم! هر چند وقت گذاشتن روی شناخت خود باعث میشود تا وقت آزاد کمتری هم برای قضاوت دیگران داشته باشم. 🙂