چیزهایی در این دنیا وجود دارند که تنها علت اشتیاق به آنها، ممنوع بودنشان است!
ویلیام هازلیت
چیزهایی در این دنیا وجود دارند که تنها علت اشتیاق به آنها، ممنوع بودنشان است!
ویلیام هازلیت
خوب متأسفانه بالاخره آلن و لری و دار و دسته (!) گودر را تعطیل کردند. جدا از اینکه ارتباط با دوستان بسیار خوبی را از دست دادم و از خیل نوشتههای جذاب گودری محروم شدم، این افتضاح گوگل یک بدی دیگر هم برایم داشت. من برای ثبت لینکهایی که در طول هفته میخواندم از گودر و قابلیت همخوان کردنش استفاده میکردم. اینجوری هم میتوانستم از فیدها بخوانم و لینکهای مهم را ثبت کنم و هم لینکهای خارج از گودر و در خود وب را. از طرفی لینکدونی وبلاگم هم همیشه بهروز بود. حالا با این گودر بیفایدهای که روی دست ما مونده و قابلیت بسیار ضعیف پلاس برای همخوان کردن (بهویژه اینکه از خارج پلاس هم مستقیم نمیشود چیزی به آنجا فرستاد)، کارم بسیار سخت شده … فعلا یک کارهایی بهعنوان جایگزین کردم اما هنوز موفق نشدم به یک راهحل جامع برسم. اگر پیشنهادی دارید لطفا برایم بنویسید.
اما جدا از این مسئله، چرا اینقدر هفته به هفته مطالب خواندنی و مفید وب فارسی دارند کمتر میشوند؟ در حالت عادی خیلی از لینکهای منتخب این هفته نمیتوانستند در پست هفتگی باشند، اگر کیفیت لینکها از اینی که هست بالاتر بود … چه خبره!؟ کسی نظری داره؟
بگذریم. فعلا برویم سراغ لینکهای این هفته که با مشقت (!) بسیار جمعآوری شدهاند:
پیش از شروع:
جامعهشناسی، روانشناسی و کار حرفهای:
خوشبختی چگونه هر روز به ما چشمک میزند؟ (عباس صفارایی؛ ویزویز)
روانشناسی توییتر و صفحات صبحگاهی (امیر مهرانی؛ The Coach)
نق نزن برو سر کلاس! (مهدی عرب عامری؛ PMPlus)
مدیریت:
درس های آموختنی از فرود هواپیمای ۷۲۷ (یادداشتهای روزانهی یک مدیر)
اصول بازاریابی جلد ۱ ویرایش سیزدهم ۲۰۱۰ منتشر شد (معرفی فوقالعاده جذاب ترجمهی کتاب معروف کاتلر توسط استاد پرویز درگی)
از مصاحبه تا پشیمانی (افشین دبیری؛ مدیریت منابع انسانی)
فناوری اطلاعات و ارتباطات:
سایت شخصی و وبلاگ (پیشنهاد امیر مهرانی در The Coach برای همهی شمایی که دوست دارید روی وب برای خودتان برندسازی کنید!) بعد از خوندن نوشتهی امیر برید اینجا: دانلود رایگان کتاب ۳۷۰ صفحه ای وبلاگ نویسی شیرین با وردپرس و کتاب عالی مایا در کسب و کار اینترنتی را دانلود کنید و تشریف ببرید سر ساختن وبلاگ شخصیتون با کمک وردپرس!
نخستین نشست «پژوهشگران رسانه های اجتماعی ایران» برگزار میشود (باز هم بههمت جواد افتاده ی عزیز! من احتمالا هستم میبینمتون اونجا.)
۴ نکته طلایی برای استفاده موثر از وب ۲.۰ در سازمان (رضا قربانی؛ مدیر رسانه)
جابز برای رسانهها چه کرد؟ (رضا قربانی؛ مدیر رسانه)
شناسایی آسان فونتها در وب (تکنوشت؛ حامد اویسی)
سامسونگ، اپل را پشت سر گذاشت و عنوان بزرگترین فروشنده تلفن دنیا را از آن خود کرد (زومیت)
سقوط سهم اینترنت اکسپلورر به زیر ۵۰ درصد (احسنت!) (نارنجی)
از گوشیهای هوشمند چقدر استفاده میشود؟ (اینفوگرافیک) (مجلهی اینترنتی گویا آیتی)
فروش ۳۷۹ هزار نسخه از کتاب بیوگرافی جابز در هفته نخست (فارنت)
بزرگترین واحد ذخیره اطلاعات چیست ؟ (دنیای فناوری اطلاعات)
نسخهٔ جدید Reader: یک شکل تازه و اشتراکگذاری Google+ (این هم پست رسمی وبلاگ فارسی گوگل در مورد تغییر مرحوم گودر)
اقتصاد:
استیو جابز برای صنعت پرداخت الکترونیک چه کرد
درباره رویدادهای بانکی اخیر (علی دادپی؛ اقتصاد خرد، بازار و خانوار)
قانعم، بیش از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست
گلهای نیست، من و فاصلهها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست …
محمد علی بهمنی
“گواردیولا مربی نیست که لب خط بایستد و بگوید: شوت کن،شوت کن،شوت کن. شاگردان گواردیولا کارهای سختتری را انجام میدهند. بازی بارسا نتیجهی تمرین و ایدههای روشن مربیاش است. گواردیولا از شاگرداناش میخواهد تا این ایدهها را درک کرده و اینها را پیدا کنند. مشخص شده که گواردیولا خیلی مهم تر از شاگرداناش است. البته خود او برعکس این را میگوید، مشخص است، چه بگوید! بگوید که من بهترین هستم؟؟ من هم چنین باوری ندارم. باید بررسی کنیم که پیکه قبل از روی کار آمدن گواردیولا چه بود؟ پدرو قبل از کارکردن با گواردیولا کجا بود و یا بوسکتس! حتی اینیستا هم بازیکن ثابت تیم نبود.” (اینجا)
“یک چیزی بود که او (پپ گواردیولا) را متفاوت میکرد: او با ایدهای کاملا شفاف روی کار آمد و مثل بقیه نبود که تازه شروع به جستجو کند. به گواردیولا گفتم که اگر میخواهد مثل مسیح باشد، باید در چه مسیری قراربگیرد: او با ایدهی شفافی آمد و با ایدهی شفافی هم رفت … ” (اینجا)
دو پاراگراف بالا توصیف سزار لوئیس منوتی مربی تیم قهرمان جهان سال ۱۹۷۸ آرژانتین و مربی سابق بارسلونا از پپ گواردیولای عزیز ما است! جملاتی شورانگیز و بسیار جالب. منوتی میگوید که یک رهبر پیش از هر چیز باید برای رهبریاش یک ایدهی مشخص داشته باشد و سعی کند تا این ایده را افرادش هم دقیقا بفهمند. چیزی که قبلتر خودم هم کشفاش کرده بودم: تعریف دقیق نقش رهبری در سازمان بهروایت پپ گواردیولا.
از امروز دیگر گودری که میشناختیم را نداریم و گودر برگشت به وضعیتی که چهار سال پیش داشت: بدون قابلیت دنبال کردن و دنبال شدن و بدون امکان بهاشتراکگذاری. دربارهی خوب یا بد بودن این تغییر باید بعدا قضاوت کرد؛ هر چند در همین ابتدا تجربهی ترکیب پلاس و گودر خیلی جالب بهنظر نمیرسد و خیلی هم امیدی به بهبودش نیست! مشخصا Real Time بودن پلاس، سخت بودن همخوان کردن پستها از گودر در پلاس، عدم امکان نمایش کامل متن پستها، سرعت پایین بارگذاری و البته تفاوت دیدگاهها و سلایق کاربران پلتفرم گودر با پلتفرم پلاس واقعا در این روز اول آزاردهنده بودند. انتظار داشتم گوگل لایکها مطالب قبلی را به پلاس وان تبدیل کند که این کار را نکرد. ولی در عین حال ایجاد امکان پلاس وان زدن زیر هر پست در گودر قابلیت خوبی است که اضافه شده است. اما مسئلهی اساسی بهنظر من این جزئیات نیستند. بهوضوح گوگل دارد تغییر میکند و این تغییرات، بیش از آنکه جذاب بهنظر برسند باعث نگرانی در مورد آیندهی این غول هنوز دوستداشتنی میشوند. واقعا چه اتفاقی دارد میافتد؟
دیدگاه عمومی این است: گوگل در راستای یکپارچهسازی محصولات مختلفاش و البته با توجه به عدم موفقیت نهچندان زیاد پلاس در رقابت با فیسبوک، تصمیم گرفته که کاربران را مجبور به مهاجرت به پلاس کند. این دیدگاه کاملا درست است؛ اما چند نکته در حواشی آن وجود دارد.
برای بررسی بهتر موضوع برگردیم به زمانی که هنوز اینترنت به گستردگی امروز درنیامده بود و غولی به نام مایکروسافت در حال یکهتازی در صنعت آیتی برای خودش بود. بزرگ بودن و البته انحصاری که مایکروسافت در بازارش داشت، این شرکت را از توجه به تغییراتی که داشت در دنیای واقعی میافتد ـ ظهور و گسترش روزافزون اینترنت ـ باز داشت. عجیب است که حتا اوجگیری مقطعی شرکتهای دات کام در سیلیکون ولی هم باعث نشد مایکروسافت به نقش حیاتی اینترنت در دنیای جدید پی ببرد. نتیجه؟ مایکروسافت از قافلهی شرکتهای اینترنتی نوظهوری مثل گوگل، باز ماند و وقتی یادش افتاد باید روی سرویسهای اینترنتی خودش ـ مثل سرویس جستجویاش که تبدیل به بینگ شد ـ سرمایهگذاری کند که دیگر دیر شده بود. گوگل با الگوریتمهای هوشمندانهاش و با بازاریابی و ایدههای خلاقانه و بینظیرش حاکم بلامنازع این حوزه شده بود. مسئله این است که دیگر قوانین بازی را در این میدان گوگل بهعنوان رهبر بازار تعیین میکند و مایکروسافت و بینگ تنها یک دنبالکننده محسوب میشوند. مایکروسافت دقیقا همین اشتباه را در بازار موبایل هم انجام داد و اینقدر دیر پلتفرم موبایل ویندوز فون را جدی گرفت که عملا اپل و گوگل بازار را بین خودشان تقسیم کرده بودند. مایکروسافت نتوانست تغییر در پارادایم حاکم بر بازارهای فناوری را بهموقع تشخیص دهد. و اینگونه بود که چشمانداز چندان جالبی در بازار جستجوی اینترنت و صنعت موبایل (علیرغم اتحاد استراتژیک با غولهایی مثل یاهو و نوکیا) برایاش متصور نیست. بنابراین سرمایهگذاریهای هنگفت مایکروسافت در این زمینه هم عملا بیشتر پول دور ریختن میآید. با این حال مایکروسافت با تکیه بر قابلیتهای نرمافزاریاش و البته تیزهوشی و تفکر استراتژیک نابغهای بهنام ری اوزی توانست بهموقع اهمیت رایانش ابری را درک کند و روی این حوزه با طراحی نسخهی ویژهای از ویندوز بهنام ویندوز آزور سرمایهگذاری کند (در مورد ماجرای ری اوزی در مایکروسافت قبلا اینجا توضیح دادهام.)
نمیخواهم باور کنم؛ اما انگار گوگل هم دقیقا دارد راه مایکروسافت را میرود. انحصار عملی گوگل در بازار جستجوهای اینترنتی باعث شد گوگل متوجه اهمیت روزافزون شبکههای اجتماعی نشود. با وجود اینکه این شرکت یک پلتفرم خاص بهعنوان شبکهی اجتماعی (یعنی اورکات) را داشت؛ در عمل این سرویس برای گوگل چندان مهم نبود. اما کمکم شبکههای اجتماعی مانند مایاسپیس و بعدتر پدیدهای بهنام فیسبوک پا به دنیای اینترنت گذاشتند و بقیهی ماجرا را هم که خودتان میدانید. گوگل دیر متوجه شد که چه اتفاقی افتاده است و وقتی که دیگر شبکهی اجتماعی در جهان فناوری معادل فیسبوک انگاشته میشد، تازه تلاش را برای ایجاد یک شبکهی اجتماعی آغاز کرد. و خوب تا بهحال هم که موفق نبوده است. در چهار ماه اول بعد از ایجاد گوگل پلاس بهعنوان آخرین و پیشرفتهترین محصول اجتماعی گوگل، این شبکه تنها موفق شده چهل میلیون نفر را به خود جذب کند؛ اما اگر اشتباه نکنم فیسبوک فقط در یک ماه از این چهار ماه ۱۰۰ میلیون عضو جدید داشته است!
گوگل در طول سالیان حیاتاش سه استراتژی عمده برای موفقیت داشته است: خلاقیت و نوآوری، احترام به خواست کاربران و البته ساختن برند گوگل بهعنوان یکی از نمادهای احترام به دنیای آزاد و مبارزه با انحصارگری در دنیای فناوری. استراتژی جدید گوگل در دنیای شبکههای اجتماعی قرار است این سه استراتژی را ترکیب کند؛ اما در عمل اتفاق دیگری در حال رخ دادن است.
شخصا فکر میکنم گوگل هر چند بهدرستی متوجه شده که آیندهی اینترنت در جهان در قالب شبکههای اجتماعی تعریف میشود (که البته همین هم صد درصدی نیست و شاید بهزودی پارادایم جدیدی ظهور کند)؛ اما استراتژی اشتباهی ـ استراتژی نفوذ در بازار ـ را در برخورد با این پدیده در پیش گرفته است. اول میخواهم به اشکالات این استراتژی اشاره کنم:
۱- هدر دادن ایدههای خلاقانه: گوگل در این چند سال برای ساختن یک شبکهی اجتماعی جذاب، ایدههای بسیار خلاقانهای داشته است؛ اما عملا بهدلیل اصرارش بر تبدیل کردن آن محصولات به شبکهی اجتماعی در قوارههای فیسبوک، این ایدههای جذاب را سوزانده است. گوگل ویو ایدهی بینظیری داشت که متأسفانه نهایتا تعطیل شد!
۲- ایجاد نارضایتی در مشتری: گوگل عملا با معرفی محصولات جدید و جذابی که خیلی زود تعطیل میشوند، باعث میشود کاربرانی که با آن محصول آشنا و به آن جذب میشوند را از خود برنجاند. از طرف دیگر اجبار کاربران در مهاجرت از یک محصول به محصول دیگر (مثل همین ماجرای گودر و پلاس) هم در کاربران علاقهمند و متعصب این محصولات دافعهای نسبت به گوگل ایجاد میکند. جالب بود که در برابر تصمیم گوگل برای تعطیلی گودر، کاربران سراسر دنیا اعتراض کردند (هر چند اعتراض ایرانیها بهدلایل خاص بسیار شدیدتر بود.) و جالبتر اینکه بسیاری از کاربران گودر (چه ایرانی و چه غیرایرانی) پلاس را بهعنوان جایگزین گودر نمیپذیرند و بهدنبال سرویس جایگزین میگردند. این چه معنایی جز از دست دادن مشتری دارد؟ جزو اصول اولیهی بازاریابی این است که هزینهی از دست دادن یک مشتری سی برابر سود یک مشتری جدید است. عجیب است که گوگل به این نکتهی ساده اصلا توجهی ندارد.
۳- خدشهدار کردن برند: شعار تبلیغاتی گوگل “شیطان نباش” است. در تمامی سالهای فعالیت این شرکت، با وجود اتهام همیشگی سوء استفادهی پنهانی از اطلاعات کاربران، هیچ کس نتوانسته ثابت کند که گوگل واقعا این کار را میکند. گوگل در دنیای فناوری، سمبل نوآوری و احترام به خواست کاربران بوده است. محصولات گوگل مورد توجه گیکها و کاربران حرفهای قرار گرفتهاند. گوگل حتا در مقاطعی سمبل مبارزه با انحصارگرایی غولهایی مثل مایکروسافت و اپل شده است. اما … انگار اشکال ذاتی انحصار گوگل در بازار جستجو، دارد این شرکت را تحت تأثیر منفی خود قرار میدهد. گوگل میداند که باید با فیسبوک مبارزه کند؛ اما بهجای اینکه با ایجاد قابلیتهای جذاب و غیرقابل تقلید این کار را بکند، دارد سعی میکند کاربراناش را به زور به شبکهی اجتماعیاش منتقل کند. شخصا امیدوار بودم اعتراض کاربران باعث شود تا گوگل با مشتریمداری همیشگیاش در تصمیماش برای حذف ویژگیهای اجتماعی گودر تجدیدنظر کند؛ اما در عمل اینطور نشد. چنین کارهایی باعث میشوند تا کمکم احترام کمتری برای گوگل قائل باشم. برند گوگل دیگر کمتر نماد خواست کاربران محسوب میشود. گوگل هم دارد تبدیل میشود به شرکتی شبیه مایکروسافت و اپل که تصور میکنند همیشه تجربهی کاربر، یعنی چیزی که آنها فکر میکنند درست است.
اما گوگل میتوانست چه بکند؟ دو نوع استراتژی بهنظرم میرسد:
۱- فکر میکنم استراتژی درست برای گوگل ارائهی محصولات مکمل یا جایگزین در بازار شبکههای اجتماعی بود. گوگل میتوانست با همکاری شبکههای اجتماعی موفق و پرطرفدار مثل فیسبوک و توئیتر و با تکیه بر قابلیتهای جستجوی بینظیرش یک پلتفرم جستجوی قدرتمند خاص شبکههای اجتماعی ایجاد کند. یا میتوانست سرویس یکپارچهسازی پروفایلهای کاربران در شبکههای اجتماعی مختلف را ارائه دهد. و چیزهایی شبیه اینها.
۲- فرض کنیم که نظر گوگل در ورود مستقیم به رقابت با فیسبوک درست باشد. گوگل میتوانست با سبدی از محصولاتاش (پلاس+باز+ گودر+ جیمیل و …) به نبرد با فیسبوک برود. شاید حتا درستتر این بود که گوگل به سمت یکپارچهسازی این محصولات نرود و مجموع کاربران سرویسهای مختلفاش را با مشتریان فیسبوک بسنجد.
گوگل هنوز هم با جذابترین سرویس مجانی ایمیل دنیا و البته سرویس جستجوی بدون جایگزیناش دوستداشتنی است. با این تغییر استراتژی در گوگل، امیدوارم که این شرکت همچنان غول دوستداشتنی ما کاربراناش باقی بماند.
اگر فرض را بر این نگذاریم که نابغه و دانشمند دوران هستیم؛ همیشه شرکت در کلاسهای آموزشی بازآموزی شغلی برایمان میتواند مفید باشد. خیلی از سازمانها هم این امکان را برای کارکنانشان فراهم میآورند. کلاسهای آموزشی همیشه خوباند: سر کلاس حضور پیدا میکنیم و چیزهای جدید یاد میگیریم، با آدمهای جدید آشنا میشویم و البته در نوع ایرانیاش دلی هم از عزا درمیآوریم! 🙂 بعد هم برمیگردیم سر کارمان تا با همان روشهای قبلی کار را پیش ببریم!
سه روز آخر هفتهی پیش در یک کلاس آموزشی شرکت کردم. در طول کلاس به این فکر میکردم که غیر از مطالب جدیدی که دارم یاد میگیرم، این کلاس با توجه به اینکه در حوزهی تخصصی کاری من برگزار میشد چه ارتباطی با تجربیات قبلی من داشت و چه کمکی به کارم در آینده میکرد؟
چند تا نتیجه از این تفکرات (!) گرفتم:
اینجا همه هر لحظه میپرسند:
«حالات چطور است؟»
اما کسی یک بار
از من نپرسید
«بالات …»
یک نابغه کسی است که به هدفی شلیک میکند که هیچ کس نمیبیندش و البته به هدف هم میزند!
یک ناشناس باهوش
فعلا که گودر سر جاشه! ولی هفتهی کملینکی بود. ظاهرا همهمون از شدت ذوقزدگی یا شاید هم از ترس از دست رفتن شبکهی اجتماعی محبوبمان تولید محتوا را کم کردیم! :دی
پیش از شروع:
جامعهشناسی، روانشناسی و کار حرفهای:
رفتن به وضعیت جدید (امیر مهرانی؛ The Coach)
شبهای بیرحمانهی غمگین (خیلی خوب و انرژیبخشه این نوشتهی آلبر کامو …) (محسن آزرم؛ شمال از شمال غربی)
سندرم دانشجو (حجت قندی؛ اقتصادانه)
مدیریت:
SAS یا SPSS (بسیار مفید بود!) (نیام یراقی؛ یادداشتهای مدیریت ریسک)
مدیران نامدیر منابع انسانی (شهرام کریمی؛ یادداشتهای صنایعی)
تشابه پروژه با کنسرت :)) (بهاره حسینی؛ The Notes)
۴۸۱-بنویسیم ” کار تیمی” بخوانیم “کار تیمی” (یادداشتهای یک مدیر)
کمیک – اصول و آداب مدیریت (عااااالی!)
فناوری اطلاعات و ارتباطات:
تعیین اهداف جهانی برای دسترسی به اینترنت پرسرعت توسط سازمان ملل (نارنجی)
آمار وضعیت کاربران ایرانی در استفاده از موتورهای جستجو، شبکههای اجتماعی، سیستمعاملها (علی اسماعیلزاده؛ بهترین ارتباط)
نقش تبلت در مرور اخبار (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)
ابزارهای جدید برای حرکت در امواج داغ و خروشان گوگل پلاس (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)
PageRank گوگل، حقیقتا اهمیت دارد؟ (خیلی مفید بود این نوشتهی عباس صفارایی در ویزویز)
گسترش ایده اکوسیستم نرمافزاری (تحلیلی جالب از وبشهر)
آیا گوگل یاهو را خواهد خرید؟ (مهرداد نایب؛ ویزویز)
اچ پی به ساخت کامپیوترهای شخصی ادامه میدهد (نارنجی)
گزارش گارتنر: بازار در دستان اچ پی و لنووو
گوگل ظاهر سرویس Gmail را تغییر میدهد (خیلی خوبه؛ مخصوصا تغییر امکانات جستجو!) (زومیت)
پیشبینی درآمد پنج میلیارد دلاری برای شبکههای اجتماعی
سونی سهام ۵۰ درصدی اریکسون را خرید (وبلاگینا)
فروش تلفنهای هوشمند برای اولین بار کاهش یافت (وبلاگینا)
اقتصاد:
ظرفیت دولت (علی سرزعیم؛ دوستدار سقراط)
پایان یورو آغاز شده است (اوضاع اصلا خوب نیست؛ ولی اینقدر بدبین بودن هم بهنظرم درست نیست.) (حجت قندی؛ اقتصادانه)