این پست، هزارمین پست وبلاگ گزارهها بعد از سه سال و نیم نوشتن مستمر است. به این مناسبت قصد دارم در مورد این بنویسم که چرا نوشتن روی گزارهها را شروع کردم و ادامه دادم:
این روزها حرف از ضعف وبلاگستان فارسی بسیار است. حرف است از بیانگیزگی، کمبود محتوای مناسب و البته معضلاتی چون وبلاگهای قارچی و کپیپیستکار. با این حال هنوز هم وبلاگهای ارزشمند بسیاری در محیط وب وجود دارند که خواندنشان نه از روی علاقه که از روی ضرورت است! (لینکهای هفته را ببینید که این هفته دو ساله خواهد شد!) چند هفته پیش دکتر مجیدی عزیز در یک پزشک اینجا مطلبی در مورد انگیزههای وبلاگنویسان نوشته بودند. مهندس افشین دبیری عزیز هم اینجا ضمن ابراز لطف نسبت به بنده، در مورد ضعف در وبلاگنویسی تخصصی در حوزهی مدیریت نوشته بودند.
حالا من میخواهم در مورد ماجرای وبلاگنویسی خودم بنویسم تا شاید دیگران هم انگیزهی نوشتن پیدا کنند. این شما و این هم داستان گزارهها:
من حدود ده سال است وبلاگ مینویسم. هویت وبلاگی من در تمامی این سالها ثابت بوده است؛ هر چند حوزهی نوشتنم تغییر کرده است. گزارهها با نوشتن دربارهی دغدغههای شخصی روی پرشینبلاگ آغاز و بعد به بلاگفا منتقل شد و سرانجام به وردپرس و در نهایت به دامنهی شخصی رسید (متأسفانه آرشیو گزارهها روی پرشینبلاگ و بلاگفا پاک شده است.) گزارهها با انگیزههای کاملا شخصی شروع شد و بعدها دغدغههای دیگر هم به آن اضافه شد. حالا بعد از این ده سال نگاهی میاندازم به اینکه چرا نوشتن را شروع کردم، چرا هنوز مینویسم و از این نوشتن چه بهدست آوردهام.
اول ـ چرا نوشتن را شروع کردم؟
۱- لذت نوشتن: از وقتی یادم میآید نوشتن را دوست داشتهام. باید با جادوی نوشتن و بیرون ریختن واژهها از ذهن آشنا باشید و لذتش را چشیده باشید تا ببینید چه میگویم. خیلی وقتها در اوقات فراغت مینشینم پای خواندن نوشتههای قدیمیام و از سبک نگارشی و جملهبندیها لذت میبرم! در کنار آن، از آنجایی که حجم خواندنیهایم همیشه زیاد بوده و موضوعات مورد علاقهام بسیار متنوع و تقریبا اغلب اوقات آدمی که بتوانم در مورد آنها با او صحبت کنم خیلی دم دست نبوده، نوشتن راهی بوده برای خلاص شدن از دست ایدهها و اندیشههایی که ذهنم را به خود مشغول کردهاند.
۲- آرامش با نوشتن: در تمام این سالها آرامش یافتن از طریق نوشتن را با تمام وجود حس کردهام. من برخلاف آنچه خیلی از اطرافیانم فکر میکنند، بهشدت درونگرا هستم و بهویژه در مورد احساساتم خیلی حرف نمیزنم. با این حال از آنجایی که بهویژه در دورانهای بد زندگی انسان نیاز به تخلیهی درونش را حس میکند، از نوشتن برای این منظور کمک گرفتهام.
۳- انگیزهی یاد گرفتن و یاد دادن: قبلا هم نوشتهام که گزارهها با شکل فعلی چرا بهوجود آمد. من از یک سو میدیدم که بهشدت در زندگی شغلیام دچار رکود شدهام: یاد نمیگیرم و روزمره شدهام. از سوی دیگر هم میدیدم که دوستان و همکارانم در بدیهیات رفتار حرفهای لنگ میزنند؛ هر چند که وقتی به آنها روش درست کار را یاد میدادی، از آن پس درست عمل میکردند. برای همین بهنظرم رسید با نوشتن، میتوانم به هر دو هدف برسم: هم خودم یاد بگیرم و هم به دیگران یاد بدهم. من باید خودم را به یک عامل خارجی متعهد میکردم. آن عامل خارجی گزارهها بود!
۴- علاقه به تحسین شدن: شبکههای اجتماعی و گودر و لایکها و کامنتها و تعداد همخوان شدن نوشتهها در آن، برای خودش عامل انگیزشی بسیار بزرگی بود! چه کسی است که از تحسین شدن خوشش نیاید؟
دوم ـ چرا هنوز مینویسم؟
۱- ادامه یافتن و تقویت همان انگیزههای شروع!
۲- بازخوردهای مثبتی که از نوشتنم گرفتم.
۳- دیدن تأثیر هر چند کوچک نوشتههایم روی زندگی شغلی و شخصی دیگران …
۴- چیزهایی که از نوشتن بهدست آوردم!
سوم ـ از نوشتن چه چیزهایی بهدست آوردم؟
راستش متأسفانه اغلب وبلاگنویسان ایرانی تنها کسب درآمد مستقیم از وبلاگنویسی (مثلا تبلیغات، رپورتاژ آگهی و …) را بهعنوان چیزی که از وبلاگنویسی میشود بهدست آورد قبول دارند! اما برای من اینطور نیست. فکر میکنم چیزهای دیگری که از وبلاگنویسی کسب میکنیم مهمترند. به فهرست من دقت کنید:
۱- کسب مهارت نگارش: بخش بزرگی از شغل من بهعنوان یک مشاور مدیریت، “نوشتن” است: نوشتن گزارش، نامه و … نوشتن مستمر باعث شده تا توانایی نسبتا خوبی در نگارش بهدست بیاورم. در تمامی این سالها بازخورد گزارشهایم همیشه مثبت بوده است. مثلا چند بار کارفرماها در جلسات از من برای “خوب نوشتنم” تقدیر کردند. این مهارت کمی نیست!
۲- کسب مهارتهای کشف و پروراندن یک ایده: در وبلاگنویسی شما باید اول ایده داشته باشید و بعد آن را پرورش دهید تا بنویسید. من بهدلیل حجم بالای نوشتنم (تعهد هر روز حداقل یک پست) در وبلاگنویسیام، در این دو مهارت بسیار پیشرفت کردهام. حالا از نگاه به هر پدیدهای میتوانم درس مدیریتی و زندگی بهدست بیاورم: از فوتبال گرفته تا زندگی شخصی خودم.
۳- تقویت تفکر سیستمی: در راستای مورد قبلی، بهعنوان فردی که شغلش تحلیل سیستمها است متوجه تغییر و رشد توانایی تحلیلیام در این سالها شدهام.
۴- کسب اعتبار و تحسین دیگران: من همهجا با افتخار خودم را بهعنوان نویسندهی گزارهها معرفی میکنم. گزارهها تبدیل به یک رزومهی آنلاین برای من شده است. در بسیاری از واژههای کلیدی تخصصی، گزارهها در صدر یافتههای گوگل قرار میگیرد. روزانه صدها بازدید مستقیم و فیدی از گزارهها دارم. این خودش کم لذتبخش است؟
۵- بالا رفتن دانش و مهارتهای حرفهای و شغلی: من در بسیاری از حوزههای مدیریت عمومی و البته حوزههای تخصصی خودم (استراتژی، تحلیل کسب و کار و طراحی سیستمهای مدیریتی) مینویسم. در کنارش در مورد مهارتهای کار حرفهای (از رزومهنویسی تا مدیریت بر خود و مدیریت کارراهه) هم مینویسم. در طول این سالها چیزهای فراوانی آموختهام و تأثیرش را در زندگی شغلیام بهروشنی دیدهام.
۶- شبکهسازی حرفهای: بهکمک گزارهها من با شبکهی بسیار گستردهای از افراد حرفهای در زمینههای مختلف بهویژه در حوزهی مدیریت و آیتی مرتبط شدهام که آشنایی با آنها برای من هم مایهی افتخار است و هم ارزشآفرین.
۷- کسب درآمد غیرمستقیم: من برای گزارهها زمان زیادی صرف کردهام و از زمانی که به دامنهی شخصی منتقل شد برای آن هزینه هم کردهام. گزارهها برای من درآمد مستقیم نداشته؛ اما همان شبکهی حرفهای که در شمارهی قبل اشاره کردم، باعث شدند من چند پروژه بگیرم که فقط یکی از آنها برای جبران تمام هزینههای مادی و معنویام در این سالها کافی است! 😉
۸- کسب رضایت درونی: با وجود تمام موارد بالا، یک چیز برای من از همه مهمتر بوده است: رضایت از کمک به دیگران. گزارهها به من این امکان را داده تا تأثیری هر چند کوچک روی زندگی دیگران بگذارم و تا حد توانم گرهای از مشکلاتشان باز کنم. این رضایت وقتی تقویت میشود که میبینم چه اتفاقات خوبی برای این آدمها میافتد. همین یک انگیزه برای ادامه دادن من کافی است …
شاید بد نباشد همینجا یک بازی وبلاگی راه بیاندازیم: از همهی دوستان ارجمند بهویژه شهرام کریمی، میلاد اسلامیزاد، اسما کروبی، رضا بهرامینژاد، امیر مهرانی، وفا کمالیان، بهاره حسینی، دوستان همینا، نادر خرمیراد، مجید آواژ، جواد افتاده، رضا قربانی، احمد شریفی، نیام یراقی، علی واحد، افشین دبیری و هر کس دیگری که دوست دارد در این بازی شرکت کند دعوت میکنم برایمان بنویسند چرا وبلاگنویس شدند و چرا هنوز مینویسند.
از همهی شما هم که نوشتههای مرا میخوانید و هر روز به من انرژی بیشتری میبخشید، صمیمانه و از اعماق قلبم سپاسگزارم. به امید رسیدن به پست شمارهی ده هزار!