قبلا مطالبی در مورد رزومهنویسی در این وبلاگ نوشته شده؛ از جمله راهنمای رزومهنویسی چگونه رزومه ننویسیم! روزهای آخر سال است و خیلی از ما ممکن است دنبال عوض کردن شغلمان باشیم. حتی اگر این طور نباشد هم به هر حال آخر سال فرصت خوبی است برای بازنگری و تکمیل رزومهمان، براساس تجربیات و آنچه امسال به دست آوردیم.
امروز یکی از دوستان یک فرمت برای رزومه فرستاده بود که من ببینم و نظر بدهم. این فرمت کلیت خوبی داشت؛ اما نقایصی هم داشت. بنابراین این فرمت را اصلاح کردم و توضیحات لازم را هم برای تکمیل بخشهای مختلف به آن اضافه کردم. این فرمت را در قالب فایل ورد از اینجا یا اینجا دریافت کنید. توضیحات من با رنگ زمینهی زرد در این فایل مشخص شده که باید حتما بعد از نهایی شدن رزومهتان، از فایل حذفشان کنید.
فقط یک نکتهی تکمیلی: این فرمت استاندارد شامل چند تا جدول است که باید اطلاعاتتان را داخلاش تکمیل کنید. غیر از بخشهای اطلاعات فردی، اطلاعات تحصیلی و سوابق شغلی که تکمیلشان واجب است و اصلا حذفشان راه ندارد، سایر جداول اختیاری هستند. بنابراین اگر اطلاعاتی برای تکمیلشان ندارید، در رزومهتان حتی خالیشان هم نگذارید؛ حذفشان کنید!
“وقتی ۵۰ ساله شدم، اتفاقی برای من افتاد. هیچ. واقعا هیچ. هیچ احساسی در مورد رسیدن به یک نقطهی مهم زندگی نداشتم. نه بیمی و نه لذتی. و این احساس پوچی، من را نگران میکرد …” و اینگونه بود که خانم جوانا بارش مشاور ارشد شرکت معظم مککنزی شروع کرد به گشتن به دنبال قطعهی گمشدهی پازل زندگیاش: “اشتباه من کجا بود؟ من راجع به این موضوع فکر کردم و به این نتیجه رسیدم: احساس نامرئی بودن میکردم. من زندگیام را بهعنوان یک مشاهدهگر گذرانده بودم و این احساس، برای مدتها و مدتها در من رسوب کرده بود.” و به این ترتیب خانم بارش و همکارش سوزی کرانستون ادبیات علمی و آکادمیک موجود را بررسی کردند تا بتوانند شواهدی در جهت تأیید مشاهداتشان در مورد زنان در محل کار بیابند.
“ما کمکم خودمان را در میان معیارهایی محاصره شده دیدیم که فراتر از دیدگاههای سنتی به مدیریت و پیشرفت حرفهای بود: ایدههای جدیدی دربارهی اینکه چگونه خوب بودن از نظر احساسی، روانی و فیزیکی، ارتباط عمیق با کار خود فرد و دیگران و لذت بردن از کار میتوانند شرایط لازم را برای رهبری موفق فراهم کنند.”
“اینجا جایی است که این زنان موفق قرار دارند: رهبرانی که خودشان را برای جنگیدن در سازمان و اعلام اشتیاقشان به کار ـ یعنی احساس لذت از کار و معنادار بودن آن ـ بدون کوچکترین احساس خجالتی مسلح کردهاند. این همه سال تلاش کردن برای پنهان کردن احساساتام، مرا پریشان ساخته بود.”
خوشبینی مطلق ویژگی دیگر رفتاری زنان رهبر است. “بسیاری از این زنان بر موانع جدی و دردناکی غلبه کردهاند؛ اما وقتی اوضاع مساعد نبوده هم روحیهشان را از دست ندادهاند. آنها به کار چسبیدهاند و به پیش رفتن ادامه دادهاند. آنها هم کار را انجام میدهند و هم اصلاح را.”
براساس این یافتهها خانم بارش و خانم کرانستون مدلی سیستمی را برای ارزیابی رفتار رهبری زنان فوقالعاده توسعه دادهاند. با همکاری جوئف لویس “ما دستورالعمل موفقیت را یافتیم؛ بنابراین ما میتوانیم محتوا و شیوهی آمیختن آنها را با دیگران بهاشتراک بگذاریم تا سایر زنان هم بتوانند آن را امتحان کنند.”
یافتههای آنها نشان میدهد که زنان فوقالعاده سه پیشنیاز دارند: استعداد، اشتیاق به رهبری و انعطافپذیری برای تغییر. آنها همچنین ۵ جنبهی رهبری متمرکز را یافتهاند. و بالاخره نتایج که شامل تأثیر، تکرار و لذت هستند. به همین سادگی!
مدل رهبری متمرکز (Centered leadership) خانم بارش و خانم کرانستون را در شکل زیر میبینید:
۵ جنبهی رهبری متمرکز عبارتند از:
معنایابی: احساس بامعنا بودن چیزی است که رهبران زن را میانگیزاند، کار راههی شغلی آنها را هدایت میکند، خوشبینی آنها را پایدار میسازد، در آنها احساسات مثبت پدید میآورد و این امکان را به آنها میدهد که از راههای خلاقانه و عمیق، رهبری را انجام دهند.
چارچوببندی: برای حفظ کردن خود در مسیر رهبری و برای فعالیت کردن بهعنوان یک رهبر، زنان باید موقعیتها را به صورت دقیق بررسی کنند، از بیروحیهگی بپرهیزند تا بتوانند به جلو حرکت کنند، خودشان را با موقعیت سازگار کنند و راهحلهایشان را اجرا کنند.
ارتباط برقرار ساختن: هیچ کس این کار را تنهایی انجام نمیدهد. رهبران زن ارتباطاتی بامعنا با دیگران ایجاد میکنند تا بتوانند نقشهای حمایتگر و دنبالهرو را توسعه دهند و از سویی دیگر، با همکاران و پشتیبانانشان به گرمی و به شکل انسانی همکاری کنند.
بهکار گرفتن: رهبران موفق مالکیت موقعیتها را در عین پذیرش ریسکها در اختیار خود میگیرند. آنها صدایی دارند که از آن بهره میگیرند. آنها میتوانند ترسهایشان را کنترل کنند.
انرژیبخشی: برای موفقیت در بلند مدت و وفق دادن خود با مسئولیتهای خانوادگی و اجتماعی، رهبران زن یاد میگیرند تا منابع انرژیشان را مدیریت کنند و آن را به جریان میاندازند.
خانم بارش و خانم کرانستون نتایج مطالعاتشان را در کتابی با عنوان How Remarkable Women Lead منتشر کردهاند.
پ.ن. خانم بارش یکی از ۱۰۰ زن بینظیر دنیا است که در قالب پروژهی Truly Amazing Women شناسایی شدهاند.
هفت ماه تمام و آغازی دیگر در خانهای جدید! لینکهای دو هفتهی اخیر را در این پست مرور میکنیم (ببخشید خیلی زیاده. مال دو هفته است!)
پیش از شروع سه نکته:
لینکهایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینکها متمایز میکنم.
برای دیدن لینکهای کلیهی قسمتهای قبل، میتوانید به اینجا مراجعه بفرمایید.
این مجموعه پستها در حکم یک دفترچهی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم میگذارم، برای این است که به نظرم برخی اخبار حداقل تیترشان باید توسط کسانی که در حوزه مشاورهی مدیریت و آیتی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر تعداد لینکها زیاد هستند، اولا ببخشید و ثانیا اینکه حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ ضرر نمیکنید!
ابزارهای ارائه (نوشتهی مختصر و مفید علی سرزعیم دربارهی ابزارهای ارایه در دنیای مدرنتر!) و برخی مشکلات ما در روابط جمعی (البته در دنیایی که اینترنت اختراع شده است!؛ باز هم از علی سرزعیم)
سوء استفاده از دسترسی بهاینترنت در محل کار (پیشنهاداتی به مدیران در این زمینه. حرف اصلی مقاله این است: اگر استفادهی غیرمرتبط از اینترنت بهرهوری آن آدم را پایین نیاورد یا آن آدم حجم کارش کم است و یا کارش درست است!)
سبیت ۲۰۱۱؛ نمایشگاهی برای نوآوریهای دیجیتال در جهان (“نقش خریداران در سالهای اخیر به دلیل گسترش اینترنت تحول بزرگی پیدا کرده است. خریدار دیگر در انتهای چرخه تولید قرار ندارد و خود به بخشی از زنجیره تولید تبدیل شده است.”)
شوخی کردن نشانه قدرتطلبی است (“تحقیقات نشان میدهد معمولاً زنان از شوخی کردن برای افزایش و بهبود ارتباطات اجتماعی خود استفاده میکنند در حالی که مردان از شوخی کردن برای پوشاندن ناکامیها و ضعفهای خود استفاده میکنند. اما بررسیها نشان میدهد هر دو جنس از این ابزار برای کنترل کردن دیگران و تحکیم قدرت مدیریت و رهبری خود بهره میگیرند.”)
پ.ن. ۱. لطفا اگر وبلاگی، پستی یا مطلبی را من ندیده بودم یا نمیشناسم، کامنت بگذارید و معرفی بفرمایید برای یادگیری بیشتر.
پ.ن.۲٫ اگر دوست داشتید توئیتر گزارهها را برای دیدن ایدهها و حال و احوال روزانهی من و گودر گزارهها را برای دیدن متن کامل این مطالب و سایر مقالات و اخبار مربوط به مدیریت، مشاوره، فناوری اطلاعات و البته اقتصاد، روانشناسی و جامعهشناسی (و گاهی هم که خیلی هیجانزده میشوم، علم!) دنبال کنید.
مشاوره فرایندی است که با انسانها درگیری مستقیم دارد. در تمامی فازهای پروژه، این انسانها هستند که باید اطلاعات مورد نیاز را در اختیار شما قرار بدهند، درک شما را از مشکل موجود تأیید کنند و در مورد مناسب بودن و متناسب بودن راهحلهای شما برای حل آن مشکلات قضاوت کنند. بنابراین مهارتهای ارتباطات انسانی در فرایند مشاوره اهمیت بسیار زیادی مییابند:
شناسایی مشکل: شناسایی اینکه مشکل وجود دارد.
پرسش باز: تحقیق با سؤالات باز و بدون جهت برای شناسایی کانون واقعی مشکل به جای تمرکز بر نشانههای آن.
گوش کردن: توانایی گوش کردن فعال به گونهای که کل رویداد با تحقیق، ارزیایی، تفسیر و حمایت به دست میآید.
حساسیت: به عقاید و ارزشهای افراد که برخی از آنها ممکن است فرهنگی یا مذهبی باشند.
منعکس کردن: توانایی بیان مجدد مشکل از نقطه نظر فرد.
همدلی: توجه به احساسات و نگرانیهای فرد.
بیطرفی: توانایی بیطرفی، قضاوت نکردن و خودداری از توصیهی راهحل.
صداقت: داشتن نگرش واقعی و باز در برابر مشکلات افراد.
اعتقاد: اعتقاد داشتن به اینکه افراد منابعی برای حل مشکلات خود دارند، اگر چه ممکن است به صورت فعال یا منفعل باشد.
لینکهایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینکها متمایز میکنم.
برای دیدن لینکهای کلیهی قسمتهای قبل، میتوانید به اینجا مراجعه بفرمایید.
این مجموعه پستها در حکم یک دفترچهی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم میگذارم، برای این است که به نظرم برخی اخبار حداقل تیترشان باید توسط کسانی که در حوزه مشاورهی مدیریت و آیتی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر تعداد لینکها زیاد هستند، اولا ببخشید و ثانیا اینکه حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ ضرر نمیکنید!
پنجرههای مایکروسافت به سوی نوکیا باز شدند (جزییات اتحاد استراتژیک نوکیا و مایکروسافت که احتمال شکستاش به نظرم بالاست و نوکیا ریسک بزرگی کرد؛ آن هم فقط به این دلیل که استفان الاپ مدیرعامل جدید نوکیا قبلا کارمند استیو بالمر بوده است!)
معرفی کتاب «قیمتها همه جا حضور دارند» (هر چیزی قیمتی دارد و قیمت، نشانگر حرکت بازار است. ادوارد پورتر نویسندهی این کتاب به خوبی این را نشان داده. به شدت توصیه میکنم خواندناش را.)
پیشبینی رییسکل از نرخ تورم امسال و سال ۹۰ (نکتهی جالب اینکه در همین یک هفته سه خبر مختلف در مورد نرخ بهرهی سال آینده اعلام شده است! علما میدانند که نرخ بهره مهمترین شاخص تصمیمگیری اقتصادی برای کسب و کارداران است.)
آخر هفتهی بسیار بسیار شلوغی از نظر کاری داشتم؛ بنابراین پست لینکهای هفته متأسفانه به شنبه شب منتقل شد!
پیش از شروع سه نکته:
لینکهایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینکها متمایز میکنم.
برای دیدن لینکهای کلیهی قسمتهای قبل، میتوانید به اینجا مراجعه بفرمایید.
این مجموعه پستها در حکم یک دفترچهی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم میگذارم، برای این است که به نظرم برخی اخبار حداقل تیترشان باید توسط کسانی که در حوزه مشاورهی مدیریت و آیتی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر تعداد لینکها زیاد هستند، اولا ببخشید و ثانیا اینکه حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ ضرر نمیکنید!
مشکل کجاست؟ و مشکل کجاست ؟ ۲ (دومی جالبتره؛ مخصوصا مثالی که از اپل میزنه در مورد اینکه آدمها را به این باور میرساند که مشکلی وجود داشته که با محصولات اپل حل شده!!!) (علی مرجائی)
سحرخیز واقعا کامرواست (البته در تحقیقی که در این مطلب در موردش توضیح داده شده به این نتیجه رسیدند که بعضیها ذاتا مغزشون شبکاره!!!)
پ.ن. ۱٫ لطفا اگر وبلاگی، پستی یا مطلبی را من ندیده بودم یا نمیشناسم، کامنت بگذارید و معرفی بفرمایید برای یادگیری بیشتر.
پ.ن.۲٫ اگر دوست داشتید توئیتر گزارهها را برای دیدن ایدهها و حال و احوال روزانهی من و گودر گزارهها را برای دیدن متن کامل این مطالب و سایر مقالات و اخبار مربوط به مدیریت، مشاوره، فناوری اطلاعات و البته اقتصاد، روانشناسی و جامعهشناسی (و گاهی هم که خیلی هیجانزده میشوم، علم!) دنبال کنید.
هفته پیش من به جلسهای رفتم که برای پاسداشت و تقدیر از دیدگاههای دکتر آلن روزنفیلد تشکیل شده بود؛ کسی که برای ۲۲ سال رئیس مدرسهی سلامت عمومی میلمن کلمبیا بوده است. آلن در حوزهی سلامت عمومی بهویژه در حوزههای بهداشت و حقوق زنان یک غول به حساب میآید.
فهرست بلند بالایی از سخنرانان وجود داشت و من پس از مدتی تمرکزم را از دست دادم. پس از مدتی جری هوسن کوادیا پروفسور دانشگاه کوازولو ناتال از آفریقای جنوبی پس تریبون قرار گرفت.
او نگاهی به حاضران در مجلس انداحت و بدون هیچ هیاهویی سخنرانیاش را شروع کرد: “اغلب چیزهایی که من امروز میخواستم بگویم، گفته شد. “سپس بدون خواندن متنی که آماده کرده بود، زمان کوتاهی دربارهی یک ویژگی عجیب آلن سخن گفت: “دیدن در تاریکی!” دیدن بیعدالتیهایی که دیگران نمیبینند و سپس اقدام کردن.
در میان همهی سخنرانیهای آن شب بدون هیچ تردیدی سخنرانی ساده و دلنشین او بیش از همه مرا تحت تأثیر قرار داد.
جری آنچه را که آلن زیسته بود برای ما مدل کرد: دیدن در تاریکی! آن روز عصر دیگر نیازی به سخنرانی فصیح و غرّای دیگری در مورد وضعیت سلامت عمومی نبود. جری همهی آن چیزی را که آماده کرده بود، برای پرداختن به آن چیزی که در آن لحظه بهتر میدانست به کناری نهاد. توانایی او برای تشخیص موقعیت، توقف و سپس تغییر مسیر واقعا ستودنی بود. این نشاندهندهی انعطافپذیری، حضور ذهن و تمرکز او است. اما اینجا نکتهای عمیقتر هم وجود دارد. جری نشان داد که به خودش اعتماد دارد.
پیشتر دربارهی اینکه چقدر روی سخنرانی TEDx خودم در مورد یادگیری کار و فکر کردم و خودم را برای آن آماده کردم، نوشتهام. هر وقت ویرایش جدیدی از سخنرانیام آماده میشد آن را برای گروهی از دوستان معتمد میفرستادم ـ کسانی که آدمهایی هوشمند، بخشنده و بافراست بودند ـ و از آنها میخواستم که نظرشان را در مورد سخنرانی من بدهند. آیا بهاندازهی کافی جذاب است؟ آیا بهاندازهی کافی روشن است؟ آیا بهاندازهی کافی خلاقانه است؟ آیا بهاندازهی کافی بامزه است؟
هر بار که آنها نظرات ارزشمند و هوشمندانهشان را به من میگفتند، من کمی احساس خسران میکردم و کمی اعتمادم به پیامی که میخواستم بدهم، ایدههای خودم و از همه بدتر خودم کمتر میشد. این بدان معنا نیست که شنیدن انتقاد برای من سخت است. اتفاقا برعکس من زود به آنها عمل میکردم. من زیاده از حد آنها را میپذیرفتم. من بیش از اندازه حساس بودم تا تغییراتی را به وجود آورم که موجب به دست آوردن بالاترین سطح واکنش مثبت شود.
دیوید واگونر در شعر “قهرمانی با یک چهره” این چنین میسراید:
“هر آن چیزی را که از من خواسته شده بود، برگزیدم
آنها به آرامی به من تلقین کردند که چه کسی هستم
صبر کردم، و از آن چیزی که باید یاد میگرفتم شگفتزده شدم
اوه امروز دو برابر زمان تولدم نابینا هستم.”
بسیار از ما زمان زیادی از زندگیمان را به گوش کردن به پدران و مادران، معلمان، مدیران و رهبرانمان میگذرانیم و آن چیزی را که به ما میگویند انتخاب میکنیم، همان کسی میشویم که به ما تلقین میکنند، خودمان را براساس بازخورهای دیگران اصلاح میکنیم و منتظر تأیید دیگران ـ که نشانهی شناخته شدنمان است ـ میمانیم.
دلیل خوبی برای یادگیری از خرد دیگران وجود دارد. اما اینجا هزینههایی هم هست: همانطور که ما خودمان را مطابق آرزوها، اولویتها و انتظارات دیگران شکل میدهیم، دچار ریسک از دست رفتن خودمان میشویم. ما ممکن است بدون راهنماییهای آنها منجمد شویم، اما خوب در طرف مقابل، ممکن هم هست نتوانیم خودمان دست به انتخاب بزنیم و به بینش خودمان شک کنیم. اوه اینجا است که دو برابر زمان تولد، کور میشویم!
درمان سادهای برای حس نااطمینانی از خودمان بودن وجود دارد: از پرسیدن دست بکشید. به جای آن زمانی را به سکوت برای تصمیمگیری در مورد آنچه میاندیشید بگذرانید. به این شکل است که ما بخشی از وجود خودمان را میبخشیم. اینگونه است که قدرتمند، زیرک، خلاق و بابینش میشویم. به این ترتیب است که دیدمان را دوباره به دست میآوریم.
بعد از منحرف شدن با بازخورهایی که گرفته بودم، بعد از اینکه النور گفت زیادی سخت کار کردهام، بعد از اینکه برای ۵ بار مرور دیگر سخنرانیام زمان کم آوردم؛ بالاخره همان کاری را کردم که جری انجام داد. متن سخنرانی را به کناری انداختم و انتخابهای شخصیام را در مورد چیزهایی که میخواستم با دیگران بهاشتراک بگذارم، مشخص کردم.
چگونه به آن انتخابها رسیدم؟ من به هزاران کلمهای که نوشته بودم، تگاه کردم تا چیزی را پیدا کنم که احساس میکردم نگاه یکتای من را به موضوع یادگیری به خوبی بازتاب میدهد. امروز این کار برای من بدیهی است؛ اما مسئلهی اصلی این است که چگونه من انتظار داشتم دیدگاه یکتای خودم را با پرسیدن از دیگران بیابم؟ به جای این کار من در تاریکی به دنبال چیزهایی که دیگران از آنها چشمپوشی کرده بودند، گشتم.
اینگونه اعتماد کردن به خود تنها در مورد نوشتن متن سخنرانی کاربرد ندارد. این روش در مورد سخن گفتن در جلسات، انتخاب پروژههایی که میخواهید انجامشان بدهید، دفاع از بودجهی واحدتان و داشتن شجاعت انجامکارهایی که شما را به جلو میبرد، هم هست. آیا میتوانید به خودتان اینقدر اطمینان کنید که انگیزههای شخصیتان را دنبال کنید؟
به محض اینکه تصمیم گرفتم پرسیدن از دیگران را در مورد اینکه دربارهی تفکرات من چطور فکر میکنند، متوقف کنم؛ من چیز جذاب دیگری را کشف کردم: من وقتی به دیگران وابسته نیستم، سختتر کار میکنم. من مشکلاتی را حل میکنم که ممکن بود حل آنها را برعهدهی دیگران قرار بدهم. من سختکوشانهتر کار میکنم تا مطمئن شوم دیدگاه من به موضوع، از منطق درونی و یکپارچگی لازم برخوردار است.
قبلا وقتی مقالهام را برای اظهارنظر دیگران می فرستادم، با وجود اینکه میدانستم که بخشهایی از آن هنوز کار دارد، تنبلی میکردم. و وقتی تنبلی من با بخشندگی دیگران همراه میشد اثر جانبیاش کاهش ایمان من به تواناییهای خودم برای کار کردن روی کاری که به آن چسبیده بودم، میشد!
پیشنهاد من نادیده گرفتن بازخورها نیست. خوب است بدانیم دیگران در مورد کار ما چگونه فکر میکنند. بعد از تمام کردن بازنویسی سخنرانیام آن را بهعنوان تمرین برای چند گروه متفاوت از شنوندگان اجرا کردم.
اما این بار من از آنها نخواستم پیام مرا بسنجند. من از آنها خواستم تا چیزی که تحویلشان دادم را بسنجند. آیا آنها از سخنرانی من چیزی به دست آورده بودند؟ آیا من پیامام را به شکلی بیان کردم که اشتیاقام را به آن نیز به شنونده منتقل کند؟
و وقتی سرانجام سخنرانیام را در فیلنت میامی ارایه دادم، سخنانام روشن، متمرکز و معتبر احساس شد.
لینکهایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینکها متمایز میکنم.
برای دیدن لینکهای کلیهی قسمتهای قبل، میتوانید به اینجا مراجعه بفرمایید.
این مجموعه پستها در حکم یک دفترچهی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم میگذارم، برای این است که به نظرم برخی اخبار حداقل تیترشان باید توسط کسانی که در حوزه مشاورهی مدیریت و آیتی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر تعداد لینکها زیاد هستند، اولا ببخشید و ثانیا اینکه حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ ضرر نمیکنید!
پ.ن. ۱٫ لطفا اگر وبلاگی، پستی یا مطلبی را من ندیده بودم یا نمیشناسم، کامنت بگذارید و معرفی بفرمایید برای یادگیری بیشتر.
پ.ن.۲٫ اگر دوست داشتید توئیتر گزارهها را برای دیدن ایدهها و حال و احوال روزانهی من و گودر گزارهها را برای دیدن متن کامل این مطالب و سایر مقالات و اخبار مربوط به مدیریت، مشاوره، فناوری اطلاعات و البته اقتصاد، روانشناسی و جامعهشناسی (و گاهی هم که خیلی هیجانزده میشوم، علم!) دنبال کنید.
پ.ن.۳٫ پست لینکهای هفته از این پس به جمعهها منتقل میشود تا من برسم همهی لینکهایی که باید را مطالعه کنم!
“در فرهنگ ما اشتغال بیشتر معطوف به جسم است تا ذهن. بدنات باید درگیر باشد. عرق ریختن تو را دوست دارند …” (مجید قیصری؛ همشهری داستان؛ آذر ۸۹)
“یک مساله این است که ما در مایکروسافت کارت نمیزنیم. ما کارمان را میفروشیم نه وقتمان را. حتی میتوانیم ساعت دو نصفه شب برویم سر کار. مربی من خودش از ساعت سه نصفه شب تا یک بعد از ظهر کار میکرد و بعد به خانه میرفت. من خودم هر وقت کار اداری دارم، نمیآیم. چیزی به اسم برگه یمرخصی وجود ندارد. کافیست به مدیرت خبر بدهی که دیر میآیم یا نمیآیم. خیلی روزها هم از خانه کار می کنم. البته مدیر اگر بخواهد میتواند سخت بگیرد. اما معمولا چنین سختگیری وجود ندارد. چون کار از قبل تعریف شده و باید در زمان مشخص تحویل داده شود. حتی برخی به طور ثابت یک روز در هفته کار در منزل دارند. بعضیها هم فقط چهار روز میآیند و در عوض روزی مثلا ۱۰ ساعت کار میکنند. مهم این است که کار انجام شود.” (مصاحبه با یک مهندس ارشد ایرانی مایکروسافت؛ اینجا)
این دو نقل قول در کنار هم بسیار جالباند. در این چهار سالی که دارم کار میکنم یکی از مشکلات آخر ماه در شرکتهایی که مشغول کار بودهام، تهیهی تایم شیت ماهانه توسط ما کارشناسان و تأییدش توسط مدیران محترم بوده است: خیلی وقتها تایم شیت ناقص است، من در کارت کشیدن یا رد کردن مرخصی و مأموریتهایام اشتباه کردهام، حسابدار شرکت اشتباه کرده و … همیشه با این شیوهی محاسبهی کارکرد مشکل داشتهام؛ چرا که هیچ توجهی به کیفیت کار آدمها ندارد. مثلا اینکه کسی کارش را سریعتر از دیگران انجام دهد، اینکه تفاوت کیفیت خروجی کار آدمها چطور باید مشخص شود و اینکه تفاوت حجم کار آدمها چطور باید معلوم بشود! (مثلا وقتی من میتوانم کار بیشتری را در یک دورهی زمانی مشخص نسبت به دیگری انجام بدهم تفاوتاش کجا باید معلوم شود؟) معمولا در سازمانها تلاش میشود با توجیهاتی مثل تفاوت حقوقی، آیتمهای اضافه بر حقوقی مثل کارانه و پاداش و … آدمها در این زمینه توجیه شوند و بپذیرند که آن تفاوتی که لازمهی احساس عدالت در سازمان است، در عمل هم وجود دارد (اما خوب کتمان نمیکنم که بارها مدیران محترمی که باهاشان کار کردهام، مخصوصا در آن بخش آیتمهای اضافه به خیالشان سر من کلاه گذاشتهاند و سکوت من را به حساب نفهمیدن گذاشتهاند. لطفا خیال نکنند که من نمیفهمم چه کسانی را با چه ترفندهایی از خودشان راضی کردهاند و حواسشان باشد نجابت و احترام گذاشتن از طرف من هم حدی دارد.)
مثال بزنم: من الان نزدیک دو سال است به دلیل دانشجو بودن ماهانه بخشی از حقوقام را به دلیل کسر کار ماهانهام از دست میدهم؛ ولی در عمل نه تنها کمتر از دوران قبل از دانشجویی کار نمیکنم که حجم کارم بیشتر هم شده! به دلیل قانون فعلی من حق اعتراض ندارم و حتا باید از کارفرمای محترم ممنون هم باشم (که هستم: دست گلاش درد نکنه!) که با من دانشجو قرارداد تمام وقت منعقد کرده؛ اما خوب یک وقتهایی هم فکر میکنم با توجه به کارهایی که دارم انجام میدهم، عدالت در این زمینه رعایت نمیشود.
بخش اعظمی از این مشکل به قانون کار فعلی و شیوهی محاسبهی بیمه و مالیات حقوق افراد برمیگردد. در واقع کارفرماهای محترم هم مجبورند که برای محاسبهی کارکرد به این شکل عمل کنند تا مشکلات قانونی دامنگیرشان نشود. از آن طرف خود ما آدمها هم مشکل داریم؛ یعنی همهی ما که خودکنترل و خودانگیز و بالغ نیستیم که بتوانیم در یک چارچوب زمانی مشخص خروجی لازم را تحویل بدهیم (حالا از این گذشتم که خیلی وقتها مدیران هم یا بلد نیستند کار را تعریف کنند یا اینکه بلوغ لازم را برای تعریف محدودهی فنی و زمانی درست کار ندارند.) تفاوتی هم نمیکند که شما یک کارگر پای دستگاه تراش در فلان کارخانهی قالبسازی را در نظر بگیرید یا کارشناس برنامهریزی استراتژیک را در بهمان شرکت مشاوره. بنابراین در عمل شیوهی فعلی در حالت کلی بهینه به نظر میرسد!
این روزها بحث اصلاح قانون کار، نقل محافل کار و کارگری است. من فکر میکنم که اگر در اصلاح قانون کار، شیوهی جدیدی برای محاسبهی حقوق و دستمزد ماهانه براساس خروجی تعریف شود و آدمها محدود به پر کردن تایم شیت ماهانهشان نشوند (که خیلی وقتها هم عملا جز ضرر مالی برای کارفرما و اتلاف وقت برای خود آدم چیزی در بر ندارد)، شاید بتوان به حل مشکلی که در این پست مطرح گردید، نزدیک شد. البته همانطور که بالاتر گفتم از نظر من شیوهی کنونی محاسبهی حقوق و دستمزد و براساس آن بیمه و مالیات برای احتمالا ۸۰ تا ۹۰ درصد آدمها بهینه است و این شکل جدید (اگر واقعا جدید باشد) میتواند بهعنوان یک شکل اختیاری برای کارفرماها مطرح باشد.
اگر من اشتباهی در زمینه ی قانون کار فعلی داشتهام یا اگر در زمینهی این بحث یا نظری دارید، خوشحال میشوم که از نظراتتان باخبر شوم.