دنیای رقابت، دنیای غریب و پیچیدهای است. هر حرکتی از سوی ما با حرکتی از سوی رقبا پاسخ داده میشود و برعکس، ما نیز باید به حرکتهای رقبا (و حتی غیررقبا!) واکنش مناسبی نشان دهیم. آیا ماهیت یک کسبوکار و صنعت سالم نیز جز حرکت بر مبنای رقابت است؟ رقابتی که یکی از موتورهای اصلی پیشرفت فنآوری و بهبود کیفیت زندگی بشر در طول قرنهای اخیر بوده است. در واقع بسیاری از بازارهای امروز بدون رقابت بهوجود نمیآمدند! 🙂
چه بخواهیم و چه نه، رقابت یک متغیرِ مهم و تأثیرگذار در کسبوکار امروزی است. حتی در صنایعی که ذاتا رقابتی بهنظر نمیآیند و حتی در بازارهایی که بهدلایل فرامتنی که لزوما هم اقتصادی نیستند، با کمی اغماض میشود بارقههایی از رقابت را کشف کرد. رقابت، انگیزشبخش پیشرفت و نوآوری است و در مقابل آن سه گزینه بیشتر نداریم:
۱- رقابت را بپذیریم و به قواعد آن تن دهیم و تلاش کنیم با خلق مزیت رقابتی برای خودمان، سهمی از بازار را بهدست بیاوریم (استراتژی رقابتی.)
۲- با یک نوآوری بینظیر یا یک شیوهی تفکر نو بازار و مشتریان را در یک صنعت یا گوشهای از آن از بن و اساس بازتعریف کنیم (استراتژی اقیانوس آبی.)
۳- بهسادگی از بازار خارج شویم! (استراتژی خروج.)
اگر انتخابمان یکی از گزینههای اول یا دوم باشد، آنوقت لازم است که حواسمان به رقبایمان حسابی جمع باشد. “پایشِ رقبا” یکی از کارهای اساسی است که باید حتما آن را در دستور کار کسبوکارمان قرار دهیم و به آن بهعنوان یک فرایند اصلی کسبوکار بنگریم؛ چرا که در غیر اینصورت از کنشها و واکنشهای رقبا نسبت به اقدامات، محصولات و خدمات خودمان و همچنین واکنش آنها به تغییرات محیط رقابتی با خبر نخواهیم شد. قطعا در بازاری که هر روز رقابت در آن شدیدتر میشود، باخبر نبودن از رقبای بالفعل و بالقوه عاقبت خوشی را بهدنبال نخواهد داشت. 🙂
اما پایش رقبا آنچنان هم کار آسانی نیست. رقبا مثل خود ما حتما میدانند که دیگر رقبا بهدنبال کشف جهتگیریهای استراتژیک، نوآوریها و اقدامات کلیدیشان هستند. بنابراین پنهانکاری و اطلاعرسانی قطرهچکانی و گزینشی تبدیل به یکی از استراتژیهای اصلی روابطعمومی و رقابتی بسیاری از شرکتها در دنیای امروز شده است (شاید روزی در مورد این استراتژیها تحلیل مفصلی نوشتم.) اما همچنان روشهایی وجود دارند که با کمک آنها میتوان از حال و روز امروز و آیندهی رقبا باخبر شد که بهنقل از اینجا و با کمی حک و اصلاح، هفت روش از میان آنها را مرور میکنیم:
در خبرنامههای ایمیلی (و غیرایمیلی؛ مثلا سامانهی پیامکی!) رقبا عضو شوید.
نظرات مردم و مشتریان را در مورد رقبا در اینترنت و شبکههای اجتماعی پیگیری و تحلیل کنید.
مستقیما از خود مشتریانتان نظرشان را در مورد خودتان و رقبایتان بپرسید!
از ابزارهای بازاریابی خودکار (Marketing Automation) برای پایش مستمر رقبا استفاده کنید. سادهترین ابزار در دسترس، گوگل آلرت است!
با رقبایتان دوست شوید و آنها را در دورهمیها، جلسات و … ببینید و با آنها گفتگو کنید! 🙂
در سخنرانیها، کنفرانسها، کلاسهای آموزشی، نمایشگاههای تجاری و … شرکت کنید و آنها را از نزدیک زیر نظر بگیرید.
بهعنوان مدیر شرکت، شخصا زمان مشخصی را برای دنبال کردن و تحلیل وضعیت رقبا در طول هفته اختصاص دهید.
دنبال کردن مستمر رفتار رسانهای رقبا یکی از کلیدهای اصلی در تحلیل محیط رقابتی و طراحی یک استراتژی رقابتی برنده است. شاید سادهترین جلوهی آن تدوین ماتریس معروف سوآت (SWOT) باشد؛ هر چند که عاقلان دانند که چه کاربردهای مهم دیگری هم میتواند داشته باشد!
فوتسال از آن ورزشهای جذابی است که شاید آنقدرها که باید قدر ندیده باشد! 🙂 مثالش همین سه هفتهی اخیر که تیم ملی فوتسال، درگیر جام جهانی فوتسال در کلمبیا بود و تا برزیل و “فالکائو”ی بزرگ را نبرد، خیلی از ما حتی از برگزاری این رقابتها خبری نداشتیم. در هر حال از این بخش قصه که بگذریم، حالا وقت خوشحالی است بابت اینکه ماجراجویی تیم ملی فوتسالمان در این رقابتها با هدایت محمد ناظمالشریعه و کاپیتانی محمد کشاورز به یک نتیجهی عالی ختم شد؛ نتیجهای که حتی با داشتن فوقستارههایی مثل محمدرضا حیدریان و وحید شمسایی حتی نتوانسته بودیم به آن نزدیک شویم. سوم شدن ایران در جامجهانی ۲۰۱۶ فوتسال، بزرگترین افتخار تیمی ما در سطح جهانی در تاریخ ورزش کشورمان بود!
اما تیم ملی فوتسال در این رقابتها چه کرد؟ + ما بازیها را با شکست عجیب و غریب ۵-۱ برابر اسپانیا آغاز کردیم، با آذربایجان مساوی کردیم و در گروهمان سوم شدیم! همین سوم بودن باعث شد تا در مرحلهی حذفی به برزیل و فالکائو برخورد کنیم. تیمی بزرگ با پشتوانهی فوتبالی غنی و ستارههایی درخشان! شاید قبل از شروع بازی هم کمتر کسی فکر میکرد تیم ما بتواند حتی با برزیل مبارزهی جانانهای داشته باشد؛ چه برسد به آنکه عمر حرفهای فالکائو در ردهی ملی را سه بازی کمتر کند! وقتی ایران ۳-۱ از برزیل عقب افتاد و وقتی گل فالکائو در وقتهای اضافه را هم پاسخ داد، آنوقت احتمالا ته دلمان همچنان فکر میکردیم که این، اتفاقی نادر و شانسی بزرگ است که شاید دیگر تکرار نشود! بردن کلمبیا در وقت اضافه و باختن به روسیه در نیمهنهایی احتمالا این باور را در دل ما تقویت کرد. و وقتی ۲-۰ در بازی ردهبندی از پرتغال عقب افتادیم، دیگر در باورمان به یقین رسیدیم! اما هنوز معجزهای دیگر در پیش بود.
این نتیجهی درخشان حاصل چه چیزی بود؟ احتمالا خیلی از یادداشتها و تحلیلها به کار تیمی، همدلی، استعداد و نبوغ ذاتی بازیکنان و حتی نقش محمد ناظمالشریعه اشاره کنند. شاید خیلیهای دیگر از جرقه بودن این موفقیت و احتمال عدم تکرار آن بهدلیل سیاستها و اولویتهای اشتباه فدراسیون فوتبال بگویند. شاید هم برخی دیگر بگویند که حالا وقت جشن گرفتن و لذت بردن از این پیروزی بزرگ است. همهی این حرفها بهجای خودشان درستاند. اما من میخواهم به نکتهای اشاره کنم که شخصا از این “تیم ملی فوتسال” یاد گرفتم و بهنوعی در بند قبل به آن اشاره کردم: شجاعت امیدوار ماندن! “دلِ شیر” افشین قطبی را یادتان هست؟ “فرگیتایم” را چطور؟ حالا ما تیمی داریم که واقعا با دل شیر تا آخرین لحظه برای موفقیت میجنگد. تیمی که ناامید نمیشود و حاضر است حتی در سختترین موقعیتها شعلهی باور به پیروزی را در ذهن و قلب خود زنده نگاه دارد. 🙂
بهافتخار تیم بیادعایی کلاه از سر برمیداریم که از صمیم قلب خوشحالمان کرد و باز هم به ما ثابت کرد که وقوع “معجزه” بیش از هر چیزی به “شجاعتِ امیدوار ماندن” و “سختکوشی” تا آخرین لحظه وابسته است: تیم ملی فوتسال جمهوری اسلامی ایران، کسب مقام سوم در جامجهانی فوتسال مبارکات باشد!
“آمادهی هر کاری هستم. خانوادهام چیزهایی که دیگران جرأت گفتنش را ندارند به من میگویند و خودم از خودم انتقاد میکنم و میدانم که چه وقتهایی کار اشتباهی انجام دادهام. اگر لازم باشد برادرم به من سیلی میزند. گوستاوو ۳۵ ساله و ماریانو ۳۲ ساله هستند. آنها در فوتبال خوب بودند ولی شهامت و انگیزهی دنبال کردن رؤیاهایشان را نداشتند.” (پائولو دیبالا؛ اینجا)
رؤیاها شاید تنها دارایی ما باشند که از آنِ خودمان باشند! ما با یاد رؤیاهایمان نفس میکشیم، با خیال خوش رسیدن به آنها زندگی میکنیم. “اگر”ها و “ای کاش”ها واژههای آشنایی در زندگی ما هستند و افسوسِ “خوش به حالشان” همراه بسیاری از لحظات زندگی ما است. اما همهی اینها مربوط به دنیای ذهنیمان است و دنیای واقعی خیلی معمولیتر از آنی است که انتظار داریم باشد.
در این میان آنهایی که تصمیم میگیرند رؤیاها را از گوشهی دل و ذهنشان بیرون بکشند و به دنبال آنها بروند، “شجاعدلانی” هستند که مسیر رفتنشان را از “بزرگراه گمشده” انتخاب کردهاند. آنها بهراه میافتند بیآنکه بدانند در مسیرشان چه خاطرات و خطراتی منتظر آنها است. آیا به رؤیایهایشان میرسند یا در راه میمانند؟ هیچ کس نمیداند. اما مسئلهی اصلی اینجا است که بدون داشتن این “شیردلی” نتیجهی رؤیابافی چیز بیشتر از رؤیابازی نخواهد بود!
جادهی رؤیاها جادهای پرسنگلاخ و طولانی و ناشناخته است که جایجای آن سراب و وهم انتظار ما را میکشند. اما اگر “مردِ ره” باشی همهی اینها را به جان میخری و به راه میافتی و آنقدر میروی تا برسی. طبیعی است که در این جادهی طولانی مثل هر سفر دیگری نیازمند توشهای هستیم که بتوانیم دوام بیاوریم. این همان چیزی است که پائولو دیبالا فوتبالیستِ جوان و دوستداشتنی آرژانتینی در همین آغازِ راه طولانیش در فوتبال حرفهای آن را کشف کرده و در چند جملهی کوتاه بیان کرده است. اگر رهسپار جادهی رؤیاها هستید، مطمئن باشید این پنج چیز را همراه خود دارید:
۱- آمادگی کافی: شما در بخش بزرگی از مسیر تنها در میانهی دنیایی شلوغ و پرصدا هستید. بنابراین باید تا حد امکان به خودتان، توانمندیهایتان و گوهر وجودیتان تکیه داشته باشید. بارها و بارها با “چرا”ها و “چه کنم”ها و “چطور”ها مواجه خواهید شد؛ بنابراین باید آمادگیِ هر کاری را داشته باشید، حتی کارهایی که راه و رسم آنها را نمیدانید! شما باید یا راهی را بیابید و یا راهی را بسازید.
۲- واقعبینی: خبر بد این است که هر آدمی مستعد اشتباه است و خبر خوب، اینکه هیچ یک از ما از روی عمد اشتباه نمیکند! اشتباهها نشانههای کمبود دانش و اطلاعات و مهارت ما هستند و در نتیجه، برای آنها میتوان راهحلی را یافت؛ البته به این شرط که توان ذهنیِ گذشتن از حسِ نامطلوب اشتباه کردن، بلند شدن بعد از زمین خوردن و ادامه دادن را داشته باشیم! در این مسیر خودانتقادی (و نه خودتخریبی) و بازخورد سازندهی دیگران ابزارهای مفیدی هستند که به شما در کشف ضعفها و نادانستههایتان چه برای جلوگیری از شکست خوردن و چه برای گذشتن از شکستها و دوباره بهراه افتادن کمک میکنند.
۳- شور درونی: از فیزیک میدانیم هر حرکتی نیازمند یک نیروی محرکه است و بدون این نیروی محرکه، حرکت پس از مدتی بهدلیل اینرسی متوقف خواهد شد. حرکت در مسیرِ رؤیاسازی هم از همین جنس است. نیروی محرکه و موتورِ پیشبرندهی ما در این مسیر سخت و طولانی چیزی جز تکیه بر “شور درونی” نیست: شهامت امیدوار بودن و انگیزه داشتن در روزهایی که “امیدِ هیچ معجزتی” از دنیا نمیرود!
کولهپشتیهایتان را ببندید که با هم به راه بیفتیم و از همین ابتدای مسیر با هم این بخش از چکامهی بلند “زمستان است” زندهیاد مهدی اخوان ثالث را زمزمه کنیم:
بیا رهتوشه برداریم قدم در راه بیبرگشت بگذاریم ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟ تو دانی کاین سفر هرگز بهسوی آسمانها نیست …