چه یک فارغالتحصیل جوان دانشگاه باشید و چه سالها تجربهی کاری داشته باشید، احتمالا همیشه یک سؤال اساسی در ذهنتان چرخ میخورد: “در زندگیام باید چه کنم؟”
مؤسس لینکدین، رید هافمن میگوید که پرسیدن این جمله درست نیست. بهجای آن، حرفهایها باید از خودشان بپرسند: “من چطور میتوانم کمک کنم؟” و همزمان برای درک نیازهای دیگران تلاش کنند.
آقای هافمن میگوید: “این پرسش نگاهتان را بر خودتان متمرکز میکند؛ در حالی که مهمترین عامل “آن افراد دیگر” است. هافمن همین اواخر پاورپوینتی برای فارغالتحصیلان جوان تهیه کرده است: “بهترین مسیر شغلی که ارزش دنبال کردن دارد، استفاده از داشتههایتان همزمان با کشف واقعیتهای بازار است.”
برای این منظور، هافمن، افراد را تشویق میکند تا مزیت رقابتی خودشان را بیابند؛ چیزی که میان کارهایی که در آن عالیاند و بازاری که برای آن مهارتها حاضر به پرداخت پول است، ارتباط منطقی ایجاد میکند: “به نیازها پاسخ دهید. مسائل را حل کنید. و بدین ترتیب خواهید توانست دنیا را تغییر دهید.”
خوب بهدلیل اهمیت بسیار حیاتی آمار و اطلاعات در حوزههای مختلف، از این هفته بخش جدیدی با عنوان آمار و اطلاعات به بخشهای پست لینکهای هفته افزوده میشود و کلیهی اخبار مربوط به آمار و اطلاعات در این بخش بهصورت متمرکز ارائه میشوند. لطفا این بخش را جدی بگیرید!
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
برای مرور سریعتر مطالب، لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
گروه نرمافزاری پیوست یکی از شرکتهای معتبر و بزرگ نرمافزاری ایران است. این آگهی را جدی بگیرید!
شرایط عمومی:
۱- قبولی در آزمون شفاهی و کتبی اولیه.
۲- حداقل سن ۱۸ و حداکثر ۳۵ سال.
۳- داشتن سلامت و توانایی انجام کار.
۴- دارا بودن شرایط لازم برای احراز شغل مورد نظر طبق مفاد دستورالعملهای شرکت.
۵- نداشتن سابقه محکومیت جزایی مؤثر، عدم شهرت به فساد و اعتیاد به مواد دخانی و مخدر.
۶- دارا بودن کارت پایان خدمت وظیفه یا معافیت قانونی در صورت مشمول بودن.
فهرست فرصتهای شغلی:
۱- کارشناس پشتیبانی (حوزه اتوماسیون اداری) با مشخصات زیر:
مسلط به مفاهیم شبکه
مسلط به مدیریت بانکهای اطلاعاتی Microsoft SQL Server 2005/2008
مسلط به مفاهیم، مدیریت و تنظیمات Microsoft IIS 6.0/7.0/7.5 در سیستم عاملهای Microsoft Windows Server 2003 و Microsoft Windows Server 2008 و Microsoft Windows Server 2008 R2
مسلط به Network Infrastructure Services مانند DHCP, DNS, Active Directory
آشنا با مفاهیم Microsoft .NET
آشنا با مفاهیم Network Security
۲- کارشناس پشتیبانی (حوزه حسابداری) با مشخصات زیر:
مسلط به مفاهیم شبکه
مسلط به مدیریت بانکهای اطلاعاتی Microsoft SQL Server 2005/2008
آشنایی به مفاهیم حوزه مالی
آشنایی با حداقل یکی از نرم افزارهای کاربردی حسابداری
۳- کارشناس پشتیبانی (حوزه منابع انسانی) با مشخصات زیر:
مسلط به مفاهیم شبکه
مسلط به مدیریت بانکهای اطلاعاتیMicrosoft SQL Server 2005/2008
مسلط به مفاهیم حوزه منابع انسانی (قوانین استخدامی و محاسبات حقوق)
آشنایی با حداقل یکی از نرمافزارهای کاربردی حوزه منابع انسانی
۴- مدیر پروژه (راهاندازی نرمافزار) با مشخصات زیر:
مسلط به مفاهیم پایه سیستمهای کاربردی اداری، مالی
تجربه استقرار سیستمهای کاربردی اداری مالی در سازمانهای بزرگ
توانایی آنالیز فرایندهای کسب و کار و پیشنهاد راهکار مناسب جهت استقرار سیستمها
دارای توانمندی مستندسازی مرتبط با فرآیندهای مهندسی نرمافزار
روابط عمومی مناسب و قدرت پیگیری و رهگیری فروش
آشنا با مفاهیم و اطلاعات حوزه سیستمهای مالی و اداری
۸- کارشناس ارشد فروش با مشخصات زیر:
حداقل سه سال سابقه کار حرفهای در فروش سیستمهای نرمافزاری
آشنا با مفاهیم تحقیقات بازار و مطالعات بازاریابی
ظاهر و برخورد مناسب و حرفهای
دارای توانمندی تحقیق و مستندسازی فعالیتهای مرتبط با فرآیندهای مهندسی نرمافزار
تجربه و توانایی برگزاری جلسات دمو سیستم های نرمافزاری
آشنا با مفاهیم و اطلاعات حوزه سیستمهای مالی و اداری
آشنا با مفاهیم و اطلاعات حوزه شبکه و ارتباطات بین سیستمها و سرورها
از واجدین شرایط دعوت میگردد تا پس از مطالعه کامل زمینهی کاری گروه نرم افزاری پیوست در آدرس www.payvast.com رزومه و مشخصات کامل خود را به آدرس jobs@payvast.com ارسال نمایند.
پ.ن. گزارهها از انتشار آگهیهای استخدامی تخصصی استقبال میکند. در صورت علاقه میتوانید به آدرس Gozareha@gmail.com آگهی خود را ارسال کنید.
ـ “زن عوض کردن! این قراره چی رو عوض کنه؟ فکر میکنی چیزی رو حل میکنه؛ چیزی رو عوض میکنه؟”
ـ مرد میگوید: “من نمیدونم.”
(داستان کولینگا؛ نیمهی راه ـ مجموعه داستان خوبی خدا؛ نوشتهی سام شپارد و ترجمهی امیر مهدی حقیقت)
*****
رؤیاهای بزرگ و دوری داشته باش … (شعار کارتون بالا)
*****
رؤیای شما چگونه است؟ آیا به این فکر کردهاید خیلی وقتها بهعلت کوچک بودن و نزدیک بودن رؤیایتان اتفاقات مثبتی که دوستشان دارید برایتان نمیافتد؟ این، یکی از کشفهای بزرگ زندگی من بوده که رؤیا هر چه در ظاهر نشدنیتر و دورتر باشد، دست یافتن به آن شدنیتر و لذتبخش خواهد بود. رؤیای بزرگ مارتین لوترکینگ را در وبلاگ یک پزشک بخوانید!
خلاصه کنم: لذت بردن از تلاش برای رسیدن به یک رؤیای بزرگ، انرژی بیپایانی به آدم میدهد. امتحانش کنید!
۲۶ سال در اوج بدون رقیب. تبدیل شدن به یک افسانه. تصویر ثابت ذهنهای فوتبالی ما در تمامی این سالها. با آن آدامس گوشهی دهان و دستهای گره کرده و چشمهای متفکرش. با آن خوشحالیهای کودکانهاش بعد از هر گل. با آن غروری که سزاوارش بود. با آن همه طعنههای بهیادماندنی و جنگهای بیپایاناش با رقبا و رفقا. با توفانهای گاه و بیگاهاش.
سر الکس فرگوسن را شاید تنها بشود با یک جمله تعریف کرد: “کسی که خودش، تعریف موفقیت، در دنیای حرفهایها بود!”
*****
سال ۱۹۹۶٫ اولین تصاویر نقش بسته از فوتبال باشگاهی روز دنیا در ذهن من. تقابل یووهی استاد لیپی و منیو سر الکس فرگوسن در لیگ قهرمانان اروپا. برد منیو با وجود ضربهی آزاد بینظیر زیدان. منچستر در بازی برگشت به یووه باخت. یووهای که همان سال تا پای فینال رفت. اما تصویر آن بازی بینظیر تیم قرمزپوش میدان ـ برای منی که از قضای روزگار، هوادار آبیپوشان وطنی بودم ـ فراموش نشد و بیش از همه نامی جذاب در ذهن من حک شد: الکس فرگوسن.
بعد از جام جهانی ۹۸ ـ خاطرهانگیزترین و زیباترین جام جهانی عمر من ـ که تلویزیون ایران پخش زندهی فوتبال را جدی گرفت و دسترسی ما هم بهواسطهی روزنامههای ورزشی جذاب آن روزها ـ بهویژه ابرار ورزشی ـ به اخبار فوتبال دنیا آسانتر شد، من تازه فهمیدم که این مونقرهای دوستداشتنی، بیش از ۱۰ سال است که کارگردانِ لشکرِ قرمزپوش و فوقالعاده موفق “تئاتر رؤیاها” است.
اگر چه تصاویر محوی از بازیهای درخشان اریک کانتونا در ذهنم بود و مثل خیلیهای دیگر از خداحافظی اریک کبیر جا خوردم، اما بعدتر ـ و بهویژه بعد از فینال دراماتیک ۹۹ مقابل بایرن ـ دریافتم که منیو فرقی دارد با تمام تیمهای دیگر ـ تفاوتی که بعدها آن را فقط در بارسای پپ آن را دیدم: شور و اشتیاقی کودکانه به لذت بردن از فوتبال.
برای فرگی، فوتبال خود زندگی بود: همین بود که چند بار از خداحافظی گفت و دل ما لرزاند؛ اما خودش هم نتوانست طاقت دوری را بیاورد و خداحافظی را فراموش کرد. تا امروز که خبر خداحافظیاش مانند آواری روی دل تمامی دوستدارانش خراب شد …
*****
اسطورهها یک ویژگی مشترک دارند: تا هستند جزءی عادی و تفکیکناپذیر از زندگی روزمرهی ما هستند و وقتی میروند، چشم میدوزیم به جای خالی پرنشدنیشان و حسرت گذر ایام را میخوریم …
*****
سر الکس فرگوسن برای من بیش از هر چیز نماد یک رئیس حرفهای تمامعیار است. کسی که هویت مربیان فوتبال را از جایگاه سنتیشان بالاتر کشید. کسی که از رفتار و تصمیماتاش در طول این سالها، بهاندازهی چندین هزار صفحه کتاب مدیریتی، درسآموزی کردهام. بیایید نگاه کنیم به برخی از درسهای بزرگ فرگی:
اول ـ چشماندازتان را بزرگ و دستنیافتنی تعریف کنید و به آن معتقد بمانید: بارها و بارها گفته بود که هدفاش به زیر کشیدن لیورپول از برج عاج پرافتخارترین تیم انگلیسی است. ۳-۴ سال اول که نتایج درخشانی نگرفت ـ و در همان سالها این لیورپول بود که با مربی ـ بازیکنی بهنام کنی دالگلیش در فوتبال جزیره آقایی میکرد ـ همه با تمسخر به حرفهای فرگی مینگریستند. حالا امروز که فرگی دارد از فوتبال میرود، کمتر کسی رکوردهای دستنیافتنی لیورپول را به یاد میآورد.
دوم ـ ثبات. ثبات. ثبات. در تمامی این سالها، تنها چهرهی ثابت تیم، خودش بود. همهی آن دیگران ـ از مدیران تیم تا مربیان و بازیکنان ـ نسل اندر نسل تغییر کردند. اما خود او، همانی بود که همیشه بود؛ تنها با موهایی سپیدتر از گذشته.
سوم ـ ایدههای ثابت، اجرای انعطافپذیر: یادم هست یکی از چیزهایی که من را عاشق منیو کرد، بازی هجومیاش بود. تیمی خالی از ستارههای آنچنانی که از چپ و راست به دروازهی تیمهای بزرگ و کوچک حمله میکرد. اما جالبتر اینجا بود که ایدهی اصلی بازی هجومی منیو در طول این سالها مدام تغییر میکرد: زمانی هجوم با سیستم سنتی انگلیسی و تیکه بر سانترهای بیمانند دیوید بکهام و قدرت سرزنی مهاجمان تیم، سلاح اصلی این تیم بود و زمانی دیگر استفاده از گوشهای کناری سریعی که سرعت جابهجاییشان در کنارهها، حریف را اینقدر گیج میکرد تا دقیقا از جایی که خودش حتی حدس هم نمیزد، ناکآوت شود!
چهارم ـ قله، پایان راه نیست: یک آدم چقدر باید موفقیت بیاورد تا از موفق شدن خسته شود؟ اما برای فرگوسن، بالاتر از همه قرار گرفتن، تنها شروع راهی بود برای رسیدن دوباره به همان قله و قلههایی بلندتر.
پنجم ـ شکست، تنها نقطهای است برای شروع دوباره: تصویر مشتهای گره کرده و عصبانیت سر الکس بعد از فینال سال ۲۰۰۹ لیگ قهرمانان اروپا مقابل بارسا را یادتان هست؟
اینها و دهها درس ریز و درشت دیگر نشان میدهند که چرا سالها باید بگذرد تا معلوم شود چرا فرگوسن برای همیشه جاودانه شد. حرفهای آخرش را هم بخوانید!
*****
خودش جایی گفته بود: “فوتبال نباید هرگز رمانتیسماش را از دست بدهد. هرگز.” و شاید بههمین دلیل است که تصویری هم که از او در ذهن ما نقش بسته، تصویر یک انسان است. با تمام ضعفها و قوتهایش. و با عشقی بیمانند به معشوقی بزرگ: فوتبال. عاشقی که رمانتیسم را در حد کمال، با زیباییهایی که در این سالها بر صحنهی “اولدترافورد” برای ما بهصحنه آورد، زنده نگه داشت.
دیوید بکهام بهنظرم زیباترین جملهی خداحافظی را خطاب به فراموشنشدنیترین رئیس تاریخ فوتبال گفته است: “من بهواقع به اینکه زیر نظر بهترین مربی تاریخ کار کردم، به خودم افتخار میکنم. مرسی رئیس و از بقیه اوقاتت لذت ببر …”
از تو ممنونیم برای خلق برخی از نابترین لحظات زندگی فوتبالیمان. خداحافظ پیرمرد دوستداشتنی. خداحافظ رئیس!
آقای جعفری ما شما را بیشتر به عنوان یک بازیگر طنز میشناسیم. این بار شما بازیگر نقش پدر شهرزاد در «قاعده تصادف» بودید که خصوصیات آن را به شکل باورپذیری ایفا کردید. شما به ریسکش فکر نکردید؟
ـ این را باید بگویم که من در «نفوذی» هم این نقش را داشتم، اما در آن فیلم پدر ماجرا مظلوم واقع شده بود. اینجا ماجرا فرق میکرد و شاید دو نقش متفاوت باشد. اما بهطور کلی نه تنها بازیگری که زندگی هم سرشار از ریسک است. بازیگری که ریسک نکند چطور میتواند درست حرکت کند؟ من متوجه نمیشوم مثلا بازیگری میگوید من نقش قهرمان داشتهام همیشه و نمیخواهم ضد قهرمان بازی کنم تا مبادا محبوبیتم خدشهدار نشود. زندگی کلا ریسک است، نباید همه چیز یکنواخت شود. این لذتی ندارد و برایت عادی میشود. اتفاقا فیلمهایی مثل «قاعده تصادف» است که باعث میشود تو شبها بنشینی، تفکر کنی و تدبیر کنی که حالا چه کنم. من خودم به آقای بهزادی گفتم نقش را به من بده و کاری هم نداشته باش تا من درش بیاورم، خود آقای بهزادی کمی دو به شک بود، اما من چون کلا نقشهایی که فرد را به چالش میکشند را دوست دارم، ولی کمتر پیش میآید چون فیلمهای خوب کمتر ساخته میشود. اما این اتفاق در تئاتر بیشتر میافتد. من دنبال این هستم که آزار ببینم و از این آزار دیدن به این معنا که ذهنم مشغول شود لذت میبرم.
«”غیرممکن” تنها یک کلمه است که افراد ضعیف از آن استفاده میکنند تا بهسادگی از کنار اتفاقهایی که در دنیا برایشان رخ میدهد، بگذرند. بدون آنکه شجاعت استفاده از تواناییای که میتوانند شرایط را تغییر دهند را داشته باشند. “غیرممکن” یک عمل نیست؛ بلکه یک نظر است.”غیرممکن” یک صحبت نیست و یک چالش است. “غیرممکن” پتانسیل است. “غیرممکن” موقتی است. “غیرممکن” هیچی نیست!” (دنی آلوس؛ دربارهی مأموریت غیرممکن امشب بارسا. اینجا)
غیرممکن معجزه نیست. آیا امشب باز هم این را خواهیم دید؟
بهعنوان یک کارآفرین، غذاهای زیادی برای میل کردن در بشقاب روی میزتان قرار دارند. متمرکز ماندن زیر فشار دائمی درخواستهای کارکنان و مشتریان، نامههای الکترونیک و تماسهای تلفنی که همه بهدنبال پاسخی از جانب شما هستند، بسیار مشکل است. در میان این همه عوامل منحرفکنندهی حواس، درک محدودیتهای ذهنیتان و کار کردن روی آنها میتوانید تمرکز و بهرهوری شما را افزایش دهد.
مغزهای ما بهخوبی برای حواسپرتی تنظیم شدهاند. بههمین دلیل است که محیط دیجیتال امروزی باعث شده تا تمرکز بسیار سختتر شود. دیوید راک بنیانگذار مشترک “مؤسسه رهبری مبتنی بر علم عصبشناسی” و نویسنده کتاب “مغز شما در کار” میگوید: “حواسپرتی نشاندهندهی این است که چیزی تغییر کرده است. حواسپرتی یک اخطار است که میگوید «توجهات را همین الان جمع کن؛ این میتواند خطرناک باشد.»” این واکنش مغز، خودکار و عملا غیرقابل توقف است.
در حالی که چند وظیفهای بودن یک مهارت ضروری است؛ دارای یک جنبهی منفی نیز است. راک میگوید: “این کار میتواند هوشمندی ما را کاهش دهد و بهزبان بهتر، IQ ما را کم کند. ما اشتباه میکنیم، نشانههای ظریف را تشخیص نمیدهیم، زمانی که نباید، فرمان را رها میکنیم یا حرف اشتباهی میزنیم.”
شرایط وقتی بدتر میشود که بدانیم حواسپرتی باعث ایجاد احساس خوبی هم در ما میشود. راک میگوید: “مغز شما در زمان چند وظیفهای بودن، کلید پاداشدهی مغزتان را روشن میکند” که بدین معناست: زمانی که کارهای زیادی را همزمان انجام میدهید، احساس بسیار خوبی در مورد تواناییهای خودتان دارید.
سرانجام اینکه هدف اصلی، تمرکز مستمر نیست؛ بلکه دستیابی به یک زمان کوتاه بدون حواسپرتی در هر روز است. راک میگوید: “بیست دقیقه تمرکز عمیق در هر روز میتواند تحولآفرین باشد.”
این سه ترفند را برای متمرکز شدن و بهرهوری بالاتر امتحان کنید:
۱٫ کارهای خلاقانه را اول انجام دهید: معمولا ما کارهای بینیاز از تفکر را اول انجام میدهیم و بعد بهسراغ کارهای سخت میرویم. این کار انرژی شما را تحلیل میبرد و تمرکزتان را کاهش میدهد. راک میگوید: “یک ساعت بعد از آغاز کار، شما ظرفیت کمتری نسبت به زمان آغاز کارتان دارید. هر تصمیمی که ما میگیریم، ذهنمان را خستهتر میکند.” برای اثربخشی در تمرکز، ترتیب کارها را برعکس کنید: صبحها پیش از هر چیز، کارهای نیازمند خلاقیت یا توجه زیاد را انجام دهید و کارهای آسانتر ـ مانند پاک کردن ایمیلها یا زمانبندی جلسات ـ را برای زمان دیگری در روز بگذارید.
۲- زمانتان را سنجیده تخصیص دهید: با مطالعهی هزاران فرد مختلف، راک متوجه شده که ما دقیقا تنها شش ساعت در یک هفته تمرکز کامل داریم. او میگوید: “شما باید در مورد کارهایی که در این ساعات محدود انجام میدهید، بسیار سختگیر باشید.”
اغلب افراد در ساعات ابتدایی صبح یا ساعات انتهایی شب بهتر تمرکز میکنند و مطالعات راک نشان میدهد که ۹۰ درصد افراد خارج از محل کارشان بهتر فکر میکنند. بنابراین دریابید که کجا و چه زمانی بهتر میتوانید تمرکز کنید و سپس سختترین وظایفتان را برای آن زمانها نگاه دارید.
۳- مغزتان را همانند عضلاتتان پرورش دهید: زمانی که چندوظیفهای بودن هنجار قابل قبولی است؛ مغزتان بهسرعت خودش را با شرایط تطبیق میدهد. شما با تبدیل شدن حواسپرتی به یک عادت قابلیت تمرکز را از دست میدهید. راک میگوید: “ما مغزمان را برای تمرکز نداشتن تربیت میکنیم.”
تمرکز را با حذف کلیه عوامل منحرفکننده حواس و توجه کامل به یک فعالیت مشخص تمرین کنید. با زمان محدودی ـ مثلا ۵ دقیقه در روز ـ شروع کنید و تلاش کنید این زمان را بهصورت مداوم افزایش دهید. در زمان تمرین، اگر متوجه شدید تمرکز ذهنیتان از بین رفته است، تنها به همان فعالیتی که دارید انجام میدهید بپردازید. راک میگوید: “این کار مثل متناسب کردن اندامها است. شما باید روی عضلهای که میخواهید بسازید، تمرکز کنید.”