“هر چقدر تلاش میکنی که آن شکست را فراموش کنی، بیفایده است و تمام وقتها آن مسابقه را به یاد خواهی آورد. بسیار دشوار است که مسائلی شبیه به این را فراموش کنی؛ اما وقتی چالش جدیدی داشته باشی میتوانی روی آن تمرکز کنی و همه چیز آسانتر میشود. یورو ۲۰۱۲ فرصت مناسبی برای شروع دوباره است.” (باستین شوآیناشتایگر در مورد تبعات شکست در فینال لیگ قهرمانان اروپا؛ اینجا)
اینجوری بر احساس منفی ناشی از شکست خوردن غلبه کنید: چالش جدیدی پیدا کنید، روی آن تمرکز کنید و پیش بروید!
خب بالاخره بعد از نزدیک یک سال تلاش، اولین کارگاه آموزشی من بهزودی برگزار میشود. در این پست به معرفی مختصر این دوره میپردازم:
همهی ما از روزی که وارد بازار کار میشویم، اولین هدفمان موفقیت و پیشرفت شغلی است. اما چند سالی که از دوران کار کردنمان گذشت با این حقیقت مواجه میشویم که آنقدرها هم پیشرفت نکردهایم: هنوز همان کارشناس جزء باقی ماندهایم، حقوقمان آنقدرها افزایش پیدا نکرده و از همه مهمتر با وجود سختکوشی و صرف انرژی بسیار زیاد، به نتیجهی چندان قابل توجهی نمیرسیم. حالا اینها از مشکلات مربوط به نارضایتی ما از شغل و سازمان محل کارمان جدا هستند.
من در طول سالهای اخیر در نوشتههایم روی گزارهها تلاش کردهام راهحلهایی برای این مشکلات پیدا کنم و ارائه کنم: از تجربیات خودم و مطالعاتم استفاده کردم تا در مورد الگوهای رفتاری آدمهای متخصص و حرفهای چیزهایی را بنویسم. در طی این سالها متوجه شدهام که مهمترین مشکلات ما در مواجهه با موضوع “موفقیت شغلی و حرفهای” را میتوان در این سؤالها خلاصه کرد:
۱- موفقیت و پیشرفت شغلی و حرفهای یعنی چه؟
۲- افراد موفق در شغل و حرفهشان چه ویژگیهایی دارند؟ آیا آنها موفق به دنیا آمدهاند؟
۳- چطور به موفقیت شغلی و حرفهای دست پیدا کنیم؟
۴- از همه مهمتر: چطور بهتر و اثربخشتر کار کنیم؟
اگر خوانندهی پیگیر گزارهها بوده باشید، احتمالا پاسخهای سؤالهای بالا را در میان نوشتهها و ترجمههای من دیدهاید. مشکل اصلی اینجاست که بهدلیل پراکندگی نوشتههای موضوعات گزارهها بین روزها و ماهها و سالهای مختلف، ایجاد ارتباط سیستماتیک میان نوشتهها و دست یافتن به یک چارچوب و روش کلی برای موفقیت شغلی و حرفهای آسان نیست. بههمین دلیل و برای پاسخگویی به نیاز موجود در زمینهی “یادگیری اصول موفقیت شغلی و حرفهای و کار اثربخش”، اولین کارگاه آموزشی من براساس پستهای گزارهها و برخی تحقیقات دیگری که انجام دادهام (و نتایجشان را در خود گزارهها هم خواهید دید) با هدف “آموزش اصول کاری متخصصان حرفهای” طراحی شده است.
این کارگاه دارای ۵ بخش زیر است که هر کدام در یک جلسهی ۳ ساعته تدریس میشوند:
۱- تخصص شما چیست؟
۲- حرفهای بودن یعنی چه و چطور حرفهای کار کنیم؟
۳- اصول رزومهنویسی، کاریابی و شرکت در مصاحبهی شغلی.
۴- اصول تفکر سیستمی و حل مسئله در زندگی شغلی و شخصی.
۵- یک روز کاری اثربخش.
میتوانید فایل معرفی این دوره را همراه با جزئیات سرفصلهای آموزشی هر یک از جلسات از اینجا دریافت کنید.
اگر دوست داشتید در این دوره شرکت کنید، برای ثبتنام میتوانید به اینجا مراجعه کنید.
“خیلی وقتها، زمانی که از روزهای آرمانی بهدور هستی و چالشی بزرگ را روبرویت میبینی، ارزیابی بهتری از خودت داری. این همان چیزی است که برای من هم اتفاق افتاد. میدانم که این پاداش تلاشهایم است و تلاش میکنم که از تکتک دقایق حضورم در میدان لذت ببرم.” (فرناندو تورس؛ اینجا)
چقدر این نکتهای که تورس گفته جالب است: هر کس بهترین تصویر از واقعیتِ وجودی خودش را میتواند زمانی ببیند که اوضاع زندگیش روبهراه نیست …
برای جمع بودن حواستان و اینکه همه کارهای روزانهتان را انجام دهید، شما باید در صورت امکان زنگ تفریحهای کوچکی را در روز برای خودتان در نظر بگیرید. در اینجا چند پیشنهاد در مورد اینکه چطور چند دقیقهای دست از کار بکشید تا دوباره تمرکزتان را به دست آورید ارایه میشود:
برای پیادهروی از ساختمان شرکت بیرون بروید تا هوای تازه بخورید و ذهنتان را از فضای کاریتان آزاد کنید؛
به یک کتاب یا مجله نگاهی بیاندازید؛
نامهای کوتاه به یکی از دوستانتان بنویسید؛
فهرستی از کارهایی که باید بعد از کار انجام دهید، غذاهایی که دوست دارید این هفته بپزید یا هر چیز دیگری که با کار مرتبط نیست را بنویسید؛
ایمیلهای قدیمی دریافت شده و ارسال شده را از صندوق پستیتان پاک کنید؛
با مطالعه یک روزنامه یا یک سایت خبری حواستان را از وقایع فعلی دور و برتان پرت کنید.
بعد از یک زنگ تفریح تازهکننده روحیه، تمرکز بر روی کارهایتان باید سادهتر باشد.
مقدمه:نولان کی بوشنل (متولد ۵ فوریهی ۱۹۴۳) مهندس و کارآفرین آمریکایی است که بنیانگذار شرکت آتاری و مجموعه تئاترهای زنجیرهای “چاک ای چیز پیزا تایم” است. بوشنل وارد تالار افتخارات بازیهای ویدئویی و تالار افتخارات اتحادیههای محصولات مصرفی شده است، عضویت بفتا (اتحادیهی فیلم بریتانیا) را در اختیار دارد، جایزهی “نوآور برتر سال” نشریهی نیشنز رستورنت نیوز را دریافت کرده و یکی از اعضای فهرست “۵۰ انسانی که آمریکا را تغییر دادند” بوده است. بوشنل بیش از بیست شرکت را پایهگذاری کرده و یکی از پدران صنعت بازیهای ویدئویی بوده است. او هماکنون بنیانگذار مشترک و طراح ارشد بازی وبسایت “بازیهای ضد کهنسالی” است؛ سایتی که دارای بازیهایی برای تحریک کردن مغز است و توسط بوشنل و دو محقق دارای مدرک دکترا ایجاد شده است.
نولان بوشنر در ستایش پنجامین گردهمایی شبکهسازی “مایندشر”در لسآنجلس گفت که بهبود هوشمندی نیازمند ابزارهای مدرن و بهروز یا داروهای روانگردان نیست. تنها یک جفت اسکی و چند تکه لباس یوگا کفایت میکنند.
از سال ۲۰۰۶ تا بهامروز گردهمایی ماهانهی شبکهسازی “مایندشر” برخی از هوشمندترین کارآفرینان، هنرمندان و مخترعان لسآنجلس را با وعدهی نوشیدنیهای ارزانقیمت، موسیقی محلی و در اغلب اوقات ارائههای متحیرکننده دور هم جمع میکند. مایندشر که بنیانگذار آن داگ کمپل ـ از آزمایشگاههای سین ـ آن را فرزندخواندهی همایشهای TED و مرد سوزان (البته بدون خودپسندیهای خاص آن دو) میداند، پنجاهمین نشست ماهانهی خود را با یک گردهمایی سه روزه در تعطیلات آخر هفته ـ که سرشار از هنر، موسیقی و فناوری بود ـ جشن گرفت. علاوه بر چیزهای عجیب و غریبی مانند یک برج آجرچینی عظیم اسباببازی و کاکتوس نوازنده، سخنرانان منتخب و تأثیرگذار این گردهمایی موضوع “آینده چگونه است” را در حوزههایی مانند: فضانوردی، طراحی بازی و سلامت بررسی کردند. علاوه بر آن هنراسرارآمیزی با نام “مُد زیستی” و چیزی که “عقیم کردن دیجیتال” یا اسکروتوسکوپی نامیده میشد (و البته بهاندازهی اسمش ترسناک نبود) هم ارائه شدند.
اما جذابترین سخنرانی همایش، از آن بنیانگذار آتاری و نوآور سریالی نولان بوشنل بود که دربارهی برخی حکمتها ـ که در ۴۰ سال تجربهاش بهعنوان مخترع و نوآور کسب کرده است ـ سخن گفت. با در نظر گرفتن مخاطبان او که همگی تشنهی فناوری بودند و اینکه بوشنل به باور بسیاری نمونهای کامل از کارآفرینان عصر فناوری مدرن است، توصیههای او برای کارآفرینان جوان عرصهی فناوری شگفتآور و انگیزشبخش بود:
آرام نگیرید
“شما قصد دارید ضریب هوشیتان (IQ) را ظرف دو سال بالاتر ببرید. پس آرام نگیرید. معنایاش این است: چیزی یاد بگیرید که در آن ذهنیتی ابتدایی دارید. من دوست داشتم شطرنج بازی کنم. مشخص است که امکان نورونسازی ـ تولد سلولهای جدید مغزی ـ در زمینهی شطرنج برای آدمی به سن و سال من از بین رفته است. مغز من اوایلی که شروع به یاد گرفتن شطرنج کردم، همکاری خوبی داشت. اما اگر نخواهم احساسی حرف بزنم، پیشرفت من بسیار بسیار تدریجی بود. بنابراین اگر دوست دارید این کار را درست انجام دهید، اسکی کردن یاد بگیرید. و بعد زمانی که احساس کردید حسابی چوبهای اسکی در کنترل شما هستند، سراغ یاد گرفتن اسنوبرد بروید. و زمانی که یاد گرفتید چگونه اسکیت کنید، تائیچی (نوعی ورزش چینی) یاد بگیرید و بعدش بهسراغ یوگا بروید. مسیر آرام نگرفتن را ادامه دهید. بهزودی متوجه خواهید شد که هوشمندتر شدهاید.”
بهدنبال زیبایی باشید
“پیاده به محل کارتان بروید، حتی اگر تا منزلتان ۵-۴ کیلومتر فاصله دارد. تا محل کارتان دوچرخهسواری کنید. از مسیر متفاوتی به آنجا بروید. در طی این مسیر تا آنجا تلاش کنید تا زیباییهای مسیر را دریابید. از اینکه چقدر میتوانید روابط همسایگی جدیدی را انتظار داشته باشید شگفتزده خواهید شد. زمانی که بهدنبال زیباییهای منحصر بهفرد میگردید، دست به تجربه کردن بزنید. بدین ترتیب زمانی که سر کار میروید، متوجه خواهید شد که خلق و خوی بهتر و رضایت بیشتری دارید و میتوانید قرصهای ضدافسردگیتان را کنار بگذارید.”
بدنتان را حرکت دهید
“بهشدت ورزش کنید. بیست دقیقه. سی دقیقه. ضربان قلبتان را به ۸۰% ظرفیت نهاییش برسانید و در سه ساعت پس از آن چیزی یاد بگیرید. مشخص شده که زمانی که ورزش شدید میکنید، مغز شما چیزی به نام BDNF (پروتئین عامل مشتق از مغز عصبگرا) میسازد یا کود شیمیایی رشد مغز شما است. BDNF یک پروتئین پیشرو برای شکلگیری دندریتها (شاخههای گستردهی سلولهای عصبی با یکدیگر) است. بدین ترتیب شما سختافزار را برای نرمافزار آماده میکنید.”
خوب بخوابید
“بهخاطر بیاورید که ما میتوانیم در بخش جلویی مغزمان بین ۵ تا ۷ موضوع را همزمان مدیریت کنیم. بخش پشتی مغزمان میتواند موضوعات بسیار بیشتری را مدیریت کند. بنابراین زمانی که به شما یک مسئله داده میشود، در مورد آن پیش از خوابیدن فکر کنید تا شانس زیادی داشته باشید که فردا صبح حلش کنید. اتفاقی میافتد این است که مکانیسم پردازش پسزمینهی مغز شما کار روی آن مسئله را با تعداد زیادی سیناپس (محل اتصال سلولهای مغزی) آغاز میکند و شما فردا از میزان ظرفیت مغزی که آزاد کردهاید شگفتزده خواهید شد.
به ایدههای خودتان اعتماد کنید
“نوآوری هیچ وکیل مدافعی ندارد. مثلا اگر به شما یک دستگاه ارغوانی مخصوص چپدستها نشان بدهم، احتمالا هیچکس فکر نمیکند ایدهی خوبی است؛ هر چند واقعا نوآورانه است. و به همین ترتیب معمولا زمانی که استیو جابز و من حرف میزدیم، یکی از موضوعات اصلی گفتگوهایمان نوآوری بود. یک بار به او گفتم: «استیو اگر به چیزی باور داشتی؛ وقتی به اتاقی رفتی که ۵۰ نفر آنجا هستند و همهی آنها به تو گفتند دیوانهای، به همان ایده بچسب. پروژهی خودت را ادامه بده.»”
“نوآوری کار مشکلی است. واقعا مشکل است. بههمین دلیل اغلب مردم نمیتوانند آن را انجام دهند. خودرو، هواپیما و تلفن را در نظر بگیرید: همهی آنها در زمان اختراعشان همچون اسباببازی فرض میشدند؛ چون هیچکس از آنها دفاع نمیکرد. آنها برای دوران خود بسیار بدیع بودند. چیزی که امروز شما روی آن کار میکنید میتواند همینگونه باشد. بنابراین اگر مسیر آینده را شفاف میبینید، به آن بچسبید.”
“همه به دنبال قهرمانی هستند؛ اما باید بلد باشید که چگونه پیروز شوید و چگونه ببازید. من از شیوهی برخوردمان با پیروزی و شکستها احساس غرور میکنم.” (پپ گوآردیولا؛ اینجا)
این هفته استارتآپویکند و چند برنامهی پیشبینی نشده، اینقدر تأخیر ایجاد کرد. 🙁
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
لینکهای توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
برای مرور سریعتر مطالب، لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
روز وبلاگستان فارسی:
پنجشنبه گذشته ۱۶ شهریور سالگرد انتشار اولین پست وبلاگی بهزبان فارسی بود. به این مناسب دوستان مختلف وبلاگستان فارسی نوشتههایی داشتهاند که در یک بخش ویژه آنها را مرور میکنیم (من هم قرار بود بنویسم که نشد. فردا مینویسم بهجاش!):
“این فصل مسائلی را احساس کردم که تا پیش از این هرگز احساس نکرده بودم. من احساس کردم که با من به نحوی برخورد شده که انتظارش را نداشتم. این رفتارها، آنطوری که درزمان امضای قرارداد در موردش صحبت میشد، نبود. ما بحثها و صحبتهای زیادی داشتیم و درپایان فصل دوباره صحبت خواهیم کرد تا ببینم که آیندهام به چه ترتیب خواهد بود. چرا که آنچه که در طول این فصل گذشت، جایگاه من نیست. من از شرایطم راضی نیستم.یک برد مثل برد مونیخ، به کنار … میخواهم به من بگویند که در آینده اوضاع چطور خواهد بود.” (فرناندو تورس در مورد آیندهاش در چلسی؛ اینجا)
حکایت بسیاری از ما با سازمانهای محل کارمان همین است … در دل نکتهی بهظاهر سادهای که تورس به آن اشاره کرده، چند نکتهی مهم هم برای مدیران و هم برای کارکنان سارمانها وجود دارد:
۱- برای مدیران: برای رضایت پرسنل از سازمان، لازم است همهی شرایط واقعی ـ و حتا احتمالی ـ کار کردن را در زمان استخدام یا ابتدای سال یا زمانی که مشکل بهوجود میآید یا اتفاق خوبی میافتد، به آدمها بگویید. / برای کارکنان: از مدیرتان بخواهید که همهی واقعیتها را به شما بگوید. مثال: سازمان مشکل مالی دارد و ممکن است در پرداخت حقوق کمی تأخیر داشته باشد.
۲- برای مدیران: بخشی از رضایت کارکنان از سازمان محل کارشان، به این برمیگردد که از آیندهی سازمان مورد نظر آگاه باشند. / برای کارکنان: در زمان تصمیمگیری برای ماندن یا رفتن از یک سازمان، فکر کردن به آیندهی این سازمان را هم جزو معیارهای تصمیمگیریتان قرار دهید. مثال: آیا این سازمان برای آیندهش بلندپرواز و ریسکپذیر است یا نه؟ آیا احتمال دارد پروژهی بزرگ و جالبی وارد سازمان شود که هم از نظر مالی شرایط را بهتر کند و هم در آن کلی چیز جدید یاد بگیریم؟