خوب متأسفانه بالاخره آلن و لری و دار و دسته (!) گودر را تعطیل کردند. جدا از اینکه ارتباط با دوستان بسیار خوبی را از دست دادم و از خیل نوشتههای جذاب گودری محروم شدم، این افتضاح گوگل یک بدی دیگر هم برایم داشت. من برای ثبت لینکهایی که در طول هفته میخواندم از گودر و قابلیت همخوان کردنش استفاده میکردم. اینجوری هم میتوانستم از فیدها بخوانم و لینکهای مهم را ثبت کنم و هم لینکهای خارج از گودر و در خود وب را. از طرفی لینکدونی وبلاگم هم همیشه بهروز بود. حالا با این گودر بیفایدهای که روی دست ما مونده و قابلیت بسیار ضعیف پلاس برای همخوان کردن (بهویژه اینکه از خارج پلاس هم مستقیم نمیشود چیزی به آنجا فرستاد)، کارم بسیار سخت شده … فعلا یک کارهایی بهعنوان جایگزین کردم اما هنوز موفق نشدم به یک راهحل جامع برسم. اگر پیشنهادی دارید لطفا برایم بنویسید.
اما جدا از این مسئله، چرا اینقدر هفته به هفته مطالب خواندنی و مفید وب فارسی دارند کمتر میشوند؟ در حالت عادی خیلی از لینکهای منتخب این هفته نمیتوانستند در پست هفتگی باشند، اگر کیفیت لینکها از اینی که هست بالاتر بود … چه خبره!؟ کسی نظری داره؟
بگذریم. فعلا برویم سراغ لینکهای این هفته که با مشقت (!) بسیار جمعآوری شدهاند:
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید گودر گزارهها را دنبال کنید.
لینکهای توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
سایت شخصی و وبلاگ (پیشنهاد امیر مهرانی در The Coach برای همهی شمایی که دوست دارید روی وب برای خودتان برندسازی کنید!) بعد از خوندن نوشتهی امیر برید اینجا: دانلود رایگان کتاب ۳۷۰ صفحه ای وبلاگ نویسی شیرین با وردپرس و کتاب عالی مایا در کسب و کار اینترنتی را دانلود کنید و تشریف ببرید سر ساختن وبلاگ شخصیتون با کمک وردپرس!
از امروز دیگر گودری که میشناختیم را نداریم و گودر برگشت به وضعیتی که چهار سال پیش داشت: بدون قابلیت دنبال کردن و دنبال شدن و بدون امکان بهاشتراکگذاری. دربارهی خوب یا بد بودن این تغییر باید بعدا قضاوت کرد؛ هر چند در همین ابتدا تجربهی ترکیب پلاس و گودر خیلی جالب بهنظر نمیرسد و خیلی هم امیدی به بهبودش نیست! مشخصا Real Time بودن پلاس، سخت بودن همخوان کردن پستها از گودر در پلاس، عدم امکان نمایش کامل متن پستها، سرعت پایین بارگذاری و البته تفاوت دیدگاهها و سلایق کاربران پلتفرم گودر با پلتفرم پلاس واقعا در این روز اول آزاردهنده بودند. انتظار داشتم گوگل لایکها مطالب قبلی را به پلاس وان تبدیل کند که این کار را نکرد. ولی در عین حال ایجاد امکان پلاس وان زدن زیر هر پست در گودر قابلیت خوبی است که اضافه شده است. اما مسئلهی اساسی بهنظر من این جزئیات نیستند. بهوضوح گوگل دارد تغییر میکند و این تغییرات، بیش از آنکه جذاب بهنظر برسند باعث نگرانی در مورد آیندهی این غول هنوز دوستداشتنی میشوند. واقعا چه اتفاقی دارد میافتد؟
دیدگاه عمومی این است: گوگل در راستای یکپارچهسازی محصولات مختلفاش و البته با توجه به عدم موفقیت نهچندان زیاد پلاس در رقابت با فیسبوک، تصمیم گرفته که کاربران را مجبور به مهاجرت به پلاس کند. این دیدگاه کاملا درست است؛ اما چند نکته در حواشی آن وجود دارد.
برای بررسی بهتر موضوع برگردیم به زمانی که هنوز اینترنت به گستردگی امروز درنیامده بود و غولی به نام مایکروسافت در حال یکهتازی در صنعت آیتی برای خودش بود. بزرگ بودن و البته انحصاری که مایکروسافت در بازارش داشت، این شرکت را از توجه به تغییراتی که داشت در دنیای واقعی میافتد ـ ظهور و گسترش روزافزون اینترنت ـ باز داشت. عجیب است که حتا اوجگیری مقطعی شرکتهای دات کام در سیلیکون ولی هم باعث نشد مایکروسافت به نقش حیاتی اینترنت در دنیای جدید پی ببرد. نتیجه؟ مایکروسافت از قافلهی شرکتهای اینترنتی نوظهوری مثل گوگل، باز ماند و وقتی یادش افتاد باید روی سرویسهای اینترنتی خودش ـ مثل سرویس جستجویاش که تبدیل به بینگ شد ـ سرمایهگذاری کند که دیگر دیر شده بود. گوگل با الگوریتمهای هوشمندانهاش و با بازاریابی و ایدههای خلاقانه و بینظیرش حاکم بلامنازع این حوزه شده بود. مسئله این است که دیگر قوانین بازی را در این میدان گوگل بهعنوان رهبر بازار تعیین میکند و مایکروسافت و بینگ تنها یک دنبالکننده محسوب میشوند. مایکروسافت دقیقا همین اشتباه را در بازار موبایل هم انجام داد و اینقدر دیر پلتفرم موبایل ویندوز فون را جدی گرفت که عملا اپل و گوگل بازار را بین خودشان تقسیم کرده بودند. مایکروسافت نتوانست تغییر در پارادایم حاکم بر بازارهای فناوری را بهموقع تشخیص دهد. و اینگونه بود که چشمانداز چندان جالبی در بازار جستجوی اینترنت و صنعت موبایل (علیرغم اتحاد استراتژیک با غولهایی مثل یاهو و نوکیا) برایاش متصور نیست. بنابراین سرمایهگذاریهای هنگفت مایکروسافت در این زمینه هم عملا بیشتر پول دور ریختن میآید. با این حال مایکروسافت با تکیه بر قابلیتهای نرمافزاریاش و البته تیزهوشی و تفکر استراتژیک نابغهای بهنام ری اوزی توانست بهموقع اهمیت رایانش ابری را درک کند و روی این حوزه با طراحی نسخهی ویژهای از ویندوز بهنام ویندوز آزور سرمایهگذاری کند (در مورد ماجرای ری اوزی در مایکروسافت قبلا اینجا توضیح دادهام.)
نمیخواهم باور کنم؛ اما انگار گوگل هم دقیقا دارد راه مایکروسافت را میرود. انحصار عملی گوگل در بازار جستجوهای اینترنتی باعث شد گوگل متوجه اهمیت روزافزون شبکههای اجتماعی نشود. با وجود اینکه این شرکت یک پلتفرم خاص بهعنوان شبکهی اجتماعی (یعنی اورکات) را داشت؛ در عمل این سرویس برای گوگل چندان مهم نبود. اما کمکم شبکههای اجتماعی مانند مایاسپیس و بعدتر پدیدهای بهنام فیسبوک پا به دنیای اینترنت گذاشتند و بقیهی ماجرا را هم که خودتان میدانید. گوگل دیر متوجه شد که چه اتفاقی افتاده است و وقتی که دیگر شبکهی اجتماعی در جهان فناوری معادل فیسبوک انگاشته میشد، تازه تلاش را برای ایجاد یک شبکهی اجتماعی آغاز کرد. و خوب تا بهحال هم که موفق نبوده است. در چهار ماه اول بعد از ایجاد گوگل پلاس بهعنوان آخرین و پیشرفتهترین محصول اجتماعی گوگل، این شبکه تنها موفق شده چهل میلیون نفر را به خود جذب کند؛ اما اگر اشتباه نکنم فیسبوک فقط در یک ماه از این چهار ماه ۱۰۰ میلیون عضو جدید داشته است!
گوگل در طول سالیان حیاتاش سه استراتژی عمده برای موفقیت داشته است: خلاقیت و نوآوری، احترام به خواست کاربران و البته ساختن برند گوگل بهعنوان یکی از نمادهای احترام به دنیای آزاد و مبارزه با انحصارگری در دنیای فناوری. استراتژی جدید گوگل در دنیای شبکههای اجتماعی قرار است این سه استراتژی را ترکیب کند؛ اما در عمل اتفاق دیگری در حال رخ دادن است.
شخصا فکر میکنم گوگل هر چند بهدرستی متوجه شده که آیندهی اینترنت در جهان در قالب شبکههای اجتماعی تعریف میشود (که البته همین هم صد درصدی نیست و شاید بهزودی پارادایم جدیدی ظهور کند)؛ اما استراتژی اشتباهی ـ استراتژی نفوذ در بازار ـ را در برخورد با این پدیده در پیش گرفته است. اول میخواهم به اشکالات این استراتژی اشاره کنم:
۱- هدر دادن ایدههای خلاقانه: گوگل در این چند سال برای ساختن یک شبکهی اجتماعی جذاب، ایدههای بسیار خلاقانهای داشته است؛ اما عملا بهدلیل اصرارش بر تبدیل کردن آن محصولات به شبکهی اجتماعی در قوارههای فیسبوک، این ایدههای جذاب را سوزانده است. گوگل ویو ایدهی بینظیری داشت که متأسفانه نهایتا تعطیل شد!
۲- ایجاد نارضایتی در مشتری: گوگل عملا با معرفی محصولات جدید و جذابی که خیلی زود تعطیل میشوند، باعث میشود کاربرانی که با آن محصول آشنا و به آن جذب میشوند را از خود برنجاند. از طرف دیگر اجبار کاربران در مهاجرت از یک محصول به محصول دیگر (مثل همین ماجرای گودر و پلاس) هم در کاربران علاقهمند و متعصب این محصولات دافعهای نسبت به گوگل ایجاد میکند. جالب بود که در برابر تصمیم گوگل برای تعطیلی گودر، کاربران سراسر دنیا اعتراض کردند (هر چند اعتراض ایرانیها بهدلایل خاص بسیار شدیدتر بود.) و جالبتر اینکه بسیاری از کاربران گودر (چه ایرانی و چه غیرایرانی) پلاس را بهعنوان جایگزین گودر نمیپذیرند و بهدنبال سرویس جایگزین میگردند. این چه معنایی جز از دست دادن مشتری دارد؟ جزو اصول اولیهی بازاریابی این است که هزینهی از دست دادن یک مشتری سی برابر سود یک مشتری جدید است. عجیب است که گوگل به این نکتهی ساده اصلا توجهی ندارد.
۳- خدشهدار کردن برند: شعار تبلیغاتی گوگل “شیطان نباش” است. در تمامی سالهای فعالیت این شرکت، با وجود اتهام همیشگی سوء استفادهی پنهانی از اطلاعات کاربران، هیچ کس نتوانسته ثابت کند که گوگل واقعا این کار را میکند. گوگل در دنیای فناوری، سمبل نوآوری و احترام به خواست کاربران بوده است. محصولات گوگل مورد توجه گیکها و کاربران حرفهای قرار گرفتهاند. گوگل حتا در مقاطعی سمبل مبارزه با انحصارگرایی غولهایی مثل مایکروسافت و اپل شده است. اما … انگار اشکال ذاتی انحصار گوگل در بازار جستجو، دارد این شرکت را تحت تأثیر منفی خود قرار میدهد. گوگل میداند که باید با فیسبوک مبارزه کند؛ اما بهجای اینکه با ایجاد قابلیتهای جذاب و غیرقابل تقلید این کار را بکند، دارد سعی میکند کاربراناش را به زور به شبکهی اجتماعیاش منتقل کند. شخصا امیدوار بودم اعتراض کاربران باعث شود تا گوگل با مشتریمداری همیشگیاش در تصمیماش برای حذف ویژگیهای اجتماعی گودر تجدیدنظر کند؛ اما در عمل اینطور نشد. چنین کارهایی باعث میشوند تا کمکم احترام کمتری برای گوگل قائل باشم. برند گوگل دیگر کمتر نماد خواست کاربران محسوب میشود. گوگل هم دارد تبدیل میشود به شرکتی شبیه مایکروسافت و اپل که تصور میکنند همیشه تجربهی کاربر، یعنی چیزی که آنها فکر میکنند درست است.
اما گوگل میتوانست چه بکند؟ دو نوع استراتژی بهنظرم میرسد:
۱- فکر میکنم استراتژی درست برای گوگل ارائهی محصولات مکمل یا جایگزین در بازار شبکههای اجتماعی بود. گوگل میتوانست با همکاری شبکههای اجتماعی موفق و پرطرفدار مثل فیسبوک و توئیتر و با تکیه بر قابلیتهای جستجوی بینظیرش یک پلتفرم جستجوی قدرتمند خاص شبکههای اجتماعی ایجاد کند. یا میتوانست سرویس یکپارچهسازی پروفایلهای کاربران در شبکههای اجتماعی مختلف را ارائه دهد. و چیزهایی شبیه اینها.
۲- فرض کنیم که نظر گوگل در ورود مستقیم به رقابت با فیسبوک درست باشد. گوگل میتوانست با سبدی از محصولاتاش (پلاس+باز+ گودر+ جیمیل و …) به نبرد با فیسبوک برود. شاید حتا درستتر این بود که گوگل به سمت یکپارچهسازی این محصولات نرود و مجموع کاربران سرویسهای مختلفاش را با مشتریان فیسبوک بسنجد.
گوگل هنوز هم با جذابترین سرویس مجانی ایمیل دنیا و البته سرویس جستجوی بدون جایگزیناش دوستداشتنی است. با این تغییر استراتژی در گوگل، امیدوارم که این شرکت همچنان غول دوستداشتنی ما کاربراناش باقی بماند.
فعلا که گودر سر جاشه! ولی هفتهی کملینکی بود. ظاهرا همهمون از شدت ذوقزدگی یا شاید هم از ترس از دست رفتن شبکهی اجتماعی محبوبمان تولید محتوا را کم کردیم! :دی
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید گودر گزارهها را دنبال کنید.
لینکهای توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
گوگل این هفته دو خبر عجیب و برای ما ایرانیها بسیار مهم اعلام کرد: پایان همیشگی برای سرویس گوگل BUZZ و تغییرات جدید گوگل ریدر و اتصال با گوگل پلاس. حذف ویژگیهای اجتماعی گودر هم از آن خبرهای بدی بود که طبق معمول این روزها برایمان عادی شدهاند … در مورد گودر و ماجراهیایاش فردا مطلب جداگانهای مینویسم. در هر حال علت تأخیر این پست افسردگی ناشی از تعطیلی گودر بود!
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید گودر گزارهها را دنبال کنید.
لینکهای توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
یک: دومین دورهی “کارگاه اصول موفقیت در رزومهنویسی و مصاحبههای شغلی” با تدریس دوست عزیزم مهندس شهرام کریمی پنجشنبهی این هفته توسط “مدیران ایران” برگزار خواهد شد. با توجه به تجربهی تقریبا ده سالهی شهرام در زمینهی برگزاری مصاحبههای شغلی و استخدام افراد در تعدادی از شرکتهای بزرگ دولتی، اگر دنبال یاد گرفتن اصول رزومهنویسی و شرکت در مصاحبهی شغلی هستید، توصیه میکنم در این کارگاه شرکت کنید. هزینهاش هم انصافا مناسب است و تضمین میکنم ارزشاش را دارد! برای اطلاعات بیشتر لطفا تشریف ببرید اینجا.
دو: بالاخره چاپ هم شدیم! هفتهای که گذشت دو نوشتهی من در نشریات چاپی کشور منتشر شد. اولی با عنوان “ما کار و اندیشه با هم هستیم همیشه!”با موضوع گامهایی که باید برای کار پیدا کردن طی شود، در بخش سبک زندگی و صفحات ۳۸ و ۳۹ همشهری جوان این هفته (شمارهی ۳۳۱ بهتاریخ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۰) چاپ شد. مطلب دوم هم که در واقع این پست قبلی گزارهها بود، در صفحهی مدیران روزنامهی دنیای اقتصاد دوشنبه ۲۵ مهر چاپ شد.
سه:همینا یک ساله شد! در این فضای کسب و کار و جامعهی مردسالار ما، صرف راه انداختن یک کسب و کار اینترنتی توسط چهار دختر جوان، واقعا دستمریزاد دارد. چه برسد به اینکه این دوستان خوب، در کارشان موفقیت نسبی هم کسب کردهاند و روز به روز هم بیشتر از قبل، پیش میروند. یک سالگی همینا را به این دوستان بهویژه خانم فرهادی و و خانم جم که افتخار آشنایی با آنها را از نزدیک داشتهام، تبریک عرض میکنم و برایشان آرزوی موفقیتهای بیشتر را دارم.
چهار:وبلاگ ابدیت را خیلی خیلی اتفاقی کشف کردم. نویسندهاش آقای بهرام شاکرین فیزیک و فلسفه خوانده است (و چه کسی است که از هم زیستی و نزدیکی این دو رشتهی علمی باخبر نباشد!) آقای شاکرین چند روز پیش پستی نوشت در نقد نوع نگاه ما ایرانیها به استیو جابز پس از مرگاش با عنوان مرگ ستیو جابز و مسالهی عدم امنیت. خلاصهی حرف ایشان این است که: “استیو جابزی که ما شناختیم” با “استیو جابزی که بود” متفاوت است. چرایاش را در وبلاگ خود ایشان بخوانید. من فقط یک نکته اضافه میکنم که در نگاه به زندگی و مرگ استیو جابز در این روزها، تمام تمرکز روی ستایش یا نقد کارهایی بود که جابز برای زندگی دیگران انجام داد. بدین ترتیب، کارهای بزرگی که آقای جابز برای زندگی خودش کرد، از دید خیلی از ما پنهان ماند. احتمالا خیلی از ما سخنرانی معروف جابز در دانشگاه استنفورد را هم با این هدف خواندیم که بفهمیم چطور میشود شرکتهای معظمی مثل پیکسار و اپل را ساخت! خلاصه کنم: موفقیت اصلی استیو جابز، ایجاد و توسعهی اپل و آیفون و آیپد و آیپاد یا پیکسار نبود! موفقیت اصلی آقای جابز، ساختن زندگی رؤیایی خودش بود. او برای ساختن این زندگی، دنیای اطرافاش را آنطور که میخواست تغییر داد!
پنج: شیفتهی اجرای بینظیر مرغ سحر استاد شجریان در کنسرت پاریس امسال شدم! تنوع رنگبندی سازها و صدای همیشه زندهی استاد و البته صدای زیبای مژگان شجریان، این قطعه را برای من به یکی از بهترین اجراهای مرغ سحر تبدیل کرد. از اینجا دانلودش کنید.
امسال به لطف خبررسانی بهموقع دوست خوبم میلاد اسلامیزاد عزیز، به بازدید نمایشگاه جیتکس رفتم. صرف حضور در یک محیط بینالمللی به اندازهی خودش جذاب است و اگر بشود در این محیط، با روندهای بازار جهانی هم مواجه شد که چه بهتر! و البته این سفر بهعنوان اولین سفر خارج از کشور هم در جای خودش جذاب و هیجانانگیز بود.
متأسفانه در این چند روز گزارشهایی که از جیتکس خواندم من را مطمئن کرد ما هر چقدر خبرنگارهای فناوری خوبی داریم، در زمینهی مدیریت آیتی اصلا خبرنگار نداریم! اینکه در خبرهای مخابره شده از یک سو از عدم ارایهی گجتها و محصولات جدید در جیتکس در برابر نمایشگاههای مشابه گلایه میشنویم و از سوی دیگر، اخبار عرضهی محصولات جدید را میخوانیم (!!!) برای من که امسال خودم نمایشگاه را از نزدیک دیدم، بسیار جالب بود.
بنابراین در این یادداشت مختصر، هدفام اشاره به برخی نکات مهم نمایشگاه جیتکس امسال است که من دیدم و در اخبار منتشر شده در رسانههای ایرانی خیلی به آنها توجه نشده است.
خوب حاضرید؟ این شما و این هم گزارش اختصاصی گزارهها از نمایشگاه جیتکس امسال:
برای ورود به نمایشگاه لازم بود ثبتنام کنیم. فرم ثبتنام شامل اطلاعات شخصی و اطلاعات محل کار و سمت فرد در آنجا بود (و پسرک آمریکایی که مسئول ورود اطلاعات در سیستم رایانهای نمایشگاه بود من را کشت تا درست واردشان بکند!) البته اطلاعات بانمک دیگری هم در این فرم باید وارد میشد؛ از جمله: هتل محل اقامت، مدت اقامت در دوبی و ایرلاین مورد نظر! ورود به نمایشگاه جیتکس البته برخلاف خیلی از نمایشگاههای وطنی پولی بود.
و بعد هم نمایشگاه و بخشهای مختلف آن:
خوب عکاسی فعلا کافی است و بهتر است بهصورت مختصر و مفید بنویسم چه دیدم:
۱- جیتکس اصولا نمایشگاهی است برای نمایش محصولات و راهحلهای مورد نیاز کسب و کارها و نه نمایشگاهی برای عموم مردم. این برداشت من از گردشام در نمایشگاه بود. بهویژه اینکه یک نمایشگاه جانبی با نام جیتکس شاپرز هم در نقطهی دیگری از دوبی در حال برگزاری بود که در آنجا واردکنندههای اماراتی انواع گجتها و محصولات فناوری اعم از آیپد و آیفون و گالاکسی تبلت و پرینتر و موس و تلویزیون سه بعدی و … را میفروختند. در نمایشگاه اصلی چیزی برای فروش وجود نداشت و حتا در اغلب غرفهها، قبل از دریافت بروشورها و اقلام تبلیغاتی باید یا فرمی را پر میکردید یا بیزینس کارتتان را تحویل مسئول غرفه میدادید! من در گزارشهای خبرنگاران فناوری اطلاعات ایرانی ندیدم که متوجه این موضوع شده باشند.
۲- اصولا در این نمایشگاه شرکتهای فناوری معروف بهصورت مستقیم شرکت نکرده بودند. حتا در بخش محصولات سختافزاری و بهویژه شبکه که تقریبا میشد لوگوی اغلب شرکتهای معروف را دید، نمایندگان شرکا و دفاتر محلی شرکتها در نمایشگاه حضور داشتند. این مسئله البته احتمالا ریشه در همان ماهیت بیزینس ـ محور بودن نمایشگاه جیتکس بهعنوان هاب منطقهای آیتی دارد.
۳- بهدلیل عدم تخصص و علاقه بخش سختافزار و شبکه را خیلی نگشتم! بنابراین نظری در مورد این بخش ندارم. فقط اپسون یک پروژکتور معرفی کرده بود که تصویر را روی میز و وایتبورد تمایش میداد و تعاملی بود؛ یعنی میتوانستید روی میز با ماژیک (!) نوری بنویسید و روی تصویر نوشتهی شما نمایش داده شود!
۴- در بخش نرمافزار اصولا چیزی بهنام نرمافزار وجود نداشت و تمام غرفهها، ارایهکنندهی راهحلهای (Solutions) آیتی برای کسب و کارها بودند. در این بخش چیزی که زیاد دیده میشد، استارت ـ آپهای هندی و اماراتی و عربستانی بودند. البته حضور کشورهایی مثل استرالیا و کشورهای شرق اروپا هم قابلتوجه بود. راهحلهای بسیار جالبی را در این بخش دیدم؛ از جمله یک سایت که بهصورت ویزارد و قدم به قدم، شما را تا تولید اپلیکیشنهای موبایل کسب و کارتان پیش میبرد و خروجی IOS و اندروید و بلکبری و … را بهصورت همزمان تولید میکرد و تحویلتان میداد! یا یک شرکت هندی که راهحل جامع استخدام را بهصورت آنلاین ارایه میداد. یک ERP اماراتی هم بود که ویژگیهای بسیار جالبی داشت و مسئول غرفهاش میگفت ما در بازار امارات نفر اول هستیم. راست و دروغاش گردن خودش!
۵- کلا جای شرکتهای مشاور آیتی در نمایشگاه بسیار خالی بود؛ هر چند چشممان به جمال غرفهی اکسنچر عزیز روشن شد و عرض ارادت گذری داشتیم خدمتشان!
۶- جیتکس برای من مشخص کرد که در حال حاضر دو حوزه در مدیریت آیتی برای کسب و کارها داغ و مهماند: کاربردهای مختلف رایانش ابری (Cloud Computing) و توسعهی اپلیکیشنهای موبایل برای کسب و کارها. این حوزهها دو بخش اصلی جداگانه را در یک سالن بسیار بزرگ جیتکس به خود اختصاص داده بودند. خوب البته برای ما شاید خیلی مهم نباشد؛ چون مربوط به چیزهایی است که خوشبختانه حتا زیرساختهای اولیهی ارایهی خدمات مربوط به آنها را در ایران نداریم!
۷- اسم دو غول نرمافزاری در جایجای نمایشگاه دیده میشد؛ هر چند وقتی به غرفههای زرق و برقدارشان رسیدیم فهمیدیم که باز هم شرکایشان در نمایشگاه هستند نه خودشان. مایکروسافت و اوراکل نمایشگاه امسال را در قبضهی خودشان داشتند. مایکروسافت که همه جای نمایشگاه را پر کرده بود از ساکهای دستی با نشان آفیس ۳۶۵ و اوراکل هم که در ورودی سالن محل استقرار غرفههایاش یک ماگ بسیار بسیار زیبا به بازدیدکنندگان هدیه میداد!
۸- بخش دولت الکترونیک نمایشگاه بسیار بخش جذابی بود. برخی دولتها در این بخش خدمات الکترونیک و کارهایی که برای توسعهی آیتی در دولتداری انجام دادهاند را ارایه کرده بودند. در این بخش غرفههای بحرین و امارات جالب بودند. هر وزارتخانهی امارات غرفهی جداگانهای در نمایشگاه داشت و بهتفصیل فعالیتهای خودش را در زمینهی دولت الکترونیک عرضه میکرد. البته در همین بخش در غرفهی برخی کشورها (از جمله آمریکا) بهجای دولتها، شرکتهای خصوصی حضور داشتند که راهحلهای دولت الکترونیک ارایه میکردند.
۹- و حضور ایرانیها … من نفهمیدم این دوستان محترمی که زیارتشان کردیم برای چه حضور داشتند. اما جدا از این شرکتها که حداقل با پرچم ایران در نمایشگاه حاضر بودند، مشاهدهی چند شرکت ایرانی که با پوشش نامهای صوری ترک و اماراتی در نمایشگاه حضور داشتند برای من بسیار عجیب بود!
۱۰- حضور در نمایشگاه جیتکس و جیتکس شاپرز برای دانشآموزان نیمبها بود. در جیتکس شاپرز نوگلان اماراتی حضور چشمگیری داشتند؛ اما خوشبختانه در نمایشگاه اصلی احتمالا بهدلیل تخصصصی بودن، خیلی نبودند!
۱۱- در صحبت با غرفهداران شرکتهای مختلف، متوجه شدم آنها چه علاقهی شدیدی به حضور در بازار ایران دارند. اما تأسفبار اینکه همه بلافاصله اشاره میکردند بهدلیل تحریمهای بانکی امکان کار کردن با ایران را ندارند.
و برای حسن ختام دو عکس دیگر تقدیم خوانندگان عزیز گزارهها:
یکی روباتهای پر سر و صدا و بانمک و رقصندهی (!) اینتل در جیتکس شاپرز:
و دیگری یادمان استیو جابز فقید در باز هم جیتکس شاپرز:
چیزی دیگر نمیتوانم اضافه کنم جز این آرزو که روزی امکان برگزاری چنین نمایشگاهی را در کشور عزیزمان ایران داشته باشیم.
یکی از بهترین روشهای آموزش علم مدیریت در جهان امروز، مطالعه و حل کیسهای واقعی است. معمولا هر تکستبوک مدیریتی درست و حسابی را که باز کنید؛ هر فصل با یک کیس شروع میشود و با یک یا چند کیس تمام. یکی از اصلیترین منابع اضافی که روی سایت اینترنتی خیلی از تکستبوکها ارایه میشود هم کیسهای اضافی است. دورهی MBA مدرسهی مدیریت هاروارد هم که در آموزش مبتنی بر کیسها، سرآمد مدارس مدیریت دنیا است. باید کیسهای هاروارد را دیده باشید تا متوجه شوید چه میگویم! کیسهای هاروارد از شیوهی ایده گرفتن برای یافتن مسائل مدیریتی تا خود مسئله و روش حل آن، بسیار جذاب و آموزنده هستند.
یک کیس به شما نشان میدهد که چطور مسئله را پیدا کنید، چطور برایاش براساس دانش تئوریکتان راهحل پیدا کنید و چطور آن راهحلها را بهاجرا دربیاورید. البته معمولا در سطح کارهای دانشگاهی فقط گام اول و دوم طی میشود و همین باعث میشود تا دانشجویان MBA هم مسئله حل کردن را یاد بگیرند و هم چگونگی کاربرد دانش تئوریک کتابخانهایشان را. چون معمولا جواب کیسها هم از قبل مشخص است، میشود راهحلهای ارایه شده توسط دانشجویان را هم با وضعیت واقعی مقایسه و آنها را محک زد.
در طی دورهی MBAام سعی کردم تا بتوانم برای درسها و مفاهیمی که میخوانم معادلی در دنیای واقعی پیدا کنم تا آنها را بهتر بفهمم. شاید بهترین درس هم برای این کار برای من درس استراتژی بود که مفاهیماش در دنیای کسب و کار دم دستتر و جذابتر بودند. اینکه چشمانداز و مأموریت شرکتها چیست و چرا فلان شرکت خود را اینگونه تعریف کرده، سادهترین نمونههای این تلاش من بودند. در کنارش تلاش میکردم تا ببینم مثلا چه شرکتی از استراتژی رهبری هزینهی پورتر استفاده میکند و چه شرکتی از استراتژی تمرکز یا اینکه چه نمونهای برای استراتژی یکپارچگی عمودی وجود دارد؟
کمی که جلوتر رفتم و وقتی وبلاگنویسیام جدیتر شد، سعی کردم تا این کشف و شهود را کمی گسترش بدهم و بهدنبال کیسهای واقعی برای حل کردن بگردم. یکی دو بار هم سعی کردم تا همین تلاشام را مستند کنم.
چند هفتهی پیش بهمناسبت روز جهانی وبلاگ پستی نوشتم با عنوان خوب وبلاگ بنویسید؛ لطفا!. یکی از نکات کلیدی که آنجا بهعنوان نقطه ضعف وبلاگهای حوزهی اصلی مورد علاقهی خودم ـ یعنی مدیریت و آیتی ـ ذکر کردم، نداشتن ایده برای نوشتن است. با توجه به فقر شدید کیسها ـ مخصوصا کیسهای داخلی ـ در ادبیات مدیریت بهزبان فارسی (مثلا اینکه هنوز بسیاری از اساتید محترم دانشگاه برای آموزش استراتژی به مثالهای کتاب چاپ سال ۱۹۹۶ آقای فرد دیوید استناد میکنند!)، یکی از ایدههای بسیار خوب و از نظر من لازم برای وبلاگهای مدیریتی و آیتی، تلاش برای پیدا کردن و تحلیل کیسهای واقعی و ارایهی راهحل برای آنها است. جا برای نوشتن در این زمینه بسیار است. اینطوری هم خود ما بهعنوان نویسنده توان حل مسئلهی بالاتری پیدا میکنیم و هم دیگران هم میتوانند از یافتههای ما یاد بگیرند.
چند مثال بزنم تا بحث روشنتر شود: آیا تا بهحال به این فکر کردهاید که نمونهی واقعی استراتژی یکپارچهسازی عمودی چیست؟ من کمی این موضوع را گوگل کردم و دیدم که الان بهترین مثال برای این استراتژی (در هر دو جهت بالا و پایین) فعالیتهای گوگل و اپل در صنعت گوشیهای هوشمند هستند. یا مثلا عرضهی کنسول بازی XBox توسط مایکروسافت نمونهی جذاب استراتژی تنوع ناهمگون است. ولی آیا کسی از ما به کشف این نمونههای جذاب و روزآمد فکر میکند؟
در داخل کشور هم که اوضاع بدتر است! انگار شرکتها و سازمانهای ایرانی هیچ کار قابل توجهی نکردهاند و نمیکنند. آیا مثلا به استراتژیهای نفوذ در بازار شرکتهای فعال در صنایع غذایی فکر کردید؟ یا حتا مثالهای دم دستتر: مدل رهبری مدیران برجستهای که در طول دوران کاریتان داشتهاید، مشکلات سازمانی که حل کردهاید و چیزهای دیگری شبیه اینها. دقت کنید که اصلا حرفام بومیسازی علم و اینجور چیزها نیست. دارم دربارهی نوع نگاه به مسائل حرف میزنم.
من خودم تلاش کرده و میکنم تا هر از چند گاهی در این زمینهها بنویسم. منتظر کارهای دوستان دیگر هم هستم. فقط لطفا کپی پیست کردن را فراموش کنید! سعی کنید خودتان مسئلهها را کشف و حل کنید. اگر کیس ایرانی پیدا کردید چه بهتر؛ ولی اگر کیسهای انگلیسی زبان را هم بهعنوان مسئله در نظر بگیرید و حل بکنید یا حتا ترجمه و خلاصهنویسیشان بکنید، در جای خودش مفید است.
نمونههایی از کیسهایی که من سعی کردهام بنویسم (و البته در مورد کیفیتشان هم ادعایی هم ندارم!) اینها هستند:
در نوشتن نگارش موردی ایدهی مرکزی و مسئلهای که قرار است بررسی و حل شود از هر چیز دیگری مهمتر است. بنابراین دنبال ایدههای خوب و جذاب دور و برتان بگردید. مختصر و مفید و مؤثر نوشتن هم که هرگز نباید از یادمان برود. کیس نوشتن البته مهارتها و اصولی هم دارد که بعدا در موردشان خواهم نوشت.
خیلی از دوستان جوان و علاقهمند من که مدیریت خواندهاند، از من در مورد ایده برای وبلاگنویسی در حوزهی مدیریت پرسیدهاند. پیشنهاد این پست، بیش از همه مخصوص این دوستان است. من از معرفی نوشتههای دوستان دیگر در این زمینه و یا انتشار کیسهای شما در گزارهها بهصورت پست مهمان استقبال میکنم.
این هفته با خبر بهتآور و دردناک مرگ استیو جابز به پایان رسید … راستاش خیلی وقت نکردم لینکهای هفته را بخوانم و نشانهاش همین تأخیر در انتشار پست لینکهای هفته! خلاصه ببخشید که این هفته لینکهای هفته بسیار فقیر است! امیدوارم هفتهی آینده جبران کنم.
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید گودر گزارهها را دنبال کنید.
لینکهای توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
به یاد استیو جابز:
استیو جابز احتمالا اولین کارآفرین و نابغهی شاخص عصر دیجیتال بود که درگذشت و چقدر هم زود این دنیا را ترک کرد … پنجشنبه صبح با خواندن این خبر تکاندهنده تا چند ساعتی بهتزده بودم و از شدت تأثر کلی هم گریه کردم. نمیدانم چرا اینقدر سرنوشت ناعادلانه تقسیم شود که آدمی مثل جابز در سن ۵۶ سالگی، دنیا را ترک میکند تا بسیاری از افراد دیگر ـ مثل دیکتاتورها و جنایتکاران و همهی کسانی که بودنشان برای دیگران چیزی جز عذاب و ناراحتی بههمراه ندارد ـ همچنان نفس بکشند و دیگر انسانها را لحظهای راحت نگذارند … دیگر چیزی نمیشود گفت جز اینکه روح بزرگاش شاد.
این هفته بخشی از مطالب منتشر شده بهیاد جابز را مرور میکنیم و هفته آینده هم بخش دیگری از این مطالب را خواهیم خواند:
مثالهای ایرانی در حوزه استراتژی (احسان اردستانی؛ ویترین افکار من) (مطلب احسان خیلی خوبه. من هم کاملا با حرفاش موافقم. ولی بهنظرم لازم نیست خود شرکتها مثالهای استراتژیهاشون را منتشر کنند. خود ما هم باید توانایی کشف آنها را داشته باشیم. کسی فکر کرده که تأسیس فروشگاههای زنجیرهای شیرین عسل مثال چه استراتژیه؟ کسی به بنگاههای رهبر و پیرو در صنایع غذایی دقت کرده؟ و خیلی مثالهای واضح دیگر. من یک مطلب در همین زمینه نوشتم که بهزودی منتشر میکنم.)
“من فکر میکنم وقتی شما کاری را انجام دادید که به بهترین نتیجه انجامید، باید بهسراغ یک کار شگفتانگیز دیگر بروید. به همان کار قبلی نچسبید؛ تنها کشف کنید که حالا باید چه کار کرد؟” (اخبار شبانگاهی NBC؛ می ۲۰۰۶)
“ثروتمندترین انسان گورستان بودن برای من مهم نیست … اینکه شب وقتی به تختخواب میروم بهخودم بگویم ما امروز کار شگفتانگیزی را انجام دادیم … این چیزی است که برای من مهم است.” (مصاحبه با والاستریت ژورنال؛ ۲۵ می ۱۹۹۳)
*****
چه زندگی شگفتانگیزی آقای جابز. میشود رؤیا دید و مهمتر اینکه میشود به آن رؤیا در بیداری رسید. از شما ممنونیم که این را یادمان دادید. دنیا، بدون شما حتما چیزی کم داشت. دنیای بدون شما، حتما چیزی کم دارد؛ آقای جابز. اما آسوده بخوابید …