قدرت غیبگویی در بهترین صورت آن قلمروی پیامبران است؛ اما در دوره و زمانهی ما پیامبران سخت کم شدهاند …
مارتینی؛ کاردینال میلان
(برگرفته از کتاب: ایمان یا بیایمانی: مکاتبات امبرتو اکو و کاردینال مارتینی؛ ترجمهی علی اصغر بهرامی؛ نشر نی)
قدرت غیبگویی در بهترین صورت آن قلمروی پیامبران است؛ اما در دوره و زمانهی ما پیامبران سخت کم شدهاند …
مارتینی؛ کاردینال میلان
(برگرفته از کتاب: ایمان یا بیایمانی: مکاتبات امبرتو اکو و کاردینال مارتینی؛ ترجمهی علی اصغر بهرامی؛ نشر نی)
سایت گل فارسی مصاحبهای با پپ گواردیولا گذاشته در مورد بازی بارسا و راسینگ. این جملات پپ بسیار مهماند: “میخواهم ارزش بسیاری به کاری بنهم که این تیم انجام میدهد. بازیکنان تلاش فوقالعادهای انجام میدهند.” پپ در ادامه در مورد بویان که گلنزنی در حد احمد مؤمنزادهی خودمان شده (!)، گفته: “او بازیکنی قدرتمند میشود، چون در طول سالها بسیار به ما کمک کرده و به این روند ادامه خواهد داد. او استعداد بازی در اینجا را دارد.”
این را بگذارید کنار اینکه حدود یک ماه پیش وقتی معلوم شد سه نامزد اصلی توپ طلای امسال، هر سه از بارسا هستند، اعلام شد که ممکن است همهی بازیکنان بارسا در مراسم اهدای توپ طلا شرکت کنند. هر چند آخرش این اتفاق نیفتاد؛ اما خوب وجه نمادین این حرکت بسیار مهم بود.
درس فوتبالی این شماره برای کسب و کار این است: در یک سازمان موفقیت، حاصل تلاش همه است و شکست نیز مال تک تک افراد؛ اما رهبران سازمان نباید فراموش کنند که باید در افراد ضعیف سازمان هم این باور را ایجاد کنند که آنها هم عضو مهمی از تیم هستند. برای موفقیت سازمان ضروری است تک تک اعضای تیم احساس مهم بودن بکنند!
پ.ن. نمیتوانم مراتب تقدیر و تشکر و لایکهای فراوان خودم را نسبت به پست شورانگیز خانم فرانک مجیدی در سالگرد تولد پپ بزرگ با عنوان رؤیاساز بیان ندارم!
نوشتن این فهرست پیشنهادی برای مطالعهی مشاوران جوان در طول یک هفته مدتها است توی ذهن من است و کمی تنبلی و کمی درگیری باعث شده بود که این کار را نکنم. اول از همه باید این را بگویم که این فهرست وحی منزل نیست و براساس تجربیات، دیدگاهها و علایق من شکل گرفته است. بنابراین اگر نقدی بر آن دارید و اگر چیزی به نظرتان میرسد که جا افتاده، بفرمایید. همینجا نکتهی دوم هم شکل میگیرد: این برنامهی مطالعاتی من در یک هفته است. شما هم باید برای خودتان یک فهرست مشخص داشته باشید براساس چهارچوبی که برای خودتان مشخص میکنید، مطالعاتتان را انجام دهید. توجه کنید که اساس این فهرست این است که هر هفته باید در تمام حوزههای پیشنهاد شده، حداقل یک مطلب یک خطی بخوانید!
خوب با این مقدمات، فهرست پیشنهادی من این است:
فعلا اینها به ذهن من رسید. کاملاش کنید ممنون میشوم.
هفتهی پیش دکتر مجیدی اینجا در یک پزشک، سرویس جدیدی را معرفی کردند که با عضویت در آن، دیگران میتوانند شما را در سه کلمه توصیف کنند. ایدهی بسیار جذاب و هوشمندانهای است! خیلی از دوستان زحمت کشیدند و در صفحهی من، در موردم نظر دادند. اما جذابیت این سرویس برای من از دو جهت بود:
پس حالا لطفا تشریف ببرید به حساب من در اینجا و در مورد من با سه کلمه قضاوت کنید!
پ.ن.۱٫ پست ثابت ایدههای هفته آن چیزی که باید، از آب در نیامد. برای همین حذفاش میکنم.
پ.ن.۲٫ نوشتهی امیر مهرانی را هم در این رابطه با عنوان آن سه کلمه حیاتی برای موفقیت بخوانید.
یکی از مهمترین فرقهای یک گربه و یک دروغ این است که جناب گربه فقط ۹ تا جان دارد!
مارک تواین
“در فرهنگ ما اشتغال بیشتر معطوف به جسم است تا ذهن. بدنات باید درگیر باشد. عرق ریختن تو را دوست دارند …” (مجید قیصری؛ همشهری داستان؛ آذر ۸۹)
“یک مساله این است که ما در مایکروسافت کارت نمیزنیم. ما کارمان را میفروشیم نه وقتمان را. حتی میتوانیم ساعت دو نصفه شب برویم سر کار. مربی من خودش از ساعت سه نصفه شب تا یک بعد از ظهر کار میکرد و بعد به خانه میرفت. من خودم هر وقت کار اداری دارم، نمیآیم. چیزی به اسم برگه یمرخصی وجود ندارد. کافیست به مدیرت خبر بدهی که دیر میآیم یا نمیآیم. خیلی روزها هم از خانه کار می کنم. البته مدیر اگر بخواهد میتواند سخت بگیرد. اما معمولا چنین سختگیری وجود ندارد. چون کار از قبل تعریف شده و باید در زمان مشخص تحویل داده شود. حتی برخی به طور ثابت یک روز در هفته کار در منزل دارند. بعضیها هم فقط چهار روز میآیند و در عوض روزی مثلا ۱۰ ساعت کار میکنند. مهم این است که کار انجام شود.” (مصاحبه با یک مهندس ارشد ایرانی مایکروسافت؛ اینجا)
این دو نقل قول در کنار هم بسیار جالباند. در این چهار سالی که دارم کار میکنم یکی از مشکلات آخر ماه در شرکتهایی که مشغول کار بودهام، تهیهی تایم شیت ماهانه توسط ما کارشناسان و تأییدش توسط مدیران محترم بوده است: خیلی وقتها تایم شیت ناقص است، من در کارت کشیدن یا رد کردن مرخصی و مأموریتهایام اشتباه کردهام، حسابدار شرکت اشتباه کرده و … همیشه با این شیوهی محاسبهی کارکرد مشکل داشتهام؛ چرا که هیچ توجهی به کیفیت کار آدمها ندارد. مثلا اینکه کسی کارش را سریعتر از دیگران انجام دهد، اینکه تفاوت کیفیت خروجی کار آدمها چطور باید مشخص شود و اینکه تفاوت حجم کار آدمها چطور باید معلوم بشود! (مثلا وقتی من میتوانم کار بیشتری را در یک دورهی زمانی مشخص نسبت به دیگری انجام بدهم تفاوتاش کجا باید معلوم شود؟) معمولا در سازمانها تلاش میشود با توجیهاتی مثل تفاوت حقوقی، آیتمهای اضافه بر حقوقی مثل کارانه و پاداش و … آدمها در این زمینه توجیه شوند و بپذیرند که آن تفاوتی که لازمهی احساس عدالت در سازمان است، در عمل هم وجود دارد (اما خوب کتمان نمیکنم که بارها مدیران محترمی که باهاشان کار کردهام، مخصوصا در آن بخش آیتمهای اضافه به خیالشان سر من کلاه گذاشتهاند و سکوت من را به حساب نفهمیدن گذاشتهاند. لطفا خیال نکنند که من نمیفهمم چه کسانی را با چه ترفندهایی از خودشان راضی کردهاند و حواسشان باشد نجابت و احترام گذاشتن از طرف من هم حدی دارد.)
مثال بزنم: من الان نزدیک دو سال است به دلیل دانشجو بودن ماهانه بخشی از حقوقام را به دلیل کسر کار ماهانهام از دست میدهم؛ ولی در عمل نه تنها کمتر از دوران قبل از دانشجویی کار نمیکنم که حجم کارم بیشتر هم شده! به دلیل قانون فعلی من حق اعتراض ندارم و حتا باید از کارفرمای محترم ممنون هم باشم (که هستم: دست گلاش درد نکنه!) که با من دانشجو قرارداد تمام وقت منعقد کرده؛ اما خوب یک وقتهایی هم فکر میکنم با توجه به کارهایی که دارم انجام میدهم، عدالت در این زمینه رعایت نمیشود.
بخش اعظمی از این مشکل به قانون کار فعلی و شیوهی محاسبهی بیمه و مالیات حقوق افراد برمیگردد. در واقع کارفرماهای محترم هم مجبورند که برای محاسبهی کارکرد به این شکل عمل کنند تا مشکلات قانونی دامنگیرشان نشود. از آن طرف خود ما آدمها هم مشکل داریم؛ یعنی همهی ما که خودکنترل و خودانگیز و بالغ نیستیم که بتوانیم در یک چارچوب زمانی مشخص خروجی لازم را تحویل بدهیم (حالا از این گذشتم که خیلی وقتها مدیران هم یا بلد نیستند کار را تعریف کنند یا اینکه بلوغ لازم را برای تعریف محدودهی فنی و زمانی درست کار ندارند.) تفاوتی هم نمیکند که شما یک کارگر پای دستگاه تراش در فلان کارخانهی قالبسازی را در نظر بگیرید یا کارشناس برنامهریزی استراتژیک را در بهمان شرکت مشاوره. بنابراین در عمل شیوهی فعلی در حالت کلی بهینه به نظر میرسد!
این روزها بحث اصلاح قانون کار، نقل محافل کار و کارگری است. من فکر میکنم که اگر در اصلاح قانون کار، شیوهی جدیدی برای محاسبهی حقوق و دستمزد ماهانه براساس خروجی تعریف شود و آدمها محدود به پر کردن تایم شیت ماهانهشان نشوند (که خیلی وقتها هم عملا جز ضرر مالی برای کارفرما و اتلاف وقت برای خود آدم چیزی در بر ندارد)، شاید بتوان به حل مشکلی که در این پست مطرح گردید، نزدیک شد. البته همانطور که بالاتر گفتم از نظر من شیوهی کنونی محاسبهی حقوق و دستمزد و براساس آن بیمه و مالیات برای احتمالا ۸۰ تا ۹۰ درصد آدمها بهینه است و این شکل جدید (اگر واقعا جدید باشد) میتواند بهعنوان یک شکل اختیاری برای کارفرماها مطرح باشد.
اگر من اشتباهی در زمینه ی قانون کار فعلی داشتهام یا اگر در زمینهی این بحث یا نظری دارید، خوشحال میشوم که از نظراتتان باخبر شوم.
تحلیل شکاف یا تحلیل فاصله (Gap Analysis) بخش لاینفک یک پروژهی مشاوره است. همانطور که بارها گفتهام مشاوره چیزی نیست جز طی یک فرایند حل مسئله. و وقتی که مسئله حل شد باید دو نوع تغییر در سیستم مورد نظر ایجاد شود:
بنابراین در گام آخر، قبل از اجرا نیازمند این هستیم که بدانیم چه میزان تغییر در کجای سیستم و با چه برنامهای (برنامهی زمانی، بودجهای و احتمالا کیفیت) باید ایجاد شود. اینجاست که از ابزار تحلیل شکاف استفاده میشود تا ابعاد تغییر و میزان تغییر مورد نیاز در سیستم مشخص شوند.
توضیحاتی بیشتر در این زمینه را در مقالهی این هفته (دانلود از اینجا) بخوانید که البته بیشتر متمرکز است بر تحلیل شکاف در بهبود فرایندهای کسب و کار (BPI.) اما یادتان باشد تحلیل شکاف در هر پروژهی مشاوره یا هر جایی که با حل مسئله مواجهیم معنادار است.
بعدا مفصلتر به این موضوع خواهیم پرداخت.
الن کولمن اولین مدیرعامل زن شرکت دوپونت در طول تاریخ ۲۰۸ سالهی این شرکت، در طول دوران خدمتاش توانسته نتایج درخشانی ثبت کند: ۷ بار جلو زدن سود شرکت از پیشبینی تحلیلگران بازار، کاهش هزینهها بهاندازهی یک میلیارد دلار در سال اول ورود به شرکت و متوقف کردن هزینههای سرمایهای از جملهی آنها بودند. راز موفقیت خانم کولمن چه بوده است؟
بیزینس ویک در مورد خانم کولمن نوشته: “او کارکنان شرکت را که از شرایط بد اقتصادی ترسیده بودند را مجبور کرد تا به جای تمرکز بر چیزهایی که تحت کنترل آنها نیست، بر چیزهایی که در کنترلشان است تمرکز کنند؛ از جمله: مشتریان، هزینهها و موجودی.”
خود خانم کولمن هم معتقد است: “من رهبر بسیار بهتری هستم؛ چرا که سه تا بچه داشتم. بچهها دوست ندارند که آن چیزی را که شما دوست دارید در زمانی که دوست دارید انجام دهند. سازمانها هم دقیقا همین طوری هستند. شما باید به آدمها گوش بدهید و یاد بگیرید چطور آنها را تحت تأثیر قرار دهید.“
به رفتار مادرها با بچههایشان از این به بعد بیشتر دقت کنیم؛ اینکه چطور با بهانهگیریهایشان روبرو میشوند، چطور راضیشان میکنند و چطور مجبورشان میکنند تا آن طور که باید، رفتار کنند.
خودم باورم نشده ۶ ماهه دارم هر هفته این کار را میکنم!!!! آآآآآ به همتام! :دی
پیش از شروع سه نکته:
با این توضیحات لینکهای هفته را مرور میکنیم:
مدیریت:
احسان اردستانی این هفته پستی نوشت با عنوان مرگ سرمایه های اجتماعی که نقطهی آغازی شد برای بحث بیشتر در این زمینه: لیالی اینجا راهکارهایی ارایه داد و چند نفر را هم دعوت کرد برای نوشتن بیشتر. نوشتهی من اینجا، صادق جم اینجا و علی نیکویی را هم اینجا بخوانید و نوشتهی دیگر احسان در این زمینه حواشی “مرگ سرمایه های اجتماعی” (نویسنده مهمان)
بحث و گفتگو: نقش شبکههای اجتماعی در شرایط کاری (امیر مهرانی)
علم غیب در برنامه ریزی پروژه و منشور پروژه – قسمت اول (یک نکتهی اضافی از من: منشور پروژه در پروژهها خیلی مهمه. مخصوصا در حوزهی مشاوره که کسی اهمیتی به منشور نمیده و فرمالیته است عملا. منشور پروژه باید در حوزهی محدوده به همهی ذینفعان دقیقا نشان بده که در پروژه قرار است چه کاری انجام شود و چه کاری نه.) (مهدی عرب عامری)
مشتری اصلی در سیستم خدمات درمانی (سیستم بهداشتی ـ درمانی آمریکا چگونه کار میکند؟ پست جالب نیام یراقی)
درسهایی از کارگاههای عمرانی(۱)- نقشهبردارها (احمد شریفی؛ راستاش من دوست مهندس نقشهبردار زیاد دارم. خارج کارگاه که این طوری نیستند؛ داخل کارگاه هم ندیدمشون!)
اگر ایده ای در سر دارید همین حالا به سوالات زیر پاسخ دهید! (وبلاگ همینا)
خطای رایج در مدل سازی (تحلیلگران دینامیکی سیستمها و کلا تحلیلگران سیستم این مطلب نوید غفارزادگان را بخوانند!)
ده راهنمایی عملی برای ورشکسته کردن یک شرکت نرم افزاری! (علی واحد؛ وبلاگ رادمان)
چرا بازاریابی کردن اینقدر سخت است!!؟؟ (احسان نصیری)
DNA افراد نوآور (“ارتباط دادن، سوال پرسیدن، مشاهده کردن، آزمایش کردن و شبکهسازی”)
دیالوگ و یادگیری سازمانی (“افراد یاد گرفتهاند که دنیا را در ذهنشان به بخشهای متفاوتی تقسیم کنند و سپس در هر بخش فعالیتهای خاصی را در مورد مواردی که در آن بخش وجود دارد انجام دهند. ولی مساله اینجا است که افراد پس از مدتی فراموش میکنند که خودشان این بخشبندیها را ایجاد کردهاند و در نتیجه احساس میکنند بخشهایی که در ذهنشان وجود دارد بازتابی از واقعیت است. به این ترتیب مخلوقات خود ما بر ما حاکم میشوند. شاید بزرگترین مشکل این باشد که ما این کار را به صورت جمعی انجام میدهیم و به نظر میرسد که یادگیری سازمانی تنها در صورتی میتواند صورت بگیرد که ما شروع به زیر سوال بردن این واقعیت بسیار مبهم و در عین حال تاثیرگذار بکنیم.”)
آیا انعطافپذیری نافی اقتدار مدیر است؟مدیریت مقتدرانه (“مدیر باید تصمیم بگیرد که چه جنبههای شخصیتیاش را میخواهد به دیگران نشان دهد و هر جنبه را به چه افرادی”)
استراتژی متنوع سازی شرکت «دل» حضور در حوزههای متنوع به چه قیمتی؟ و موردکاوی دل: چه میزان تنوع در محصولات مطلوب است؟ (این مقالهی دو قسمتی کیس شرکت دل را در مورد استراتژی متنوعسازی بررسی میکند. واجب است خواندناش بهویژه برای دانشجویان MBA)
روزنامه دنیای اقتصاد ویژه نامه MBA (مطالب عمومیاش در مورد MBA بد نیست؛ تبلیغاتاش در مورد دورهی MBA یکی از مؤسسات خصوصی را هم خواستید ببینید. با وجود احترامی که برای دورههای مؤسسات خصوصی قائلم و شرکت در آنها را مفید میدانم؛ اما به هیچ عنوان این دورهها را MBA نمیدانم.)
خلاقیت و نوآوری و معجزه اشتباهات
چرا گوگل به یک استیو جابز نیاز دارد؟
فناوری اطلاعات:
مرا در ۳ کلمه توصیف کن! (سرویس بسیار جالبی که دکتر مجیدی در یک پزشک معرفی کردند! عالیه؛ حتما امتحان کنید) و اندروید ۳٫۰ یا شانه عسل چه ویژگیهای تازهای دارد؟ (از دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)
شیفتگان تکنولوژی در عصر جدید (گیک کیست!؟؛ از جواد افتاده.)
جایزه ۱۰۰میلیون دلاری Google برای انصاف اشمیت!
رویارویی و جبران خسارت بعضی از مدیران اجرایی شرکتهای فناوری با مشاغل مهم در سال ۲۰۱۱
احتمال فروش مایاسپیس به گوگل (من خیلی با مای اسپیس کار نکردم؛ اما به نظرم اشتباه استراتژیکاش این بود که برای کاربران آمریکایی طراحی شد اما در خود آمریکا هم خیلی ازش استقبال نشد.)
افزایش توجه برنامه نویسان به «اندروید»
۱۰ نکتهای که در مورد نوکیا نمیدانید!
Google`s Schmidt Handing CEO Reins to Page: 10 Gains and Losses (اسلایدشوی جالبی در مورد کارهای درست و نادرست اریک اشمیت بهعنوان مدیرعامل گوگل.)
Schmidt, Jobs, Zuckerberg, and the Future of Adult Supervision – Julia Kirby – Our Editors – Harvard Business Review (نظارت بزرگان بر کودکان کاسب! مدلی موفق که برای استیو جابز، پیج و بیرن جواب داده و زوکربرگ سعی دارد بهش تن نده!)
آیپد بیش از ۱۷ میلیون فروش داشت (فروش آیفون هم به ۱۵ میلیون رسید: اینجا.)
اقتصاد:
غولهای «سیلیکون ولی» اقتصاددانان را به زرادخانه خود اضافه میکنند
با کمک گوگل و فروشگاههای آنلاین روشهای جدید محاسبه تورم
به بهانه نودمین سال تولد بوکانان: دولت باید در خدمت منافع عام باشد (بوکانان را علی سرزعیم با مقالات نظریهی انتخاب عمومی بوکانان در روزنامهی دنیای اقتصاد به ما معرفی کرد. اخیرا ایشان مقالاتشان در این زمینه را به صورت کتاب منتشر کردهاند: اینجا)
جامعهشناسی، روانشناسی و کار حرفهای:
پنچر نشوید! (نامهی محمود سیفی عزیز به دوستی که در برابر سبکی تحملناپذیر هستی از پای درآمده … برای همهی افسردگان و به ته خط رسیدگان خواندناش توصیه میشود!)
۵ راهکار موثر برای کسانی که در محل کار خسته می شوند (همهاش را تجربه کردم؛ راس میگه!)
با یادداشت کردن، اضطراب خود را کاهش دهید
چگونه محیط کار خود را طراحی کنیم؟
شادترین مردم دنیا کجا زندگی میکنند؟
ویترین واقعیت فوتبال ما و درباره واکنش به شکست مقابل کره -توهم ایرانی چگونه درمان میشود (دو نقد جامعهشناسانه ولی فوتبالی دربارهی شکست ایران برابر کرهی جنوبی در جام ملتهای آسیا)
پ.ن. ۱٫ لطفا اگر وبلاگی، پستی یا مطلبی را من ندیده بودم یا نمیشناسم، کامنت بگذارید و معرفی بفرمایید برای یادگیری بیشتر.
پ.ن.۲٫ اگر دوست داشتید توئیتر گزارهها را برای دیدن ایدهها و حال و احوال روزانهی من و گودر گزارهها را برای دیدن متن کامل این مطالب و سایر مقالات و اخبار مربوط به مدیریت، مشاوره، فناوری اطلاعات و البته اقتصاد، روانشناسی و جامعهشناسی (و گاهی هم که خیلی هیجانزده میشوم، علم!) دنبال کنید.
پ.ن.۳٫ از این هفته پست لینکهای هفته به جمعهها منتقل میشود تا من برسم همهی لینکهایی که باید را مطالعه کنم!
هیچ موفقیتی از وانمود کردن به موفق بودن، بالاتر نیست!
کریستوفر لاش