در نتیجهی نبوغ هر کسی، اثری از اندیشههای به دور انداخته شدهی خود را میبینیم: آنها با بزرگی غریبی دوباره بر ما رخ مینمایانند!
رالف والدو امرسون
در نتیجهی نبوغ هر کسی، اثری از اندیشههای به دور انداخته شدهی خود را میبینیم: آنها با بزرگی غریبی دوباره بر ما رخ مینمایانند!
رالف والدو امرسون
“من دوران قبل از شهرتام را بیشتر دوست دارم؛ چون برایام شیرینتر از بعد شهرتام بود. به این خاطر که انگیزهی رسیدن به شهرت خیلی بهتر از دستیابی به آن بود.” (سید مهدی رحمتی؛ اینجا)
لذت تلاش برای رسیدن به اهداف، از لذت رسیدن به اهداف بیشتر است! آن را دریابید …
تصویر یک ـ سر کلاس در ردیف دوم نشستم و دارم زور میزنم تخته را بخونم. نمیشه که نمیشه. به خودم میگم از پنجرهی کلاس نور افتاده روی تخته نمیبینم!
تصویر دو ـ با مدیرعامل شرکتمان در جلسهای شرکت کردهایم که ایشان در آنجا سخنرانی دارد. وسطهاس سالن نشستم و دارم سعی میکنم فایل پاورپوینتاش را بخونم، نمیتونم! به خودم میگم: دوره خوب!
تصویر سه ـ نشستم روی صندلی مطب چشمپزشکی و دارم تلاش میکنم تشخیص بدهم بزرگترین علامت ممکن روی تختهی آقای دکتر کدوم طرفیه!
تصویر چهار ـ عینکام روی چشمام است و دارم مثل بچههای کوچولو از کشف تصویر سه بعدی و پررنگ و زیبای جهان دور و برم لذت میبرم!
در همان زمانی که دارم از دیدن دنیای جدید لذت میبرم، به این فکر میکنم که توجه نکردن به ضعیف شدن چشمانام چقدر برایام مشکل ایجاد کرده. چقدر تصویرهای ناواضحی را که بهدلیل ضعف بیناییام میدیدم برای خودم توجیه میکردم و همین درست ندیدنها، چه بسا باعث برداشتهای اشتباهام از تصاویر دنیای اطرافام شدهاند.
یاد حرفهای دکتر رمضانی دربارهی منظر (View) در تحلیل سیستم میافتم. اینکه هر آدمی براساس دانش و تجربهاش و براساس توان و ظرفیت ذهنیاش در تحلیل موضوعات، سوژهی تحلیل را از دیدگاه متفاوتی میبیند. همانطور که من، تصویر متفاوت و نادرستی را از دنیای اطرافام میدیدم و حتا شک هم نمیکردم که دیدن من است که مشکل دارد!
وقتی بهعنوان یک مشاور و تحلیلگر داریم به مسئله نگاه میکنیم، باید دقیقا مواظب همین باشیم که “بینایی تحلیلیمان” دچار مشکل نباشد. همیشه احتمال اینکه به تصویر اشتباهی از موضوع تحلیل و مسئلهی مورد نظر برسیم وجود دارد. حتا بزرگترین مشاوران دنیا هم دچار اشتباهات تحلیلی میشوند. اما اگر حواسمان باشد که ممکن است عجیب بودن تصویری که از سازمان / مسئلهی پیش رویمان داریم ریشه در ضعف دید ما داشته باشد، آنوقت بهانههایی مثل نور پنجره و دور بودن و اینها را برای خودمان نمیآوریم و میرویم دنبال پیدا کردن اشکال کار. بهنظرم ضعف بینایی تحلیلی چیزی است که کاملا ریشه در دانش و تجربهی فرد تحلیلگر دارد. شما هر چقدر بیشتر بدانید و هر چقدر بیشتر با مفاهیم و تئوریها و ابزارها آشنا باشید، بهتر و دقیقتر میتوانید مسئله و اجزای آن را ببینید و در نتیجه با درک درست آن، راهحل درستی هم برای آن تجویز کنید. از آن طرف تجربه هم عامل دیگری است که به شما نشان میدهد که خطوط پررنگ مسئله کجا هستند، رخ دادن کدام خطاها احتمال بیشتری دارند و نشانهها و ریشههای احتمالی بروز مسائل عامتر را در سازمان مورد مطالعه پیدا کنید. ضمن اینکه حواستان به “زوایای حادهی سازمانی” هم خواهد بود.
اگر از این دید به مسئله نگاه کنیم، وقتی با سازمانی روبرو میشویم که مثلا در آن نمایندهی کارفرما مدام در کار مشاور سنگاندازی میکند، با کمی دقت بیشتر متوجه میشویم که این آدم دارد برای رسیدن به جایگاه خالیماندهی قائممقام سازمان دست و پا میزند. وقتی این را بفهمیم نوع روابطمان را با او تغییر میدهیم. یا مثال دیگر: در سازمانی که بهدنبال اصلاح ساختار سازمانی است، هنوز استراتژی تدوین نشده و کارفرما هم اصرار دارد که این دو کار موازی انجام شوند. وقتی این را درک کنیم که عملا مدیرعامل سازمان از استراتژی تنها برای توجیه تصمیمات خودش میخواهد استفاده کند، آنوقت حواسمان به این خواهد بود که ساختار سازمانی را هم مطابق چارچوب ذهنی آقای مدیرعامل بچینیم.
شاید یک مثال بانمک دیگر هم این باشد: شرلوک هلمز و پوآرو را یادتان هست که چقدر دنبال شواهد ریز بودند و از همانها برای کشف راز جرم استفاده میکردند؟ آن عینک پنسی پوآرو ظاهرا مهمتر از چیزی بود که من تصور میکردم.
بنابراین اگر میدانید که دارای ضعف بینایی تحلیلی هستید؛ عینک بزنید لطفا!
وقتی بچهها شروع به پرسیدن سؤالهایی میکنند که برای آنها جواب مشخصی وجود دارد، یعنی دیگر بزرگ شدهاند!
جان جی. پلامپ
این روزها من دارم اولین تجربهی مدیریت جدیام را میگذرانم و از سیستم کارشناسی درآمدم. ولی خوب همچنان “رئیس بزرگ” (آقای مدیرعامل عزیز) هستند که باید هر از چند گاهی به ایشان “نه” بگویم! (چقدر هم میگم واقعا! :دی)
من همیشه فکر میکردم مشکلام این است که جرأت “نه گفتن” ندارم. اما ظاهرا نه گفتن هم راه و روش دارد و مشکلام بیشتر از این حرفها بوده. 🙂 اینجا ۷ روش “نه گفتن به رئیسها” نوشته شده که با هم مرورشان میکنیم:
۱٫ منطقی باشید: “بدترین بلایی که ممکنه رئیس بعد از نه گفتن سرم بیاره چیه؟” این را که از خودتان بپرسید، میبینید که نه گفتن چندان هم سخت نیست!
۲- قبل از اینکه دیر شود، دست به کار شوید!
۳- پر رو باشید! (تا حالا نه نگفتم؛ از این به بعد میگم!)
۴- گزینهی جایگزین داشته باشید: “حالا فرض کن من حرف تو رو قبول کردم. چی کار کنم جاش؟” (اگر رئیس اینو پرسید جوابی دارید برای او؟)
۵- سؤال بپرسید: “چرا من؟” (البته نه با طلبکاری!) “ایکس یا ایگرگ الان بیکارند میتونند این کارو بکنند ها.” بعضی وقتها رئیسها نیاز به کمک دارند تا تصویر بزرگتری را از ماجرا ببینند.
۶- بر روی نتایج متمرکز شوید: معمولا برای رؤسا نتیجهی نهایی مهم است. اگر واقعا فکر میکنید نه گفتن شما نتیجهی بهتری را در پی دارد، این را به رئیستان نشان دهید.
۷- آستینها را بالا بزنید؛ وقت جنگه: خوب اگر مطمئن شدید که برای نه گفتن دلیل منطقی دارید و مثل گولوم گالیور بیخودی ناامید و نگران نیستید؛ همین حالا وقتاش رسیده. بروید سراغ رئیستان. 🙂
این هفته بالاخره بچههای مدیریت کمی تلاش کردند برای برقراری توازن!
پیش از شروع سه نکته:
مدیریت:
نادر خرمیراد زحمت کشید لینک شش مطلب من در مورد MBA را در پست درباره رشته MBA جمع کرد که از ایشان تشکر میکنم. پست سرویس پک ۱ پراجکت ۲۰۱۰ منتشر شد نادر هم مهم بود این هفته.
شهرام شروع کرده به نوشتن در مورد تخصص خودش فرهنگ سازمانی که بسیار خواندنی است: نظام پیشنهادها/ نظام پیشنهادات/ مدیریت مشارکتی- ۱ و نظام پیشنهادها/ نظام پیشنهادات/ مدیریت مشارکتی- ۲ و فاصله قدرت و سبک مدیریت (شهرام کریمی؛ یادداشتهای صنایعی)
چوپانی که دروغگو جلوه داده شد! و ۳ تکنیک پرطرفدار مدیریت زمان و اوتاکو (امیر مهرانی؛ The Coach)
آناتومی یک نمودار بد (مطلب عالی احمد شریفی در مورد روشهای نادرست نمودار درست کردن!)
معرفی کتاب (۲) استراتژی ها و تکنیک های ارتقای برند (زینب جم؛ وبلاگ همینا دات کام)
مهمترین موضوع در مدیریت پروژه (بسیار خوب!) (بهاره حسینی؛ The Notes)
نتایج یک بازی در دوره مدیریت پروژه (مهدی عرب عامری؛ PMPlus)
گفتگوی مهندس محمود کریمی و مهندس عادل فردوسی پور در خصوص تفکر سیستمی ،مهندسی صنایع، برنامه سازی و ورزش (اینم برای اثبات صنایعی بودن من!)
یک نام مورد اعتماد (این تحقیق میگه که ما برای اعتماد کردن در طول زمان الگوهای ذهنی میسازیم که بعدها برای ما بهصورت هیوریستیکهای تصمیمگیری عمل میکنند!)
فناوری اطلاعات و ارتباطات:
از نقشههای آفلاین گوگل در گوشی موبایلتان لذت ببرید (ایولللل!) و همزمان با راهاندازی عمومی گوگل پلاس، گوگل نام سرویسهای بلاگر و پیکاسا را تغییر خواهد داد و محبوبترین کاربران گوگل پلاس: «مارک زاکربرگ» بالاتر از «لری پیج» در مقام نخست (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)
گوگل پلاس و نظرات برخی از اعضای وب فارسی (خواندنی)، کاهش ۸۲ درصدی هرزنامهها در سال ۲۰۱۱، بزرگترین مرکز ثبت دامنه در جهان فروخته شد و آیا آیفون ۵ و آیپد ۳ تا سه ماه دیگر عرضه میشوند؟ (وبلاگینا)
چگونه توییتر و فیس بوک را از طریق گوگل پلاس آپدیت کنیم (مصطفی لامعی؛ iClub)
مدیریت بحران پس از لو رفتن رمز عبور ایمیل و نسخه جدید آنتی ویروس مایکروسافت منتشر شد و ۹ راه ساده که هیچ وقت دچار ویروس نشوید (مجلهی اینترنتی گویا آیتی)
رتبه سه رقمی ایران در مجمع جهانی اقتصاد (از لحاظ شاخصهای توسعه ی آیتی!)
۳٫۷ تیلیارد دلار خرید در بازار جهانیIT/ توسعه ابرهای محاسباتی و افزایش خرید
مدیرعامل شرکت پست خبر داد: رشد ۲۰ درصدی تجارت الکترونیکی
اطلاعات دیجیتال جهان معادل حافظه ۵۸ میلیارد آیپد
iPad یک درصد از ترافیک وب در جهان را به خود اختصاص داده است، اتحاد مایکروسافت و بایدو علیه گوگل!، ۲۰۰ میلیون توئیت در روز زمزمه میشوند!، بیت تورنت ۱۰ ساله شد و ۳ میلیون عددی دومین کهکشانی سامسونگ در ۵۵ روز (فارنت)
سرعت شبکههای موبایل به ۱ گیگابیت رسید (در آن سوی آب! در این سوی آب، نسل سوم قرار بود بهمن پارسال بیاد که خدا رو شکر به بهمن امسال موکول شد!)
ضدروشهای هک پسورد را بیاموزید
دستگیری اعضای آنونیموس توسط پلیس ایتالیا (گروه هکری آنانیموس پر!) و هکرهای ایرانی دستگیر شدند و البته شرکت اپل هم هک شد
گوگل دست دولتها را رو کرد کدام کشورها خواستار حذف مطالب از گوگل شدند
اقتصاد:
رویه دیگر تبعیض قضایی مثبت (حامد قدوسی؛ یک لیوان چای داغ)
دمکراسی و افتخار (علی سرزعیم؛ دوستدار سقراط)
انتشار رتبهبندی نشریه «فوربس»؛ ایران میان بدترین اقتصادهای دنیا، دهم است (مبارکه!)
از بانک مرکزی سلب اختیار شد: تغییر مرجع اعلام آمارها (شاهکار! بانک مرکزی دیگر حق انتشار آمار اقتصادی را ندارد! تعطیل بشه بهتر نیست!؟)
WTO گزارش داد سهم ۲۴ درصدی منابع طبیعی در تجارت جهانی
جامعهشناسی، روانشناسی و کار حرفهای:
مقایسه ما و آنها (آنها یعنی اروپاییها!) (علی سرزعیم؛ دوستدار سقراط)
چگونـه با گذشـتـه خـود صلـح کنیـم و آینـده را بسـازیـم؟
پ.ن.۱٫ از معرفی سایتهای مفیدی که من نمیشناسمشان، استقبال میشود.
عقل دوراندیش ساحل را نشانم میدهد
عشق را میجوید از خیزابها، اما، دلم
نفس رفتن نیز گاهی بیرسیدن مقصدی است
ـ طوفها کرده است در اطراف این معنا دلم ـ
یاریات را گر دریغ از من نداری، بیگمان
میکشاند سوی ساحل کشتی خود را، دلم
دورم از ساحل اگر من تو به دریا دل بزن
تا کنی نزدیکتر راه دلت را تا دلم …
حسین منزوی
“پیش از آنکه بخواهیم درباره قهرمانی صحبت کنیم، باید سطح بهتری از عملکرد داشته باشیم و بعد در آن باره صحبت کنیم. اما فعلا باید سطح خود را بالاتر ببریم. از چیزی نمیترسم، اما نگران عملکرد امروزمان هستم. نمایش ما به اندازهی کافی خوب نبود و این دغدغهی اصلی من است. نمایش ما بد بود و باید به سطح بهتری از عملکرد برسیم.” (آرسن ونگر؛ اینجا)
بدون هیچ شرحی، مختصر و مفید دو درس از ونگر بزرگ:
صبح با مدیرعامل شرکتی جلسه داشتم که درخواست تدوین استراتژی برای شرکتاش را داشت. کلی با هم صحبت کردیم و بالاخره رسیدیم به مذاکرات مالی. من یک مبلغ متعارف را برای انجام پروژه پیشنهاد کردم. در مقابل آقای مدیرعامل به من گفت: “اولا که این خیلی زیاده. ثانیا فرض کنیم هم نیست؛ شما چطور به ما تضمین میدی که خروجی کارت اگر درست اجرا بشه چند برابر پولی که بهت دادیم را برامون برگردونه؟”
راستاش تا به حال به چنین سؤالی در کار مشاوره برخورد نکرده بودم. ولی بعد به نظرم رسید که شاید این سؤال برای خیلیهای دیگر پیش بیاید. خیلی نمیخواهم طولانی بنویسم. به ایشان گفتم: “منِ مشاور در مورد نتیجهی نهایی که شما میگیرید تضمینی نمیدهم؛ چرا که متأثر از تعداد زیادی عامل است که دست من نیستند. من تنها میتوانم تضمین بدهم که با داشتن گروهی پیشفرضهای درست و معتبر کارم را شروع بکنم، فرایند تدوین استراتژی برای شما را منطبق بر رویکردهای معمول این حوزه پیش ببرم و بهدرستی هم آن را انجام بدهم. نتیجهی منطقی درست طی کردن فرایند تدوین استراتژی، همان خروجی است که باید مورد انتظار باشد.”
به زبان فنی اگر بخواهم بگویم، راز اصلی موفقیت یک پروژهی مشاوره، داشتن یک متدولوژی کامل و درست است. چیزی که متأسفانه در ایران چندان به آن اهمیت داده نمیشود. در فرصت بعدی در مورد متدولوژی، چارچوب و ابزار و تفاوتها و کاربردهای هر کدام توضیحاتی خواهم نوشت.
قبلا بارها گفتهام که مشاوره چیزی نیست جز حل مسئله. برای حل مسئله باید روش داشت که همان متدولوژی مورد استفاده است. بنابراین تنها تضمینی که مشاور میتواند به کارفرما بدهد این است: تضمین میدهم که روش حل مسئلهی من درست و معتبر است!
امیدوارم کارفرماها هم بیشتر حواسشان به این موضوع باشد. این جناب مدیرعامل طرف مذاکرهی من که تا آخر جلسه هم قبول نداشت که اگر روش حل مسئله درست باشد، منطقا باید مسئله هم درست حل شود. بنابراین همچنان معتقد بود که من باید تضمین بدهم کارم منافع مالی محسوسی برای شرکت در بر دارد. طبیعتا من چنین تضمینی نمیتوانستم بدهم و با هم به توافق نرسیدیم.