زندگی منهای روزمرگی (۱۸): «چراغ‌سبزها»ی زندگی به‌روایت متیو مک‌کانهی (بخش اول)

خواندن کتاب «چراغ سبزها» زندگی‌نامه‌ی خودنوشت متیو مک‌کانهی، بازیگر برنده‌ی اسکار و البته بازیگر محبوب‌ترین فیلم تاریخ برای من ـ یعنی «بین‌ستاره‌‌ای» کریستوفر نولان ـ بهترین هدیه‌ای بود که سال قبل به خودم دادم. این کتاب برای هر یک از ما در سفر زندگی‌مان، درس‌های خاص خودش را دارد.

همین‌جا لازم است اشاره کنم به ترجمه‌ی روان، بسیار خواندنی و بسیار پاکیزه‌ی سرکار خانم سمانه پرهیزکاری که واقعا لذت خوانش این کتاب را دوچندان کرد. هم‌چنین تشکر ویژه‌ای دارم از نشر میلکان برای انتشار مجموعه‌ای از بهترین کتاب‌های مدیریتی و خودیاری دنیا.

در سه قسمت، بخش‌های جذاب این کتاب برای خودم را این‌جا می‌نویسم. امیدوارم مثل من برای شما هم جذاب باشند. 

*****

ـ رسیدن به چراغ‌سبز، مهارت می‌خواهد: نیت، زمینه‌، ملاحظه، تحمل، انتظار، سرسختی، سرعت و نظم. می‌توانیم صرفا چراغ‌قرمزهای زندگی‌مان را شناسایی کنیم و با تغییر مسیرمان به‌طوری که کم‌تر با آن‌ها مواجه شویم، به چراغ‌سبزهای بیش‌تری برسیم.

ـ در گذر از اتوبانِ زندگی به بهترین نحو ممکن، پیدا کردن نگاهی نسبی به موقعیتِ گریزناپذیر در زمان مناسب مهم‌ است. گریزناپذیری یک موقعیت نسبی نیست؛ اما وقتی بپذیریم نتیجه‌ی یک موقعیتِ به‌خصوصْ گریزناپذیر است، آن‌وقت این‌که انتخاب کنیم چطور با آن مواجه شویم، نسبی خواهد بود. یا کوتاه نمی‌آییم و به مسیرِ رسیدن به نتیجه‌ی دل‌خواه‌مان ادامه می‌دهیم، یا مسیرمان را کج می‌کنیم و راهِ جدیدی برای رسیدن به آن پیدا می‌کنیم، و یا کلا تسلیم می‌شویم و می‌سپاریم‌ش دست سرنوشت. به حمله ادامه می‌دهیم، تغییر استراتژی می‌دهیم، یا پرچم سفید به دست می‌گیریم و ننبرد را به روز دیگری موکول می‌کنیم. رازِ رضایتِ ما در این است که کدام‌یک از این راه‌ها را چه زمانی انتخاب می‌کنیم. این هنر زندگی‌است.

ـ مامان همیشه می‌گفت: جوری واردِ یه جا نشین که انگار می‌خواین بخرین‌ش، جوری وارد شین که انگار صاحبش‌این.

ـ دانستن حقیقت، دیدن، و گفتن‌ش، تجربه‌هایی متفاوت‌اند.

ـ آب‌وهوای خودت را بساز تا بتوانی با باد بوزی. نقشه‌ی جهتِ خودت را تعیین کن تا بتوانی از میان کوچه‌ها رد شوی.

ـ معمولا اولین قدمی که ما را در زندگی به هویت‌مان می‌رساند، گفتنِ «من خودم را خوب می‌شناسم» نیست، بلکه گفتنِ «می‌دانم چه کسی نیستم» است … دانستن این‌که چه کسی هستیم سخت است. اول باید آنی که نیستیم را حذف کنیم، آن‌وقت خودمان را ـ آن‌‌جا که باید باشیم ـ پیدا می‌کنیم.

ـ [چیزی را که می‌خواهید] بخواهید ولی محتاج‌ش نشوید، تنها در این صورت ممکن است تسلیم‌تان شود.

ـ مسیرِ کم‌تر طی شده شاید جاده‌خاکی نباشد. برای بعضی‌ها شاید اتوبان است. رابرت فراست راست می‌گفت: انتخابِ مسیر کم‌تر شده می‌تواند همه‌چیز را تغییر دهد. اما آن مسیر لزوما مسیر خلوت‌تری نیست. شاید مسیری باشد که شخص ما کم‌تر آن را طی کرده باشیم.

(ادامه دارد …)

دوست داشتم!
۱

نویسنده: علی نعمتی شهاب

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خروج از نسخه موبایل