آغاز شو، تمام ابد پیش روی توست …

بیدار شو که راز جهان را نزیستی
با عشق، گوشه‌های نهان را نزیستی

فرصت کم است و هم‌سفر رودخانه شو
ای قطره‌ای که شور روان را نزیستی

هر بامداد تازگی از راه می‌رسد
در کهنگی خزیدی و «آن» را نزیستی

ز یاد برده روح تو عهد قدیم را
آفاق آیه‌های جوان را نزیستی

در پرده ماند، نغمه‌ی کیهانی سکوت
موسیقی نواحی جان را نزیستی

دف می‌زنند دم به دم آغاز می‌شویم
این شور را و این ضربان را نزیستی

آغاز شو، تمام ابد پیش روی توست
یک لمحه از سراب زمان را نزیستی

قربان ولیئی

دوست داشتم!
۳

نویسنده: علی نعمتی شهاب

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خروج از نسخه موبایل