هوا کبود شد، این ابتدای باران است
دلا دوباره شبِ دلگشای باران است
نگاه تا خلأ وهم میکشاندمان
مرا به کوچه ببر، این صدای باران است
اگرچه سینهی من شورهزار تنهایی است
ولی نگاه ترم، آشنای باران است
دلم گرفته از این سقفهای بیروزن
که عشق رهگذر کوچههای باران است
بیا دوباره نگیریم چتر فاصله را
که روی شانهی گل، جای پای باران است
نزول آب، حضور دوبارهی برگ است
دوام باغچه در هایهای باران است
زندهیاد سلمان هراتی