هیچ راهی نیست کان را نیست، پایان، غم مخور!

امروز ۲۰ مهر، روز بزرگ‌داشت «خواجه شمس‌الدین محمد» یا همان «حافظ شیرازی» خودمان است. این روزها که مقارن شده با آسمانی شدن استاد محمدرضا شجریان عزیزمان، بد ندیدم در این روزهای سخت و دشوارِ ایران و ایرانیان، به این اشاره کنم که در تمامی یک دهه‌ی اخیر، در روزهای افسردگی و اضطراب، گوش دادن به تصنیف بی‌نظیر «مرغ خوش‌خوان» با غزلی از حافظ و صدای استاد شجریان بوده که مرا سرزنده و امیدوار کرده است:


مرورگر شما پخش آنلاین را پشتیبانی نمی کند

یوسف گم گشته بازآید به کنعان، غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان، غم مخور

ای دل غم‌دیده، حالت به شود، دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان، غم مخور

گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی‌، ای مرغ خوش‌خوان! غم مخور

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائماً یکسان نباشد حال دوران! غم مخور

هان مشو نومید! چون واقف نه‌ای از سرّ غیب
باشد اندر پرده بازی‌های پنهان! غم مخور

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتی‌بان، ز طوفان غم مخور

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان، غم مخور

گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان، غم مخور

حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله می‌داند خدای حال‌گردان! غم مخور

حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن، غم مخور

روح هر دو عزیزِ بزرگ و جاودانه‌ی ما ایرانیان و فارسی‌زبانان، غریق دریای رحمت الهی.

پ.ن. حتما می‌دانید که نگاره‌ی این پست، اثری است از آقای بزرگ‌مهر حسین‌پور.

دوست داشتم!
۶

نویسنده: علی نعمتی شهاب

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خروج از نسخه موبایل