دریا غمی نداشت مگر آسمان شدن …

چرخ روزگار یک سال دیگر هم چرخید تا دوباره به نقطه‌ای شبیه نقطه‌ی آغاز زندگی رسید. امروز ۳۳ سال از عمر من در این دنیای فانی گذشت و وارد ۳۴ سالگی شدم. همان‌طور که قبلا نوشته‌ام تجربه‌‌ی جالبی که از سی سالگی به این طرف داشته‌ام این بوده که روز تولد، جز یادآوری این‌که “از کجا آمده‌ای و بهر چه” چندان کاربردی ندارد؛ اما اتفاقا همین مهم‌ترین موضوع زندگانی هر انسانی محسوب می‌شود.

یک سال گذشته بیش از هر زمانی به تأمل در مورد خودم و به‌عبارت به‌تر “خودشناسی” گذشت. به‌نظرم می‌آمد که چیز یا چیزهایی در وجود من سر جای‌شان نیستند و باید دلیل این عدم تعادل را کشف کنم. اگر چه کار سختی بود؛ اما باید انجام می‌شد. خوش‌حال‌م که این ریاضت ذهنی بعد از گذشت زمانی طولانی به نتایج خوبی رسیده و حداقل مرا چند گام کوچک به خودم نزدیک‌تر کرده است. گذر از رنج‌ها و اضطراب‌ها و رسیدن به آرامش نسبی جزو لذت‌های این روزهای زندگی من است. 🙂

در طی مسیر خودشناسی بیش از هر چیزی بازگشت به سنت دیرین “کتاب خواندن” به من کمک کرد. دو کتاب شاه‌کار “انسان در جستجوی معنا” اثر ویکتور فرانکل و “وقتی نیچه گریست” اثر اروین یالوم در این مسیر بیش از هر چیز دیگری مرا یاری کردند. هم‌نشینی با دوستانی که آن‌ها هم دغدغه‌های مشابه خودشناسی و جستجوی تعادل درونی را داشتند نیز شانس بزرگی بود که طی این چند ماه اخیر نصیب من شد. و البته مثل همیشه اضطراب‌ها و شکست‌های کوچک و بزرگ زندگی‌ام بزرگ‌ترین معلم من بودند.

سه نکته در طول این یک سال بزرگ‌ترین کشف‌های زندگی من محسوب می‌شوند:

۱- آن چیزی که بیش از هر چیزی من را آزار می‌دهد، تصویری است که از پدیده‌های بیرونی در ذهن‌م ساخته‌ام و خیلی وقت‌ها تصویر درستی نیست. با شکستن این “تصاویر دنیای خیالی” آرامش به زندگی باز می‌گردد.

۲- اگر چه تاب آوردن در برابر سختی‌های مسیر، مهم‌ترین عامل در رسیدن به رؤیاهای بزرگ است؛ اما “ترس از پذیرش شکست” مهم‌ترین عامل در اصرار بی‌جا در طی هر مسیری در طول زندگی است. گاهی تغییر راهی که در آن قدم می‌زنی، گزینه‌ی به‌تر و البته سخت‌تری است!

۳- اگر چه اعتماد به آدم‌ها اصل اساسی زندگی است؛ اما حداقل در دنیای کاری کمی چاشنی بی‌اعتمادی هم ضرری ندارد. در نهایت انتخاب آدم‌های درست است که به هم‌وار کردن مسیر “رفتن تا رسیدن” کمک می‌کند.

راست‌ش را بخواهید با وجود این‌که سال‌ها است می‌دانم تخصص‌م چه چیزی است؛ اما یک کار ساده‌ی دیگر هم به من در بازشناسی چگونگی به‌کارگیری تخصص‌م کمک کرد: پرسیدن سؤال‌های درست. من در طول این یک سال بارها و بارها از خودم پرسیدم که در چه کاری به‌ترین هستی؟ و متوجه شدم که هم‌چنان تمرکز روی “تحلیل و تفکر سیستمی” احتمالا به‌ترین گزینه است. اما با در نظر داشتن این‌که از شبکه‌ی گسترده‌ی دوستان متخصصی که می‌شناسم هم بیش‌تر در کارهای‌م کمک بگیرم تا بتوانیم با هم‌کاری هم کارهای بزرگ‌تر و ارزشمندتری را به‌انجام برسانیم.

و حالا در مسیری که روشن به‌نظر می‌رسد، در حال گام برداشتن در جاده‌ای رؤیایی هستم؛ جاده‌ای که سرمنزل مقصود جایی در طول آن خواهد بود. اما نیک می‌دانم که مثل همیشه خلاصه‌ترین توصیف از زندگی‌ام همین دو بیت شاه‌کار زنده‌یاد حسین منزوی خواهد بود:

آب، آرزو نداشت به‌غیر از روان شدن
دریا غمی نداشت مگر آسمان شدن

آهن به فکر تیغ شدن بود و برگزید
در رنجْ‌بوته‌های زمان، امتحان شدن …

مثل هر سال از اعضای خانواده‌ام دوستان خوب‌م برای همراهی‌ام در سفر زندگی صمیمانه سپاس‌گزاری می‌کنم و شکر داشتن آن‌ها را در پیشگاه خداوند بزرگ به‌جای می‌آورم. و همین‌طور سپاس‌گزارم از دوستان‌ نادیده‌ام که با گزاره‌ها همراه‌اند و تنها دلیل ادامه دادن این مسیر طولانی در عصر “تلگرام‌زدگی” زندگی مجازی ما.

دوست داشتم!
۷

نویسنده: علی نعمتی شهاب

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خروج از نسخه موبایل