فکرِ دل‌گرفته …

خود را شبی در آینه دیدم، دل‌م گرفت
از فکر این‌که قد نکشیدم، دل‌م گرفت

از فکر این‌که بال و پری داشتم، ولی
بالاتر از خودم نپریدم، دل‌م گرفت

از این‌که با تمام پس‌انداز عمر خود
حتی ستاره‌ای نخریدم، دل‌م گرفت …

***

نقاشی‌ام تمام شد و زنگ خانه خورد
من هیچ خانه‌ای نکشیدم، دل‌م گرفت

شاعر کنار جو گذر عمر دید و من
خود را شبی در آینه دیدم، دل‌م گرفت!

سید مهدی نقبایی

دوست داشتم!
۱

نویسنده: علی نعمتی شهاب

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خروج از نسخه موبایل