زندگی منهای روزمرگی (۶)

“… این موضوعی است که من خیلی با آن درگیرم. مثلا تو می‌روی سرکار و در محیط کار خیلی آدم محترم و معقولی هستی بعد توی تاکسی یک اتفاقی می‌افتد که اصلا فراموش می‌کنی کی هستی. درواقع آدم‌ها در موقعیت‌هایی خاص که برایشان پیش می‌آید جوهره‌شان را نشان می‌دهند، چون آن موقعیت خاص و نامتعارف عادت‌های تو را می‌شکند. تو طبق عادت آدم خوبی هستی اما به محض اینکه یک موقعیتی پیش می‌آید و این عادت را می‌شکند آن‌وقت معلوم می‌شود واقعا چه‌کاره‌ای. آن عادت به نظر من رمز ماشین‌شدن ماست. عادت، زندگی ما را تبدیل به ماشین کرده و باعث شده قابل پیش‌بینی بشویم و این قابل پیش‌بینی‌بودن خیلی بد است. بدترین اتفاق هستی به نظر من همین است که عادت‌های تو، تو را قابل پیش‌بینی کنند. این فاجعه است و تا جایی که من می‌بینم ما همه دچار این مسئله عادت هستیم و چقدر خوب است که یکی به هر وسیله‌ای که شد این عادت‌ها را بشکند.” (از گفتگوی شرق با منیرالدین بیروتی؛ این‌جا)

دوست داشتم!
۹

نویسنده: علی نعمتی شهاب

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خروج از نسخه موبایل