“یک بار یکی از دانشجویان دانشگاه هاروارد از من پرسید مؤثرترین مهارت مدیریتی که در زمان مربیگریام در منچستریونایتد داشتم، چه بوده است؟ به او گفتم یک چیز ساده: من اسم همه را میدانستم. من حتی نام مسئولان خدماتی، مسئولان زمین چمن و تمام افرادی را که در بخشهای مختلف فعالیت داشتند، میدانستم. اینکه شما آنها را با اسمشان صدا بزنید و هر روز مثلاً بگویید «صبح بخیر کلیر یا صبح بخیر رابرت» خیلی مهم است، چون آنها میفهمند که برای شما مهم هستند.” (سر الکس فرگوسن؛ اینجا)
بهرسمیت شناخته شدن هویت و دریافت احترام جزو سادهترین و حیاتیترین اصول روابط انسانی هستند که هر انسانی نیازمند آنها است. اگر به سیر تحول نظریات مدیریت در طول تاریخ مدیریت مدرن در صد و اندی سال اخیر نگاه کنیم، میبینیم که سالهاست نظریات تیلور که به انسانها نگاهی همچون ماشین داشت منسوخ شدهاند؛ انسانی که با دادهای بهنام پول، دست به هر کاری میزند. جنبش روابط سازمانی از میانههای دههی ۱۹۳۰ به مدیران سازمانها یادآوری کرد که برای انجام کارها با “انسان” مواجهاند؛ انسانی که شخصیتی شایستهی احترام کامل دارد. با ظهر نظریات رهبری سازمانی در دهههای پس از آن و انباشت تجربیات مدیران برجستهی تاریخ در طول سالیان دراز پس از آن، اهمیت وجودی انسان در ادارهی سازمان تا آنجا بالا رفت که امروزه از نیروی انسانی نه با عنوان منبع، بلکه با عنوان “سرمایهی انسانی” یاد میشود. سازمانها برای توسعه و بقا نیازمند نوآوری هستند و چه کسی جز انسان میتواند نوآوری را خلق کند؟
با این حال بسیاری از مدیران سازمانها یک نکتهی مهم را فراموش میکنند که “هویت انسانی” نه به جایگاه فرد در سازمان وابسته است و نه به میزان دانش و مهارت. هویت انسانی، گوهری وجودی و شایستهی احترام و موهبتی است که از جانب خداوند متعال به همهی انسانها اعطا شده است. با چنین نگاه و تفکری، فرقی نمیکند یک مدیر با دربان و آبدارچی در ارتباط است یا با مدیر زیردست یا متخصص نابغهاش. یک مدیر و رهبر سازمانی بزرگ، همواره با همهی انسانها براساس هویت محترم انسانیشان برخورد میکند، بهواسطهی جایگاه سازمانیاش کسی را تحقیر نمیکند. اغلب مدیران آگاهانه دست به چنین رفتاری نمیزنند چون به والا بودن ارزشهای انسانی باور دارند. اما عادتهای رفتاری و نگاههای غلط ما به زندگی و دنیا، باعث میشوند که خروجی رفتار ما بهعنوان مدیر از جنس دیگری باشد. شاید بد نباشد که هر از گاهی از زیردستان و همکارانمان بخواهیم تا بدون هیچ هراس و چاپلوسی، واقعیت احساس خود را در مورد ما و رفتارمان بهعنوان مدیر به ما بگویند.
جالب است که سر الکس فرگوسن ـ بزرگترین مربی تاریخ فوتبال ـ همین اصل احترام گذاشتن و هویتبخشی را بزرگترین اصل مدیریتی خود دانسته است. به آدمها بدون توجه به جایگاه و نقششان در تیم این حس را بدهید که “مهم هستند”؛ آنوقت ببینید که چگونه از جان و دل با بالاتربن استاندارد عملکردیشان برای موفقیت تیم میکوشند.