“فقط میخواهم که مردم من را یک فوتبالیست سختکوش بدانند. کسی که عاشق این ورزش بود و هر زمان که وارد زمین میشد، تمام تلاشش را به کار میگرفت. چون من خودم با این حس وارد زمین چمن میشدم و تا پایان عمر فوتبالیام هم همینطور بودم. من همیشه تمام تلاشم را برای تیم به کار میگرفتم. فکر میکنم که در طول سالهای گذشته، در زندگیام و درکارنامه ورزشیام، مردم به مسائل مختلفی توجه کردهاند و گاهی وقتها آنچه در زمین کسب کردهام، زیر سایهی مسائل دیگری قرار گرفته. شاید من گفتم که این مرا اذیت نمیکرده؛ ولی واقعا از این بابت اذیت شدهام و در نهایت، من فوتبالیستی هستم که برای برخی از بزرگترین باشگاههای دنیا بازی کردهام و درکنار برخی از بهترین بازیکنان دنیا توپ زدهام و زیر نظر بزرگترین و بهترین سرمربیان دنیا فوتبال بازی کردهام و تقریبا تمام افتخارات ممکن را کسب کردهام.
قطعا این ناراحتکننده است که برخی از مردم راجع به مسائل دیگری فکر میکنند. حالا با اتمام عمر ورزشیام، به عقب نگاه میکنم و با خودم میگویم:«من تقریبا تمام افتخارات ممکن را با هر باشگاهی که در آن توپ زدهام، کسب کردهام … ۱۱۵ بازی ملی برای تیم ملی کشورم انجام دادهام و دوبار پشت سر بزرگترین فوتبالیستهای دنیا، در رده دوم جایزه بهترین بازیکن فوتبال سال دنیا قرار گرفتهام و از این بابت احساس غرور میکنم.»” (دیوید بکهام در مورد خداحافظیاش از فوتبال؛ اینجا)
قسمتی که توپر کردهام را چند بار بخوانید. یکی از بزرگترین فوتبالیستهای تاریخ، میگوید که تمام هدفاش در فوتبال، بیشتر تلاش کردن بوده است! اما نکتهای که بکهام در ادامه اشاره کرده بهنظرم مهمتر است: موفقیت، لزوما رسیدن به یک دستاورد عجیب و غریب و جلو زدن از دیگران نیست. خیلی وقتها دوم شدن و سوم شدن، از اول شدن لذتبخشتر است! بنابراین، از موفقیتهایت ـ هر چند کوچک باشند ـ حسابی لذت ببر. وقتی به آخر مسیر رسیدی، مجموع همان موفقیتهای کوچک، میشوند یک لذت بزرگ!
هر کسب و کار کوچکی چه فروشگاه و کارگاه و دفتر و هر محل فیزیکی دیگری داشته باشد و چه نداشته باشد، نیازمند گروهی از ابزارها و تجهیزات است. بهنوعی میشود بگوییم ابزارها و تجهیزات همان “دارایی”های ما هستند که با “سرمایهگذاری” آنها را تهیه میکنیم و مدتها از آنها استفاده میکنیم.
برای اینکه ببینیم به چه ابزارها و تجهیزاتی نیاز داریم باید روشهای انجام کارها را در کسب و کارمان بررسی کنیم تا ببینیم برای هر فعالیت به چه ابزارها و تجهیزاتی نیاز است. حتما بعضی از ابزارها و تجهیزات در فعالیتهای مختلفی کاربرد دارند و برخی دیگر خاص یک فعالیت هستند. بعد از اینکه فهرست ابزارها و تجهیزات مشخص شد، باید بهسراغ خریداری یا تهیهی آنها برویم. اما چطور باید این کار را انجام بدهیم؟ برای این منظور این سه گام را طی کنید:
۱- مشخص کنید کدام ابزارها و تجهیزات حیاتی هستند: معمولا همیشه در فهرست ابزارها و تجهیزات، چند تایی بسیار حیاتیاند که لازم است حتما خریداری شوند؛ ولی بقیه شاید در آن اوایل کار خیلی ضروری نباشند. مثلا: در یک کسب و کار کوچک تهیهی غذا برای شرکتها، احتمالا بدون اجاق گاز نمیشود غذا را پخت؛ اما شاید خیلی هم نیاز ضروری به داشتن یخچال نباشد (چون مواد اولیه را روز به روز از بازار میخریم.)
۲- خرید، اولین قدم در فرایند تأمین تجهیزات و ابزار نیست: معمولا در ذهن ما این است که هر چیزی که لازم داریم را باید از بازار خریداری کنیم. اما خیلی وقتها ممکن است در خانهی خودمان، انباری مادربزرگ، مغازهی دایی، حجرهی عمو و خلاصه هر جای دیگری که بشود، دنبال وسایل بهدردنخور (برای صاحبشان) یا خاکخورده و قدیمی که هنوز قابل استفاده باشند (یا بشود با کمی تعمیرات از آنها استفاده کرد) بگردید. حواستان باشد که بودجهتان برای راهاندازی کسب و کار کوچکتان چقدر محدود است و باید صرف مهمترین چیزها شود. بنابراین هر چیزی را که میشود مجانی تهیه کرد (و البته حداقلی از کیفیت را هم دارد)، را برای راهاندازی کسب و کارتان در اولویت قرار دهید. طبیعتا برخی از این ابزارها و تجهیزات را هم میتوان قرض گرفت یا با مبلغ اندکی اجاره کرد. ضمنا فراموش نکنید یکی دیگر از راههای تهیهی ابزارها و تجهیزات، بهاشتراک گذاشتن برخی از چیزها با دوستانی است که آنها هم کسب و کار کوچکی دارند (معمولا خیلیها از این روش برای اجارهی دفتر کار استفاده میکنند؛ ولی میشود مثلا چند کسب و کار کوچک مستقر در یک ساختمان هم یک دستگاه چاپگر را مشترکا تهیه کنند یا اینکه چاپگر یکی از آنها را بین همه بهاشتراک بگذارند و در هزینههای نگهداری آن شریک شوند.)
۳- حالا باید بهسراغ تهیهی آن چیزهایی برویم که باید آنها را بخریم: خرید کردن از آن ویژگیهای خوب ایرانیها است که در آن حسابی تخصص دارند. بنابراین خودتان راه و رسماش را حتما بلدید؛ فقط دو نکته:
اول ـ حتما میدانید که هر کالایی یک راسته در بازار شهر یا یک محل مشخص شهر دارد که در آنجا میتوانید انواع و اقسام برندهای همان کالا را با قیمتهای مختلف ببینید و از بین آنها بهترینشان را که متناسب با بودجه و نیاز کسب و کارتان است، انتخاب کنید. بنابراین برای خرید لطفا همان اول کار به مرکز خرید سر کوچهتان مراجعه نکنید!
دوم ـ باز هم این نکته مهم است که قبل از خرید دقیقا مشخص کنید چه ابزار یا تجهیزاتی را لازم دارید و حداقل ویژگیها و کارهایی که باید آن ابزار باید انجام بدهد چیست. مثلا فرض کنید من میخواهم یک لپتاپ بخرم. این لپتاپ باید چه پردازشگری (CPU) داشته باشد، حافظهاش (RAM) چقدر باشد، کارت گرافیکیاش چطور، آیا کارت شبکه لازم دارم یا نه و چیزهای دیگری شبیه اینها، همه ویژگیهایی هستند که قیمت لپتاپ را از چند صد هزار تومان تا چند میلیون تومان تغییر میدهند. حواستان باشد که اگر چه درست است که گرانی بیحکمت نیست؛ اما لزومی هم ندارد بهسراغ گرانترین کالای موجود برویم. وقتی من قرار است حداکثر با یک لپتاپ چند خط کد بنویسم یا یک گزارش چند صفحهای در نرمافزار ورد بنویسم چرا سراغ لپتاپی با حافظه و کارت گرافیکی بسیار بالا بروم و چند برابر هزینه کنم؟ این اشتباهی است که متأسفانه هزینههای بسیاری از کسب و کارهای کوچک را از همان اول بهصورت غیرواقعی بهشدت بالا میبرد. بنابراین هر چیزی بهاندازهاش خوب است.
استودیو طراحی حاشیه یکی از شرکتهایی است که در این دو سال اخیر افتخار همکاری با آن را داشتهام و مخصوصا مدیر آن، دوست خوب من و جوان خوشفکری است. این استودیو برای توسعهی فعالیتهای خود نیازمند همکار در زمینههای زیر است:
۱٫ طراح و برنامه نویس وب:
تسلط کامل بر HTML و CSS3 و همچنین شناخت کامل php و Jquery
آشنایی کامل و تخصصی با یکی از CMSهای Joomla ،Wordpress ،Dropal
حداقل داشتن ۲ سال تجربه کاری مفید و همچنین ارائه نمونه کار الزامی است.
۲٫ مدیر فروش و بازاریابی:
علاقهمند به حوزه وب و تبلیغات
ظاهر مناسب با روابط عمومی بالا
آشنا با اصول و فنون مذاکره
توانمند در تنظیم پروپوزال و همچنین عقد قرارداد
حداقل ۳ سال تجربه کاری مرتبط
در طول این مدت، بحثهای زیادی در مورد آیندهی شرکت داشتهایم و کلی ایدهی جذاب برای توسعهی شرکت در انتظار اجرا شدن هستند! رزومههایتان را به آدرس alireza.oh@gmail.com ارسال فرمایید.
ایدهها شکلها و اندازههای مختلفی دارند. اما تجربیات من و بسیاری از دانشجویانام، به من آموختهاندکه ایدههای برنده ـ یعنی ایدههایی که سودآورند، گرفتن حق امتیاز آنها آسان است و تأمین مالی آنها سخت نیست ـ ویژگیهای مشترکی دارند. مثلا آنها با روشن کردن سختترین موانع موجود در برابر تجاریسازی و عرضهی یک محصول به بازار ـ قبل از اینکه کارآفرین مقدار قابل توجهی زمان، انرژی و پول را روی ایدهاش سرمایهگذاری کند ـ مسیری شفاف و هموار را بهسوی موفقیت ترسیم میکنند.
اگر ایدهی شما ۵ ویژگی زیر را نداشته باشد، احتمالا لازم است به این فکر کنید که چقدر میخواهید روی موفق شدن این ایده سرمایهگذاری کنید:
۱- یک بازار بزرگ و قابل اطمینان:
اگر محصول شما برای یک بازار بهاندازهی کافی بزرگ جذاب نباشد، احتمالا نمیتوانید هزینهی واقعیسازی آن ایده را بازگردانید. سادهتر بگویم: دارید وقتتان را تلف میکنید. نگران این نباشید که امروز تقاضای کافی برای تأمین هزینههای تولید، توزیع و بازاریابی ایدهتان وجود ندارد. ماشینحسابتان را بردارید سعی کنید و با کمک اینترنت اندازهی بازار را حدس بزنید. حدس میزنید چه کسی محصول شما را بخرد؟ کجا؟
سالها پیش مقالهای خواندم در مورد نیازی که به وجود فضای بیشتری روی برچسبهای بطریهای شربتهای داروها وجود داشت. این فرصت خیلی سریع در ذهن من جرقهی ایدهای را زد. هر کسی بالاخره حتی اگر دارو هم خریداری نکند، حتما بطری آب یا نوشابه میخرد. من از جستجو در اینترنت متوجه شدم که صنعت بستهبندی واقعا چقدر صنعت گستردهای است و بازار هم بهشکل غیرقابل انکاری بزرگ است. این یافته باعث شد تا من یک برچسب چرخشی برای محصولات طراحی کنم که فضای بیشتری را روی بطری فراهم میکرد.
یک شاخص خوب بازار اصلی، وجود محصولات دیگری است که هدف آنها حل همان مشکلی است که شما قصد دارید حل کنید. اگر ایدهی شما آنقدر انقلابی باشد که هیچ محصول موجود در بازاری به تنهایی با آن برابری نکند، شما با چالشی جدیدی مواجه هستید. اما این چالش هم بدان معنا نیست که ایدهی شما خوب نیست یا نباید دنبالاش کنید. تنها میشود این نتیجه را گرفت که اجرا کردناش سختتر است.
۲- فناوری تولید موجود:
من نمیتوانم اهمیت این موضوع را دستکم بگیرم. بسیاری از کارآفرینان ارزیابی واقعیتهای فرایند تولید را بسیار دیر آغاز میکنند. محصولاتی که نیازمند ایجاد تجهیزات تولیدی جدید هستند بسیار هزینهبر هستند. با پیمانکاران تولید (تولیدکنندهای که طی قراردادی، تولید محصولاتان را در کارخانهشان انجام میدهند. م.) تماس بگیرید تا ببینید ایدهی شما چگونه میتواند در عمل اجرا شود. این گروه از تولیدکنندگان را بهراحتی میتوان از طریق اینترنت یا اتاقهای بازرگانی و اتحادیههای صنفی پیدا کرد. با آنها تماس بگیرید. کلیاتی از ایدهتان را به آنها نشان دهید ـ ترجیحا در قالب یک نقشهی CAD ـ و از آنها بخواهید تا هزینهی تولید صد تا دویست هزار واحد از آن محصول را تخمین بزنند.
همیشه با هر کسی که با او کار میکنید یک توافقنامهی محرمانگی و عدم افشای اطلاعات امضا کنید. در صورت امکان پیش از نشان دادن ایدهتان به دیگران، درخواست ثبت حقوق انحصاری (پتنت) آن را ثبت کنید. این روش بسیار ارزانتر از آن چیزی است که فکر میکنید و از ایدهتان برای نزدیک به یک سال ـ مدت زمان رسیدگی به درخواست ثبت پتنت ـ محافظت میکند.
۳– یک قیمت خردهفروشی قابلقبول:
تولید ایدهتان چقدر هزینه میبرد؟ برآوردی را از تولیدکنندهی طرف قراردادتان دریافت کنید. اگر محصول شما بسیار گرانتر از محصولات مشابه و موجود باشد، لازم است کمی تأمل کنید. خردهفروشان هیچ تمایلی به سفارش محصولی که قیمت آن در یک بازهی معقول قرار نگیرد، ندارند. قانون سرانگشتی در اینجا این است که قیمت خردهفروشی محصول ۵ برابر هزینههای تولید آن است.
۴- منفعتی که در یک جمله قابل بیان باشد:
برای بسیاری از کارآفرینان درک این موضوع که در واقع در حال فروش منافع محصولاتشان هستند و نه ایدههای آن محصولات، مشکل است. منافع همان چیزهایی هستند که مصرفکنندگان را به خرید محصولات ترغیب میکنند. بههمین شکل شما منافع ایدههایتان را به هر کسی که بهنوعی با او همکاری میکنید ـ از جمله: سرمایهگذاران، توزیعکنندگان و خردهفروشان ـ نیز میفروشید. آیا منفعت ارائه شده توسط شما یکتا است؟ آیا قابل توجه است؟ مثلا تکجملهای که من برای معرفی فناوری برچسبهای چرخان خودم استفاده کردم این بود: “این نوع برچسب جدید، ۷۵ درصد فضای بیشتر به بستهبندی شما اضافه میکند.” اینکه نمیتوانید چنین تعریف مختصر و مفیدی را ارائه کنید، نشانهی این است که منفعت حاصل از ایدهی شما چندان هم بالا نیست یا احتمالا ایدهی شما اصلا منفعتی ندارد!
۵٫ یک رابط کاربری مناسب:
علاوه بر داشتن یک جملهی معرفی، لازم است درک روش استفاده از محصول شما برای مشتریان آسان باشد. مثلا: زمانی که فناوری برچسب خودم را توسعه میدادم، تصویری از یک دست که در حال چرخاندن برچسب بود را روی نمونهی اولیه (پروتوتایپ) محصولم گذاشته بودم تا نشان دهم چگونه باید از این نوع برچسب جدید استفاده کرد.
اگر ایدهی شما آنقدر جدید یا پیچیده است که لازم است روش استفاده از آن به مصرفکنندگان آموخته شود، بگذارید خودشان متقاعد شوند که واقعا به آن نیاز دارند. هر چند این روش بسیار هزینهبر است. اغلب شرکتها حاضر به سرمایهگذاری روی چنین ایدهی رادیکالی نیستند. طراحی یک استراتژی بازاریابی دهان به دهان بهاندازهی کافی سخت است؛ حالا فکر کنید توضیح ایدهتان پیش از فروش آن محصول چقدر کار سختی میتواند باشد. بنابراین محصولتان را تا جایی که میتوانید ملموس بسازید تا فوقالعاده بیشتر بازارپذیر شود.
آیا ویژگیهای کارکنان برجسته در محیطهای کاری در حال ناپدید شدن هستند؟ اگر این چنین است، لازم است بجنبید تا ببینید چگونه میتوانید برخی از این رفتارها را بیاموزید و خودتان را در بازار کار، رقابتی سازید. برای بهتر ساختن خودتان در کار کردن، لحظهای منتظر نمانید! برخی از ویژگیهای کارکنان برجسته که مدیران آنها را میپسندند، عبارتند از:
۱- مدیریت بر خود
با شناخت نقشها و مسئولیتهایتان در سازمان محل کارتان، خود را مدیریت کنید. بهعلاوه یاد بگیرید چگونه میتوانید یک گام از حداقلهای ضروری نقش کنونیتان فراتر روید. کشف کنید چه چیزی برای رئیس شما یک مزیت رقابتی محسوب میشود. آیا خودتان را بهبود میدهید؟ آیا میدانید نقاط قوت کلیدی شما کداماند؟ آیا بد کار میکنید؟ نقاط ضعفتان را با درسآموزی از طریق دورههای آموزشی و خودآموزی (مثل کتاب خواندن! / م.) برطرف کنید.
۲- مدیریت بر رئیس خود
احتمالا یکی از ویژگیهای مهمتر کارکنان برجسته توانایی مدیریت رئیس خود است. این البته معنایاش پاچهخواری نیست! بلکه به این معنا است که بدانید او چه چیزهایی را دوست دارد و چه چیزهایی را نه، و روش کاریش چگونه است. مثلا: اگر او دوست دارد وضعیت پیشرفت کارها را از طریق ایمیل دریافت کند، احتمالا فردی است که دهنیتی تصویری دارد (یعنی دوست دارد خودش با خواندن اطلاعات، تخیل کند که چه اتفاقاتی افتاده است! / م.) در مقابل، اگر او دوست دارد اخبار و اطلاعات را بشنود، احتمالا ذهناش بیشتر ماهیت شنیداری دارد. بنابراین باید یاد بگیرید چگونه اخبار بد را به او بدهید و چگونه او را برای جلسات و مسائل پیشبینی نشده آماده کنید. مطمئن باشید خیلی زود خودتان شخصا به یکی از مزیتهای رقابتی تیم رئیستان تبدیل خواهید شد!
۳- منش مدیریتی
حتی اگر در ردههای پایین سازمان قرار دارید، مطمئن باشید که منش مدیریتی دارید! این، یکی از مهمترین ویژگیهای کارکنان برجسته است. همانند یک مدیر رفتار کنید تا خیلی زود ببینید چگونه کارها بههمان شکلی که باید، انجام میشوند. انتظارات هر یک از اعضای تیمی که در آن عضویت دارید ـ از رئیستان گرفته تا همکاران و همتایانتان در واحد سازمانیتان ـ را مدیریت کنید. به موعدهای زمانی بچسبید، کلیهی اقدامات لازم را پس از هر جلسه دنبال کنید، همیشه گزارشهای پیشرفت را ـ حتی از نوع غیررسمی مثلا از طریق ایمیل ـ ارائه کنید.
۴- مدیریت زمان
کارهایتان را اولویتبندی کنید و زمانتان را بهخوبی مدیریت کنید. بدانید در چه زمانی باید چه کار کنید. کارها را به تأخیر نیندازید؛ بهویژه زمانی که کارها چند واحد سازمانی را درگیر میکنند. تأخیر شما ممکن است کار دیگران را به تأخیر بیاندازد. کارکنان برجسته میدانند چگونه زمانشان ـ و حتی زمان مدیرشان ـ را بهخوبی مدیریت کنند.
۵- کار کردن برای نتیجهگیری
با داشتن اهدافی در ذهن کار کنید. هدف کلی این پروژه چیست؟ در راستای هدفی کار کنید که هر کسی که درگیر پروژه است ـ بدون توجه به بزرگی یا کوچکی نقشاش ـ به سوی آن در حرکت است. هر فرد باید در رسیدن به آن هدف مشارکت کند. لازم است یاد بگیرید چگونه به نتیجه برسید و از خودتان انتظار عملکرد سطح بالا داشته باشید. تنها برای زنده ماندن تلاش نکنید! این یکی از مهمترین ویژگیهای کارکنان برجسته است.
۶- از خودتان جلو بزنید!
کارکنان برجسته نیرویی درونی دارند که آنها را به انجام کارهای فوقالعاده وادار میکند. آنها پیشتاز هستند و گام بعدی را برای حرکت دیگران مشخص میکنند. اگر دوست دارید در کاری که انجام میدهید، عالی و مورد احترام رئیستان باشید، بهدنبال روشهایی برای پیشی گرفتن از خودتان بگردید. بهترین فردی که میتوانید، باشید. حتی اگر رسیدن به کمال ناممکن است، به دنبالش بروید و بهدستش بیاورید. بدین ترتیب حتی اگر به کمال هم نرسید، اندکی نزدیکتر شدن به آن هم شما را به نقطهای فراتر از آنچه فکر میکردید شدنی است، خواهد رساند.
۷- میشود و میتوانم!
شعارتان این باشد. تا بهحال با فردی کاملا منفینگر کار کردهاید که معتقد باشد همه چیز غیرممکن است، هیچ کاری آسان نیست، دردسر داشتن طبیعی است و میلیونها دلیل منفی دیگر برای اینکه کارها بهسرانجام نمیرسند، داشته باشد؟ به شعار “میشود و میتوانم” اعتقاد راسخ داشته باشید. شجاعت و صبر لازم را برای بهانجام رسیدن کارها داشته باشید و کشف کنید چگونه کارها به منزل مقصود میرسند ـ حتی اگر بسیار چالشانگیز بهنظر بیایند. مدیران به افرادی که با این اعتقاد به سراغ انجام کارها میروند، اعتماد میکنند.
۸- برای رسیدن به تعالی تلاش کنید
در هر کاری تلاش کنید تا بهترین کاری که میتوانید را انجام دهید. اقدامات لازم را برای اطمینان یافتن از اینکه همه چیز درست پیش میرود انجام دهید و مطمئن شوید ارتباطات بین کارها درست برقرار شده باشند. زمانی را برای انجام کارهایی که دیگران از انجام آنها شانه خالی میکنند، صرف کنید.
۹- از کار کردن لذت ببرید
پیتر دراکر ـ پیر روشنضمیر دنیای مدیریت ـ زمانی گفته بود: “آنهایی که کاری انجام میدهند، از آن کار لذت هم میبرند.” حتی در کارهای روتین هم ـ که در آنها بهتفصیل میدانید در هر گام چه باید بکنید ـ هر گام را بر گام قبلی بنیان بنهید و به سازمان کمک کنید تا به هدفی از اهداف خود دست یابد. مدیران حس میکنند که چه کسی از کارش لذت میبرد و چه کسی نه. کسی که از کارش لذت میبرد، بهشکل طبیعی بهترین کار ممکن را انجام میدهد.
۱۰- مشارکت مثبت داشته باشید
یک کارکن برجسته مسئولیت فردی هر کاری را که انجام میدهد، بهعهده میگیرد. برای اینکه کارکنی برجسته باشید، لازم است مشارکتی مثبت در سازمان داشته باشید. پیشگام باشید، پیشنهاد بدهید یا حتی قهرمان ساکتی باشید که چالشها را بدون هیچ حرف و حدیثی حل میکند. کارکنان برجسته اینگونه کار میکنند. آنها همواره برای کمک کردن به سازمان جهت رسیدن به اهدافی بزرگتر تلاش میکنند.
۱۱- روابط کاری
خوب بودن با همکاران و داشتن روابط قدرتمند بین واحدها و در سطوح مختلف سازمان، یکی از مهمترین ویژگیهای کارکنان برجسته است. معنایاش این است که شما میتوانید از همکاری دیگران و شبکهی قدرتمندتان برای کمک گرفتن در انجام کارهایتان بهرههای زیادی ببرید. بدین ترتیب باعث میشوید مدیریت سازمان با چشم دیگری به رئیستان بنگرد. رئیستان هم مشکلات انسانی کمتری خواهد داشت.
******
حالا کمی فکر کنید: آیا این ویژگیها را دارید؟ احتمالا بعضی از آنها را دارید. لازم است برای نمایش این ویژگیها بهشکلی که دیگران ـ از جمله رئیستان ـ آنها را تشخیص دهند، برنامهریزی کنید. در عین حال اگر برخی از این ویژگیها را ندارید، ببینید کدام یک را باید اول بیاموزید و بهکار بگیرید. این کار به شما کمک میکند تا از نردبان شغلی، آسانتر بالا بروید.
خوب بهدلیل اهمیت بسیار حیاتی آمار و اطلاعات در حوزههای مختلف، از هفتهی پیش بخش جدیدی با عنوان آمار و اطلاعات به بخشهای پست لینکهای هفته افزوده میشود و کلیهی اخبار مربوط به آمار و اطلاعات در این بخش بهصورت متمرکز ارائه میشوند. لطفا این بخش را جدی بگیرید!
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
برای مرور سریعتر مطالب، لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
“ـ شما برای بازیکنانتان بیشتر شبیه پدر هستید یا مربی؟
ـ من کاملا یک آدم عادی هستم. گاهی اوقات دوست آنها، گاهی معلم آنها. من کاری که باید انجام بشود را میگویم. پیدا کردن لحظهای که باید دوست آنها باشی یا معلمشان، کار سختی نیست. بزرگترین مهارت من، پیدا کردن حس همراهی است.من زندگی را درک میکنم. فوتبال بخشی از زندگی است و من به آنها میگویم که چطور اتفاقات را درک کنند. آنها جوان هستند و مانند سوپراستارها رفتار نمیکنند. آنها نیاز به کمک دارند تا راه درست را پیدا کنند.” (از مصاحبه با یورگن کلوپ؛ مربی جوان و نابغهی بروسیا دورتموند؛ اینجا)
راستش از نظر من، گویاتر و زیباتر و خلاصهتر و بهتر (و همینجور صفات تفصیلی بیشتر!) از این نمیشود کل مباحث رهبری در مدیریت را بیان کرد! چه مدیر باشید و چه مثل من، مشاور، همین چند جملهی کوتاه را جایی جلوی چشمتان بچسبانید تا یادتان باشد که برای چه دارید کار میکنید و لازم است چه کار کنید. 🙂
نمیتوانم از این تکجملهی درخشان و بسیار بسیار انگیزشبخش استاد در همین مصاحبه هم بگذرم: “اگر میخواهید نتیجهی ویژهای بگیرید، باید احساس ویژهای داشته باشید!” بهقول خودم: عاااااااااااااااالی!
برای تیم بسیار دوستداشتنی دورتموند و یورگن کلوپ عزیز در فینال شنبه شب ـ یعنی فینال بزرگترین بازی سال: فینال لیگ قهرمانان اروپا ـ آروزی موفقیت دارم. 🙂