نامه‌ای به‌نام “امید”!

این روزها “امید” یکی از واژه‌های کلیدی زندگی من است و جالب است که زندگی هم با من در این زمینه هم‌راهی می‌کند! هر روز اتفاقات خوبی برای‌م می‌افتند و در کنارش با غافل‌‌گیری‌های بسیار جذابی هم مواجه می‌شوم. چند روز پیش این نامه‌ی آلبر کامو به دوست ناامیدش را در لینک‌دونی گزاره‌ها به‌اشتراک گذاشتم و فردا‌ صبح‌ش یک ای‌میل جذاب از یکی از خوانندگان‌م دریافت کردم (متن ای‌میل را عینا این‌جا گذاشته‌ام):

“من از خوانندگان «گزاره ها» هستم. چند باری هم انتهای پستها پیغام گذاشتم اما خب خیلی جاها فقط خواننده بودم
امروز به لینک نامه ی آلبر کامو به یک نا امید برخورد کردم
خواندمش
دوستش داشتم
همین چند وقت پیش یک نامه خواندم در همشهری جوان از یک رمان نویس به دوست نویسنده اش که از قضا به خاطر از دست دادن عزیزی غمگین بود
در عوض آن نامه ای که لینکش را در گزاره ها دیدم، دلم خواست به شما پیشنهاد گوش دادن این نامه را هم بدهم
به یک بار شنیدن می ارزد
 از آنجا که دوستانم چندان اهل مطالعه نیستند بهترین راه برای سر به راه کردنشان!!! این است فایلهای این چنینی را به صورت صوتی برایشان بفرستم. این را گفتم تا مبادا از صوتی بودن آن تعجب کنید. اتفاقا راه من خیلی هم جواب داده… خیلی”

و ضمیمه‌ی ای‌میل خانم زهره سالار مقدم، یک فایل صوتی بود که از ایشان اجازه گرفتم با همه‌ی خوانندگان گزاره‌ها به‌اشتراک بگذارم‌ش. من در این چند روز بارها و بارها این نامه را گوش داده‌ام و هر بار از آن کلی انرژی گرفتم! (این نامه در شماره‌ی ۳۶۱ هفته‌نامه‌ی همشهری جوان چاپ شده است.) توصیه می‌کنم شما هم چند دقیقه‌ای وقت بگذارید و این نامه را با صدای بسیار دل‌نشین خانم سالار مقدم عزیز گوش کنید. این‌جا (دراپ‌باکس) یا این‌جا (فورشرد) یا این‌جا (مدیا فایر.) اگر به هر دلیلی موفق نشدید فایل را دانلود کنید، کامنت بگذارید یا ای‌میل بزنید به gozareha روی جی‌میل تا فایل را برای‌تان بفرستم.

امیدوارم که شما هم مثل من از شنیدن این نامه لذت ببرید. از خانم سالار مقدم برای هدیه‌ی به‌یاد ماندنی‌شان صمیمانه سپاس‌گزارم. حسابی خستگی نوشتن روی گزاره‌ها را از تن‌م درآوردند. 🙂

دوست داشتم!
۲

نویسنده: علی نعمتی شهاب

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!

7 دیدگاه برای “نامه‌ای به‌نام “امید”!”

  1. گزاره های امسال چی شده! 😀 حتی وقتی که خیلی خسته ام یا وقت ندارم اصلا دلم نمیاد فید گزاره ها رو نخونم. انگار اون عدد (۲) ی جلوی عنوان وبلاگ شما توی گودر همیشه بهم چشمک میزنه که علی کلیک کن بخون اینو 😀
    بعد مدتی تونستم بیام اینجا. بابت این پست عالی مرسی.

  2. ممنون از خانم زهره سالار مقدم و شما.
    اگه زمانی منم خسته (نه ناامید،بنده خدا حق نداره ناامید بشه.) شدم بش گوش میدم انرژی بگیرم.
    ( نه اینکه خودم تا حالا ناامید نشدم 😉 )

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خروج از نسخه موبایل