برنامه‌ی گزاره‌ها در سال ۱۳۹۱

تعطیلات نوروز بالاخره به‌پایان رسید و دوباره نوبت کار و تلاش شد. با پایان تعطیلات، گزاره‌ها هم دوباره شروع به‌کار می‌کند. تعطیلات عید ام‌سال بعد از چندین سال برای من تعطیلات خوبی بود. حسابی استراحت کردم، خواندم و نوشتم که ثمره‌‌اش را به‌تدریج خواهید دید. 🙂

در ابتدای سال لازم دیدم پیش از هر چیز برنامه‌ی سال جدید گزاره‌ها را اعلام کنم. اول نتایج نظرسنجی را که برای تعیین موضوعات مورد علاقه‌ی مخاطبان گزاره‌ها در روزهای آخر سال گذشته داشتیم، ببینیم. از مجموع آرای ۸۳ دوستی که لطف کردند و در این نظرسنجی شرکت کردند، نتایج زیر حاصل شد:

۱- کار حرفه‌ای و خوب زیستن (۵۱ رأی)

۲- توسعه‌ی کسب و کارهای کوچک (۴۵ رأی)

۳- مشاوره‌ی مدیریت (۳۱ رأی)

۴- آموزش کاربردی مفاهیم مدیریت (۳۰ رأی)

۵- مدیریت آی‌تی (۲۴ رأی)

۶- تحلیل سیستم‌ کاربردی (۱۴ رأی)

اول از تک‌تک دوستانی که زحمت کشیدند و در این نظرسنجی شرکت کردند صمیمانه سپاس‌گزارم. امیدوارم که بتوانم شایسته‌ی اعتماد شما باشم. نکته‌ی بعدی این‌که من شخصا از گزینه‌های یک و دو اصلن تعجب نکردم؛ ولی ترتیب گزینه‌های بعدی کاملا مرا شگفت‌زده کرد!

براساس نتایج این نظرسنجی‌، من برنامه‌ی پست‌های هفتگی گزاره‌ها را برای پوشش به‌ خواست دوستان هم‌راه به شرح زیر اعلام می‌کنم:

شنبه‌ها: کار حرفه‌ای و خوب زیستن.

یک‌شنبه‌ها: پست‌های ثابت مقاله‌ی هفته برای بررسی مقالات جذابی که می‌خوانم. این بار برخلاف سال گذشته در این زمینه جدی هستم و سعی می‌کنم مقالاتی را برای بررسی انتخاب کنم که دو حوزه‌ی “آموزش کاربردی مفاهیم مدیریت” و “مدیریت آی‌تی” را پوشش بدهند.

دوشنبه‌ها: توسعه‌ی کسب و کارهای کوچک که فردا شب (دوشنبه ۱۴ فروردین) اولین پست‌ش منتشر می‌شود و آن‌جا توضیح خواهم داد چه رویکردی را برای بررسی این موضوع در پیش خواهیم گرفت. عملا هدف‌م این است که این سلسله‌مطالب شکل یک دوره‌ی آموزشی کوچک را پیدا کنند.

سه‌شنبه‌ها: مشاوره‌ی مدیریت و تحلیل سیستم که قصد دارم این دو موضوع را ترکیب کنم تا بتوانم در قالب یک سلسله پست‌های فشرده و سریالی، یک دوره‌ی آموزشی کوتاه‌مدت آن‌لاین را در این زمینه از طریق گزاره‌ها برگزار کنم.

چهارشنبه‌ها: پست‌های درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار.

پنج‌شنبه‌ها (و زمان‌های دیگر برحسب شرایط): شعر و ادبیات و هنر و گزاره‌ها و نقدها و دغدغه‌های شخصی.

جمعه‌ها: لینک‌های هفته. 

جدا از پست‌ مقاله‌ی هفته سعی می‌کنم هر هفته حداقل یک پست جدا در زمینه‌ی آموزش کاربردی مدیریت داشته باشم. فعلا ایده‌ی اصلی‌‌م در این زمینه  دو بخش دارد: الف ـ بررسی مفاهیم و اصول مدیریت به زبان ساده؛ ب ـ معرفی ابزارها و مدل‌های مدیریتی و جای‌گاه و شیوه‌‌ی کاربرد آن‌ها است.

ضمنا تلاش خواهم کرد تا نوشتن مطالب کاربردی در مورد MBA را هم ادامه دهم.

نکته‌ی آخر هم این‌که انتشار کتاب‌های الکترونیک گزاره‌ها نیز ادامه خواهد یافت و سعی می‌کنم در بهار حداقل دو کتاب دیگر هم منتشر کنم. منتظرشان باشید. 🙂

امسال را با انرژی و هیجان بسیاری شروع کردم. برنامه‌های بسیاری برای گزاره‌ها در سال جدید دارم که امیدوارم برای شما هم مفید و جذاب باشند. خوش‌حال می‌شوم شما هم نظرات و پیشنهادات‌تان را در مورد برنامه‌ی امسال گزاره‌ها برای‌م بنویسید.

به امید سالی سرشار از شادی و موفقیت برای همه‌ی ما. 🙂

دوست داشتم!
۲

۴ اشتباه در طراحی محصولی به‌نام کلاه‌قرمزی ۹۱

کلاه‌قرمزی نوستالژی مشترک نسل ما است. این مایی که می‌گویم منظورم بچه‌های دهه‌ی ۵۰ و دهه‌ی ۶۰ است. خاطرات روزهای شیرین کودکی و شیطنت‌های کلاه‌قرمزی دوست‌داشتنی که خیلی وقت‌ها دوست داشتیم ما هم آن‌ها را مرتکب شویم اما از ترس تنبیه بزرگ‌ترها یا برای حفظ کلاس مؤدب بودن بی‌خیال‌شان می‌شدیم. 😉  پسرخاله‌ را هم که دیگر نگو! نماد یک بچه‌ی محروم زحمت‌کش همه کاره که همیشه دنبال کمک کردن به دیگران و باز کردن گره‌های کور زندگی‌شان بود.

در این سال‌ها کلاه‌قرمزی بارها و بارها به فرم‌های مختلف در خانه‌های ما حاضر شده: از فیلم “کلاه‌قرمزی و پسرخاله” ـ که همین اواخر قبل از عید باز دیدم‌ش و اشک‌م جاری شد ـ بگیرید تا نوروزی (یادم نیست چه سالی بود) که کلاه‌قرمزی هفت‌سین‌ش را با سیخ و سیم چیده بود. 🙂 همه‌ی این سال‌ها ماجراهای کلاه‌قرمزی و پسرخاله و آقای مجری را دیده‌ایم، لذت برده‌ایم، خندیده‌ایم و کنار هم یک خاطره‌ی خوب را تجربه کرده‌ایم.

سه سال است که عیدها کلاه‌قرمزی باز مهمان ماست. ایده‌های درخشان ایرج طهماسب و حمید جبلی انگار هیچ‌وقت تمام نمی‌شوند. هر سال با سورپرایزهایی جدید و طنازی‌هایی متفاوت و فضاسازی‌هایی متنوع‌تر از قبل. برای من در این سه سال اخیر جالب بوده که کلاه‌قرمزی ویژه‌ی نوروز با یک طراحی و ایده‌سازی کامل وارد مرحله‌ی تولید شده و این پیش‌نیاز وقتی با پس‌نیازِ اجرای واقعن عالی ایده همراه شده، نتیجه‌ش شده یک برنامه‌ی به‌یادماندنی. هنوز طعم شیرین حضور “ابراهیم حاتمی‌کیا”ی ظاهرا عبوس و جدی کنار کلاه‌قرمزی شیطان و بانمک و آیتم دستور غذای شاه‌کار “ببعی” را به‌عنوان فقط دو نمونه‌ی عالی از کارهای طهماسب و جبلی در این سه سال اخیر در دهان‌مان حس می‌کنیم.

اما … امسال در تولید کلاه‌قرمزی به‌نظرم آن مرحله‌ی ایده‌سازی و طراحی برنامه یا خیلی ضعیف برگزار شده یا کلا حذف شده است. البته با توجه به تولید فیلم جدید مجموعه‌ی کلاه‌قرمزی در اواخر سال ۹۰ ـ مخصوصا این‌که فیلم به جشنواره‌ی فیلم فجر هم نرسید ـ می‌شود حدس زد واقعن زمان کافی برای این کار وجود نداشته است.

در کلاه‌قرمزی ۹۱ هر چند هنوز ایده‌های درخشان و اجرای واقعن عالی را داریم، اما من در کلیت این مجموعه به‌عنوان یک محصول فرهنگی که منِ بیننده آن را مصرف می‌کنم اشتباهاتی می‌بینم. سعی می‌کنم خیلی خلاصه در مورد این اشتباهات بنویسم:

۱- تمرکز اشتباهی روی مخاطبان: کلاه‌قرمزی تلویزیونی همیشه یک ذات آموزشی را داشته. چه در زمان “صندوق پست” و چه در مجموعه‌های چند سال اخیرش. این خوب است اما نه برای نسل “عمو پورنگ” و “فیتیله‌ای‌ها” که قالب آموزشی‌شان جور دیگری است. من شخصا در میان بچه‌های کوچک‌تر فامیل حتا یک نفر را هم ندید‌ه‌ام که حتا رغبت به تماشای کلاه‌قرمزی داشته باشد. کلاه‌قرمزی مخصوص ما نوستالژی‌بازهاست. مخاطب کلاه‌قرمزی ماییم. نتیجه‌ی این ماجرا شده نکته‌ای که در بند دوم به آن اشاره می‌کنم.

۲- اشتباه در اید‌ی محوری: ایده‌ی محوری گوگل، فروش تبلیغات براساس جستجو است. اگر یادتان باشد ایده‌ی محوری کلاه‌قرمزی ۸۸ که در آن بعد از سال‌ها “آقای قرمزکلاه” (به قول حمید جبلی در فیلم اول مجموعه‌ی کلاه‌قرمزی) به تلویزیون برگشت، نوستالژی بود؛ تازه با حضور آن همه مهمان دوست‌داشتنی که خودشان کم برای ما نوستالژی‌ساز نبودند. شاید من دارم اشتباه می‌کنم؛ اما امسال بار آموزشی برنامه در مقایسه با سال‌های قبل بسیار افزایش پیدا کرده و در مقابل، آن جنبه‌های نوستالژیک ماجرا کم‌تر شده است.

۳- اشتباه در محصول محوری: محصول محوری گوگل، جستجو است نه شبکه‌ی اجتماعی. گوگل با تأکید اشتباه روی توسعه‌ی شبکه‌ی اجتماعی دارد باعث ضعیف شدن کسب و کار اصلی‌ش در برابر رقیب ضعیفی مثل بینگ می‌شود. در مورد کلاه‌قرمزی هم بی‌تعارف ـ با وجود تمامی جذابیت‌های سایر شخصیت‌های فرعی ـ محصول محوری خود این عروسک است. اما متأسفانه امسال عروسک “جیگر” ـ که من با آن اصلا ارتباطی برقرار نمی‌کنم و ایده‌ی جذابی هم ندارد ـ تبدیل به عروسک محوری برنامه شده و این به‌نظر من اصلا خوشایند نیست. این در حالی است که کلاه‌قرمزی هر قسمت کم‌رنگ‌تر از قبل می‌شود. پسرخاله هر سه چهار قسمت یک بار برمی‌گردد. اصلا از “گیگیلی” خبری نیست!

من می‌پذیرم که شاید این تغییر برای خیلی‌ها دوست‌داشتنی باشد. حتمن بسیاری به‌ شیرین‌کاری‌های این جناب “جیگر” می‌خندند. اما به خودم این حق را می‌دهم نپسندم‌ش. برای ایرج طهماسب و حمید جبلی با آن سابقه‌ی درخشان‌شان و این ایده‌های بی‌نظیر که هنوز در گوشه و کنار برنامه می‌بینیم (مثلا آن‌جایی که فامیل دور و کلاه قرمزی و پسر عمه زا در برابر نخوردن از یک سینی شیرینی مقاومت کردند و آقای مجری همین که رسید شروع کرد به خوردن!) افت دارد که به کمدی برسند که محورش بلاهت ذاتی این کره‌الاغ و پرزور بودن‌ش باشد (که این دومی خودش هم باز مفهومی کنایی است.)‌ شاید این قرار است تکرار ایده‌ی موفق پارسال یعنی “ببعی” باشد: ظهور یک شخصیت جدید و بسیار جذاب به‌دلیل ماهیت متفاوت شخصیت‌ و ویژگی‌های‌ش با بقیه. اما در عمل این درنیامده و بار طنز برنامه‌ روی ایده‌ی امکان‌پذیر نبودن اطلاق اسم الاغ یا خر به این عروسک ـ که علت تغییر اسم‌ش هم هست ـ متمرکز شده و همین هم هزار بار تکرار می‌شود. این من را نمی‌خنداند. در مقابل، با یک “سلاین” گفتن “کلاه‌قرمزی” از خنده روی زمین پخش می‌شوم.

۴- تنوع بیش از اندازه و در نتیجه پیچیدگی محصول: شما همه‌تان به‌تر از من از زندگی استیو جابز باخبرید. زندگی‌نامه‌ش را خوانده‌اید و می‌دانید که یکی از رازهای اصلی جادوی محصولات جابز، سادگی آن‌ها است. اما مجموعه‌ی “کلاه‌قرمزی” هر روز پیچیده‌تر می‌شود. من واقعا متعجبم چرا این دو آدم نازنین ـ آقایان طهماسب و جبلی ـ روی قالب تکراری آموزشی بودن برنامه این همه تأکید می‌کنند و هیچ خلاقیتی را در این ماجرا نمی‌بینیم؛ اما از این طرف آن همه شخصیت شناسنامه‌دار مجموعه‌ی کلاه‌قرمزی را احتمالا برای ایجاد تنوع به نفع یک شخصیت واقعا لایتچسبک کم‌رنگ یا حذف می‌کنند. اما همه‌ی ماجرا این نیست. “فامیل دور” در آخرین قسمت کلاه‌قرمزی ۹۰ ازدواج کرد؛ اما در کلاه‌قرمزی ۹۱ خبری از عروس‌ش نیست. خواهر پسرعمه زا و دخترش دو سه قسمتی هستند و بعد کلا حذف می‌شوند. “آقوی همساده” اگر چه ایده‌ی بسیار درخشانی است؛ اما مقطعی است: می‌آید و می‌رود و دوباره می‌آید و می‌رود. ناگهان شخصیت “دلاک” رو می‌شود و خداحافظ. با همه‌ی این‌ها هنوز محور قصه و روایت شخصیت “جیگر” است. راست‌ش این روزها فکر می‌کنم شاید خوب باشد یکی دو قسمت “صندوق پستی” دوباره پخش شود تا همه‌ به یاد بیاوریم که چه شخصیت‌های بانمکی آن‌جا بودند که ام‌روز کسی به‌یادشان نیست. “ژولی‌پولی” نمونه‌ی درخشان “زبان بدن” در عصری بود که هیچ کس در ایران حتا عبارت “بادی لنگوئج” به گوش‌ش نخورده بود. آقای نقاش را چی؟ یادتان هست؟ خود صندوق پستی را چطور؟ سؤال این است که اگر می‌خواهیم تنوع ایجاد کنیم چرا سراغ این شخصیت‌ها نرویم که آن جنبه‌ی نوستالژی ماجرا را هم پررنگ‌تر بکنند؟ من شخصا دلیل این همه آشفتگی  ـ و نه تنوع ـ را در شخصیت‌‌پردازی نمی‌فهمم.

باید این را بگویم که با وجود نقدهای بالا، “کلاه‌قرمزی” هنوز برای من با فاصله‌ای در حد هزاران سال نوری به‌ترین برنامه‌ی تلویزیون است. کلاه‌قرمزی با هر متر و معیاری یک پدیده‌‌ است؛ پدیده‌ای که باعث می‌شود طعم گس آن پنج‌شنبه‌های این روزها دور ‌ـ که تمام هفته منتظر رسیدن‌شان بودیم برای دیدن صندوق پستی ـ با لحظه‌ ‌لحظه‌ی برنامه زیر زبان‌م احساس شود. هنوز هم با دیدن این برنامه و ایده‌های درخشان‌ش، ساعتی فارغ از تمام ماجراها کنار خانواده می‌نشینم و می‌خندم و “حال می‌کنم.” دست گل تیم سازنده‌ش واقعن درد نکند. تمام حرف من این‌جا به‌سادگی این بود: “کلاه‌قرمزی این‌قدر عالی بوده که نباید حتا یک درصد هم افت کند.”

حتمن دو نوشته‌ی خواندنی رضا ساکی عزیز را هم در مورد کلاه‌قرمزی امسال بخوانید: چرا مجموعه‌ی کلاه‌قرمزی محبوب است و به آن می‌خندیم و چند نکته درباره‌ی آن‌ها به مجموعه‌ی کلاه‌قرمزی نمی‌خندند (که اگر این دومی را خواندید؛ آن بند شماره‌ی یک توئیت من بوده!)

پ.ن. قرار بود این پست بعد از تعطیلات نوشته شود که به‌دلایلی به امشب افتاد. در هر حال این اولین پست گزاره‌ها در سال جدید است. سال نو مجددا مبارک و سال شاد و موفقی را برای تک‌تک شما آرزو دارم.

(عکس متن را از این‌جا برداشتم.)

دوست داشتم!
۲۷

بهار می‌شود: من دیده‌ام که می‌گویم!*

سال ۹۰ با تمام دل‌خوشی‌ها و دل‌تنگی‌های‌ش، با شادمانی‌ها و غم‌های‌ش و با موفقیت‌ها و شکست‌‌های‌ش دارد نفس‌های آخرش را می‌کشد و فردا “بهار می‌شود …” پیش از هر چیز لازم است از هم‌راهی همه‌ی دوستان بزرگ‌وار در سالی که گذشت صمیمانه سپاس‌گزاری کنم. گزاره‌ها در ایام تعطیلات نوروز احتمالا با چند پست ادبی ـ هنری به‌روز خواهد بود. برنامه‌های مفصلی برای بعد از تعطیلات دارم که به‌تدریج شاهدشان خواهید بود.

اما سال ۹۰ چگونه گذشت؟

یک. سال ۹۰ سال تحمل رنجِ رفتن‌ها بود: پرواز ابدی آقا جان و عمو جان که داغ‌شان هیچ‌وقت خوب نخواهد شد در کنار رفتن چند نفر از تأثیرگذارترین آدم‌های زندگی‌ام: از ناصر خان حجازی گرفته تا استیو جابز بزرگ و این آخرها هم بانو سیمین دانشور.

دو. سال ۹۰ سال نشدن‌ها بود؛ نشدن‌هایی که گاه از کم آوردن من در برابر “سبکی تحمل‌ناپذیر هستی” پدید آمدند و گاه از بدِ روزگار.

سه. سال ۹۰ سال تجربه‌های جدید بود: سال انتخاب‌های بزرگ، سال آشنایی با دوستان تازه، سال جان گرفتن گزاره‌ها، سال مدیر پروژه شدن (!)، سال روزنامه‌نگاری از راه دور (!)، سال MBA شدن، سال وعده گرفتن و وعده دادن برای ترجمه و چاپ چندین کتاب، سال اولین سفر خارجی و خیلی دل‌خوشی‌ها و شادمانی‌های کوچک و بزرگ دیگر.

چهار. از همه مهم‌تر سال ۹۰ سال تلاش برای به‌تر شدن بود: سال جنگ با ناامیدی، سال تلاش برای مقاومت در برابر سختی‌ها، سال از رو نرفتن در برابر نشدن‌ها، سال پیش رفتن و نزدیک شدن (گیرم اما نرسیدن …)

مجموع تجربیات من ام‌سال مرا به این نتیجه رساند که زندگی، تنها همراه با “شادی” است که ارزش دارد. فهمیدم که وضعیت شاد نبودن، همان غم‌گین بودن نیست و این دو فاصله‌ای بسیار با هم دارند! یاد گرفتم که باید قدر کوچک‌ترین شادی‌ها را در زندگی بدانم. با همه‌ی این‌ها می‌دانم که اشک‌های جاری‌‌م با دیدن جای خالی آقا جان، هیچ‌وقت خشک نخواهند شد …

در این لحظات آخر سال، با همه‌ی وجودم دعا می‌کنم که سال آینده برای همه‌ی ما، سال “شادی‌ها” و “رسیدن‌ها” و “شدن” باشد. سال “احسن‌ الحال”ها. و سال شایسته شدن به‌افتخار “أنعمت علیهمِ” پروردگار بزرگ.

آمدن بهار و سال نو مبارک.

* عنوان این پست برگرفته است از شعری سروده‌ی شاعر زلالی‌ها و مهربانی‌ها، سید علی صالحی.

دوست داشتم!
۴
خروج از نسخه موبایل