بحث روز فوتبال ایران فحاشی تماشاگران به داوران و بازیکنان و مربیان است و نقطهی اوجش اتفاقات تلخ بازی پرسپولیس و داماش. باز در محافل رسمی حرف از “ضعف در فرهنگسازی” است و راهکارهای “مقابله با ناهنجاریهای گستردهی فوتبال.” این وسط آنچه دارد فراموش میشود، مسئولیت اخلاقی تکتک تماشاگرانی است که روز یکشنبه عصر تلخی را برای فوتبال ایران رقم زدند. انگار ما داریم فراموش میکنیم که این ماجرا تنها گریبانگیر فوتبال ما نیست و تقریبا یکی از اصول ثابت زندگی ایرانی است. فوتبال تنها یک صحنهی نمایش عریان و بینقاب است: جایی که هر کسی خودش است و همه هم همان خودِ واقعی را میبینند.
خیلی قصد ندارم دربارهی ماجراهای فوتبالی صحبت کنم. قصد تحلیل هم ندارم. فقط میخواهم چند گزاره را که مدتهاست ذهن من را مشغول خود کردهاند اینجا ثبت کنم. در واقع میخواهم بلند بلند فکر کنم:
۱- امروزه بسیاری از واژههای سابقا زشت وارد زبان روزمره و محاورهی ما شدهاند و تبدیل به واژههای عادی شدهاند. به شوخیهای روزمرهمان دقت کنیم. چرا اینقدر هر روز واژهها و تصاویر عادی زندگی ما زشتتر و سخیفتر میشوند؟
۲- آدمهای زیادی را دیدهام که معتقدند (یا بدتر خیال میکنند) که استفاده از واژههای زشت و ادبیات ناهنجار یعنی Cool بودن و ساده و صمیمی بودن. در مقابل مؤدب بودن هم یعنی کلاس گذاشتن و رسمی و سرد بودن و هر صفت منفی که میشود تصور کرد. جالبتر و بدتر زمانی است که این تصور تبدیل شود به توهم برای قضاوت در مورد شخصیت افراد و باعث طرد شدن فردی شود که تلاش میکند ادبیاتش از برخی واژهها پاک باشد.
۳- جالبتر از همه اینکه آدمهایی را دیدهام که با توهین کردن و استفاده از انواع واژههای زشت دست به تجربه کردن و کشف و شهود میزنند! 😉
۴- توهین کردن و استفاده از ادبیات بیادبی حق و جزوی از آزادی بیان است. شاید؛ اما مرزش کجاست!؟
اما اگر از این حالتهای خاص بگذریم، اغلب ما حالت عادیمان یک جور است و حالت غیرعادیمان جور دیگر. وقتی ناراحت و عصبانی هستیم ادبیاتمان تغییر میکند (این یکی از بزرگترین مشکلات اخلاقی شخص من هم هست که واقعن برایش راهکاری پیدا نکردهام.) اما چرا؟ خیلی وقتها اتفاقی میافتد که ما را ناراحت میکند: کسی به حق ما تجاوز میکند. کسی دربارهی ما قضاوت نادرست میکند. کسی علیه ما حرفی میزند. کسی کاری میکند که تأثیری منفی روی ما دارد و ما هم کاری نمیتوانیم بکنیم. به همین مثال بازی دیروز نگاه کنید: من در مورد قضاوت بسیار بسیار ضعیف محمود رفیعی شکی ندارم؛ اما واقعن با توهین به این داور، هواداران پرسپولیس چه بهدست آوردند!؟
من به این موضوع فکر کردهام که چه اتفاقی میافتد نتیجهاش میشود این. اصولا اولین و دمدستترین قضاوت، “تخلیهی روانی” است. اما من فکر میکنم علت ماجرا “عادت” است. ما اینقدر در زندگیمان عادت کردهایم که در حقمان اجحاف شود و کاری از دستمان برنیاید که هر جا احساس کنیم حقمان ضایع شده، اولین واکنشمان رفتن بهسراغ توهین و واژههای “بیپ”دار است. این در حالی است که در بهترین حالت ممکن است واقعن راهحلی وجود داشته باشد که در نگاه اول مشخص نباشد و در بدترین حالت هم تبعات منفیاش گریبان ما را خواهد گرفت (مثل همین اتفاقی که برای پرسپولیس افتاد.)
من همچنان دارم فکر میکنم که چرا این روزها “توهین میکنم؛ پس هستم” برای همهی ما عادی شده است …
سلام. حرف شما را میفهمم؛ اما موضوع مورد نظر من در اینجا توجه به مسئولیت اخلاقی تک تک ما در رشد یا جلوگیری از رشد این ادبیات در جامعه بود. سپاسگزارم.
سلام
من با این دیدگاه که همیشه فحش دهنده را بکوبیم، آنهم با چشمانی بسته، مخالفم. فحاشی یک ابزار است، که فرد بسته به سطح فرهنگش، و سایر ابزارهایی که احیاناً دارد یا ندارد، بجا یا نابجا، از آن استفاده میکند.
به نظرم ما حق نداریم پیش از آنکه مسیری را که تماشاگر طی کرده تا به نقطه فحاشی رسیده، بررسی کنید، در مورد عمل او (که ذاتاً زشت است) قضاوت کنیم. عمل زشت است، اما مقصر اصلی و تمام،کسی نیست که آن کلام از دهانش خارج شده است.
پرسپولیسی ها با توهین به آقای رفیعی، چیزی به دست نمیآورند، بلکه در نبود هیچ محمل و ابزار دیگری برای ابراز عقیده و دفاع، این وسیله را بهترین راه برای جبران توهینهای او به خود یافته اند،که البته نیست.
منظورم توجیه این عمل زست نیست،اصلاً، ام منظورم این است که برای رفع این مشکلات باید جای دیگری را جستجو کرد، و برای مجازات باید طیف وسیع تری را مخاطب قرار داد.
سربلند باشید
خیلی هم خوب
نقل قولی هست از «صادق هدایت»
“فحش یکی از اصول ایجاد تعادل در آدمیزاد است. اگر فحش وجود نداشته باشد،بله، آدمی دق می کند. بیشتر از تعداد و نوع فحش هرزبانی می شود از اوضاع مردمی که در یک ناحیه زندگی می کنند سر درآورد و رابطه بین شان را کشف کرد .
زبان فارسی اگر هیچ نداشته باشد «فحش آبدار» زیاد دارد. ما که سر این ثروت عظیم نشسته ایم چرا ولخرجی نکنیم؟!”