روایتتان را برایام بنویسید.
دوست داشتم!
۰
نویسنده: علی نعمتی شهاب
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند! دیدن همهی نوشتههای علی نعمتی شهاب
۱
ماه هر شب بغل می کند
تنهایی ام را
وقتی
تو نیستی…
۲
انگار می کنم
که تویی
از آسمانت
پایین آمده ای
و کنار ِ تنهایی من
لنگر انداخته ای
زیرِ پتویی که پرزهایش
تا صبح
گریه می کند
از شوقِ رسیدنت…
روزها حرکتی نمی کنم، پس خورشید از حال من دور است. شب ها ولی کنار ماه می خوابم. ماه سرد و ناکامل هم حال من است.
میان ماه من تا ماه گردون – تفاوت از زمین تا آسمان است
این همون ماه ِ من هست احتمالا