قبلا پستی داشتم در مورد اینکه مشاوران با ویروس فرقی ندارند! آقای اندرو هیل کاشف نظریهی مذکور سه خطر بالقوهی بازار مشاورهی مدیریت را هم کشف کرده است:
- مدیران اجرایی در سراسر جهان از دیدن آدمهای متوسطی که میخواهند به آنها یاد بدهند چطور کسب و کارشان را متفاوت از صنعتگران و مهندسان واقعی مدیریت کنند، خسته شدهاند! [واقعا نمیفهمم آدمی که اصلا نه میداند کار مشاوره یعنی چه و نه به این کار علاقه دارد، در یک شرکت مشاوره دارد چه کار میکند؟ چرا وقت و عمر خودش و سازمان را تلف میکند؟]
- به دلیل بحران مالی و رکود موجود، پول کمتری برای خرج کردن در بازار مشاوره وجود دارد و این میتواند مشاوران را به سوی “راهحلهای ارزان قیمت کوتاه مدت” جذب کند؛ چیزی که خطرناکترین تهدید برای پارادیم مشاورهی مدیریت مدرن است. [دامپینگ در دو سال اخیر به شدت در بازار مشاورهی مدیریت ایران رواج پیدا کرده. نکنید این کار را. همه در کنار هم داریم بدبخت میشویم!]
- سومی از همه جالبتر است: موفقیتهای اولیهی مشاوران در کمک کردن به شرکتها برای تدوین استراتژیهایشان، شرکتها را هم با روشهای مشاوران آشنا کرده است. از طرف دیگر بسیاری از مدیران ارشد امروزی، خودشان قبلا مشاور بودهاند! بنابراین روز به روز مشاوران سختتر میتوانند شرکتها را قانع کنند که اصلا به وجود آنها هم نیازی هست!
هر سه مورد در بازار مشاورهی مدیریت ایران هم وجود دارند. از ما گفتن بود.