گزاره‌ها (۳۳)

از سایه‌ها نهراسید، آن‌ها تنها نشان‌دهنده این هستند که جایی همین نزدیکی، نوری در حال درخشیدن است …

روت ای. رنکل

دوست داشتم!
۰

نویسنده: علی نعمتی شهاب

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!

4 دیدگاه برای “گزاره‌ها (۳۳)”

  1. من تشکر می‌کنم از حسن نظر شما. اما:
    اولا من مدیر نیستم و دانشجوی مدیریت هستم. ثانیا من ادبیات را هم از دید مدیریت می‌خونم؛ خواستی تفسیر این پست‌ها را هم برات می‌نویسم! :دی
    ولی از شوخی گذشته همه‌ی مخاطبین این‌جا که مدیر نیستند که! بالاخره خیلی از دوستان هم هستند که از روی دوستی با من این‌جا رو می‌خونند. این پست‌ها بیش‌تر برای اون‌ها است. ضمن این‌که خیلی از حرف‌ها توی دلم هست که باید یک جایی بزنم تا سبک شم. یک کاربرد دیگر این جور پست‌ها همینه …

  2. شما خودت مدیر هستی و بهتر میدونی چکار کنی ولی خب ما هم مخاطبیم دیگه، اگه ما نگیم کی بگه.در ضمن این پست های این تیپی، جنبه ی ادبی شون به جنبه ی مدیریتی شون می چربه! ولی در کل نمره قبولی داره!

  3. اسماعیل جان من هم به نظر شما احترام می‌گذارم؛ اما این‌جا عنوان‌اش یادداشت‌هایی درباره‌ی مدیریت و آی‌تی و زندگیه. این وبلاگ از روز اول مخاطب‌ متخصص را هدف گرفته بوده؛ اما خوب در کنار مطالب تخصصی گاهی تنوع لازمه. ضمن این‌که اگر کمی دقت کنید، پست‌های این تیپی من هم یک ربطی به مدیریت پیدا می‌کنند!

  4. Nice!
    میدونی از دو پست اخیرت چی رو فهمیدم؟ فهمیدم وقتی در یه وبلاگ از مسائل تخصصی صحبت میشه، دیگه اونجا نباید از احساسات شخصیت و تلنگرهای شخصیتیت بنویسی! (با حفظ احترام تمام برای نوشته های شما!)
    مثل اینه که بری توی یه رستوران چینی بعد اونجا غذای هندی سرو بشه!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خروج از نسخه موبایل