امروز اتفاقی معنای این بیت مشهور مولانا را کشف کردم:
هیچ عاشق خود نباشد وصلجو / که نه معشوقاش بود جویای او …
خواستن وصل از سوی عاشق، معنایی جز خودخواهی ندارد. او دوست دارد در کنار معشوق باشد؛ در حالی که اگر هشیار باشد میداند که تا وقتی معشوقاش را دوست دارد، معشوق نیز درکنار اوست. همین سوختن دایمی در آرزوی وصل است که باعث میشود عشقاش به معشوق، آلوده به منیتها شود و لذت وصل که نیازمند خلوص تام است، به این زودیها حاصل نشود!
عاشق باید دوست داشتن معشوقاش و شاد بودن او، برایاش کافی باشد؛ چه در کنار هم و چه دور از هم …