“لوریس چکناواریان” بزرگی از خیل هنرمندان دوستداشتنی ایران است که نامش بیش از هر چیزی مهربانی و عشق و انسانیت را به ذهن انسان متبادر میکند و شنیدن حتی جملاتی کوتاه از زبان این استاد بزرگ موسیقی حتما شنیدنی است. حرفهای استاد را که چندی قبل در مراسم تولد ۷۸ سالگیشان بیان کردهاند، بهنقل از اینجا با هم میخوانیم:
ـ هر سال کوچکتر میشوم. من انگور دیوانهای هستم که هنوز شراب نشده؛ آدم در دیوانگی است که پیشرفت میکند. اگر دیوانه نباشی، نمیتوانی در این دنیا زندگی کنی. خوشحالم که یکی از این دیوانهها هستم.
ـ اگر در اقیانوس شنا کنم، خفه میشوم، اما من اکنون در اقیانوس مهر شنا میکنم و در کنار شما هستم. آدم هیچوقت در اقیانوس عشق خفه نمیشود.
ـ خودم را جدی نمیگیرم. کار من باید در دنیا باقی بماند و این آثارم است که باید جدی باشند … من را جدی نگیرید، کارم را جدی بگیرید؛ چون کارم است که پس از من همیشه زنده است.
عمر و مِهر استاد، طولانی باد!
(منبع عکس: پرترهی استاد چکناواریان در خانهی هنرمندان)
“مردم، از اساس، به دو گونهاند. افراد یک گروه، هنگام اندیشیدن به لحظههای منحصر از گذشته، آن لحظهها را شناسایی میکنند، باز مییابند، و با اراده و تکیه بر تجارب و شناختِ حالِ خویش، آنها را دیگرگون میکنند و مطلوب؛ یعنی به آن صورت در میآورند که «ای کاش به آن صورت واقع شده بود.» در این حال، آنها، هشیارانه و بیخود فریبی، گذشتهها را نوسازی میکنند، و خوب میدانند که گذشته، بهصورتی که اینک آن را بازمیسازند اتفاق نیفتاده است؛ یعنی واقعیتها را واقعبینانه و درست حس میکنند؛ اما به یاری آرزو، آن را دستکاری میکنند. به این ترتیب، در ذهنِ این گروه از انسانها، گذشته، به دو صورت رخ میکند: یکی آنگونه که واقع شده، و دیگر آنگونه که ای کاش واقع میشد.
***
گروه دوم اما برخلاف گروه نخست، به هنگام سفر به گذشتهها، تصویرهای نادلخواه را به کلی حذف میکنند و تصویرهایی یکسره دلخوه بهجای آنها مینشانند. برای آنها فقط یک گذشته وجود دارد، و آن، گونهیی است رؤیایی و عالی اما کذب محض.
***
فرق گروه دوم با گروه اول، در همان «ای کاش» است و میل هشیارانه به جبران، و همین «ای کاش» است که راه بهجانب اصلاح میبَرَد، و رستگاری، و بلوغ اندیشگی؛ و فرق است میان «حسرت» و «میلِ به جبران»، چرا که میل به جبران، قرین توبه است، و توبه بازسازی روح است در محضر حق …”
(مردی در تبعید ابدی: زندگینامهی ملاصدرای شیرازی؛ به قلم اعجابآور: زندهیاد نادر ابراهیمی؛ انتشارات روزبهان؛ صص ۸۲-۸۴)
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی در زمینهی مهارتهای کار حرفهای و همچنین لینکهای منتخب کار حرفهای در ایمیلتان هستید، در راهکاو عضو شوید!
من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
“من تلاش میکنم که بازی خودم را انجام دهم و شرایط سختی برای بازیکنان حریف ایجاد کرده و فرصتهای خوبی برای همتیمیهایم خلق کنم. من هیچ وقت به این فکر نمیکنم که خودم را زمین بیندازم تا برتری و امتیاز بگیرم … از اینکه اسمم در لیست نامزدهای توپ طلا قرار بگیرد خوشحال میشوم؛ ولی مهمترین چیز این است که خودت درمورد خودت چطور فکر میکنی.” (زلاتان ایبراهیموویچ؛ اینجا)
آن جملهی آخر چقدر دلنشین است: آنقدر که میتوانی تلاش کن و سپس بگذار وجدانت در مورد موفقیتت قضاوت کند …
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی در زمینهی مهارتهای کار حرفهای و همچنین لینکهای منتخب کار حرفهای در ایمیلتان هستید، در راهکاو عضو شوید!
من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
“روی من هم مثل همهی مربیان فشار زیادی وجود دارد. من میخواهم بازیهای فوتبال را ببرم و شکست مقابل موناکو ناامیدی بزرگی بود؛ ولی این بخشی از ورزش فوتبال است. درست است که در ۴ سال اخیر نتوانستیم به مرحله یک چهارم نهایی لیگ قهرمانان برسیم و برای همین شکست مقابل موناکو اینقدر ناامیدکننده بود. در آن شب همه چیز به ضرر ما پیش رفت. بعد از چنین شکستی طبیعتا مورد انتقاد زیادی قرار میگیرید.
شما در زندگیتان بالا و پایینهایی را تجربه میکنید و در نهایت میزان موفقیت شما براساس اینکه در واکنش نشان دادن به ناامیدیهای زندگیتان چه اندازه ثبات داشتید، ارزیابی میشود.” (آرسن ونگر؛ اینجا)
آرسن ونگر یکی از آخرین بازماندههای نسل مربیان درخشان و حالا سپیدمویی است که فوتبال را با آنها شناختیم. مربیانی که برخلاف بسیاری از مربیان امروزی، فلسفه و زیبایی فوتبال برایشان نسبت به نتیجهگیری در اولویت بود. آرسنالِ استاد ونگر همواره بابت نتیجهگرا نبودن متهم بوده است؛ اما شاید کمتر کسی باشد که از فوتبال زیبای این تیم با بازیکنان جوانی که اغلب آنها در سالهای بعدتر جزو بهترین بازیکنان دنیا شدند، لذت نبرد.
جملات بالا را ونگر پس از شکست خوردن از موناکو در مرحلهی یک هشتم نهایی لیگ قهرمانان اروپای فصل پیش برابر تیم شگفتیساز موناکو بیان کرده است. جملهی آخر که پررنگ کردهام از آن جملاتی است که میشود در موردش بسیار نوشت. خلاصه اینکه شکست، ناامیدی را بهدنبال دارد و این ناامیدی باعث دست کشیدن از رؤیاهایشان و تسلیم شدن در برابر سختیها و چالشها میشود. شخصا خیلی وقتها در لحظات سخت زندگی که از خودم پرسیدهام آیا ادامه دادن به این مسیر سنگلاخ، ارزشاش را دارد؟ و آنگاه با این سؤال مواجه شدهام که آیا به هدفهای زندگیات ایمان داری؟ و دوباره شروع کردهام!
معنای “ثبات در ناامیدی” که آرسن ونگر بزرگ از آن نام میبرد همین است؛ اینکه هرگز نباید فراموش کنیم که امید، آخرین چیزی است که میمیرد!
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی در زمینهی مهارتهای کار حرفهای و همچنین لینکهای منتخب کار حرفهای در ایمیلتان هستید، در راهکاو عضو شوید!
من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
همواره وقتی از “حرفهایها” سخن بهمیان میآید روی اصول رفتاری آنها تأکید میشود و فرض این است که رعایت نکردن آنها باعث غیرحرفهای بودن میشود. اما شاید بد نباشد برخی از مهمترین اصول رفتاری غیرحرفهایها را نیز بدون تعارف بررسی کنیم:
۱- تنبلی و بینظمی: افراد غیرحرفهای به قول و قرارشان متعهد نیستند. خیلی وقتها علت بدقولیها و تأخیرهای غیرحرفهایها بینظمی و تنبلی آنها است؛ نه حجم بالای کار یا عوامل پیشبینی نشده. بدتر اینکه غیرحرفهایها تلاش میکنند تا تنبلی و بینظمی خودشان را با سخنرانی کردن دربارهی مضرات آنها پنهان کنند!
۲- تکبر: غیرحرفهایها همیشه خود را بالاتر از دیگران میدانند، آنها را تحقیر میکنند و تلاش میکنند تا با تمامیتخواهی نظر خودشان را به دیگران تحمیل کنند.
۳- خوشبینی بیش از حد: یک حرفهای به همهی احتمالات فکر میکند و خود را برای آنها آماده میسازد. اما غیرحرفهایها تنها بهترین داستانی که ممکن است اتفاق بیافتد را میبینند و بعد، در دنیای واقعی غافلگیر میشوند.
۴- مسئولیتپذیر نبودن: فرد حرفهای چه کارها خوب پیش بروند و چه نه، مسئولیت آنها را برعهده میگیرد. اما یک غیرحرفهای همیشه بهدنبال پیدا کردن راهی برای فرار از پذیرش مسئولیتهای خود است.
۵- شفاف نبودن و پنهانکاری: یک فرد حرفهای میداند چه چیزی را چه زمانی باید برای چه کسی فاش کند و چه چیزی را نه. غیرحرفهایها در این زمینه به افراط و تفریط میافتند.
۶- افراط در قول دادن: افراد غیرحرفهای بلد نیستند “نه” بگویند وبیش از توانایی و زمان خود به دیگران قول میدهند. نتیجه؟ ناتوانی در عمل سر وقت به قول و قرارهایشان یا کاهش کیفیت کاری که انجام میدهند.
۷- دروغگویی، تقلب و شکستن اصول اخلاق حرفهای: یک فرد حرفهای میداند تصویر بلندمدتی که از خود در ذهن دیگران میسازد اهمیت دارد و نه منافع کوتاهمدت و لحظهای. بنابراین بههیچ عنوان شکستن اصول اخلاقی را جایز نمیدانند.
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی در زمینهی مهارتهای کار حرفهای و همچنین لینکهای منتخب کار حرفهای در ایمیلتان هستید، در راهکاو عضو شوید!
من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
علیرضا خمسه از آن دست بازیگرانی است که از او خاطرات شیرینی بهخاطر داریم. از “هشیار و بیدار” تا “پایتخت” بر ما هم همانند این کمدین مونقرهای این روزها هم عمری گذشته است … حرفهای علیرضا خمسه در مصاحبه با روزنامهی “بهار” بسیار خواندنی هستند:
ـ چطور این روحیه کودکانه و شادمانی را در خودتان زنده نگه داشتهاید؟ آیا راهکار خاصی وجود دارد؟ زنده نگه داشتن این حس نیاز به یک جهانبینی و نگرش دارد و آن چیزی جز امید به تغییر و اصلاح، امید به حاکمیت خیر و خیرخواهی و امید به آینده نیست.
ـ کدام عامل باعث شد تا بتوانید دنیای کودک و نوجوانان را درک کنید؟ حرفه بازیگریتان به شما کمک کرد یا تحصیلاتتان در زمینه روانشناسی؟ این مسئله به شناخت بازمیگردد. شما میتوانید یک پزشک باشید، اما از جهان کودکان شناخت درستی داشته باشید و اگر یک رفتگر یا آهنگر هم باشید، همین شناخت را داشته باشید. درعینحال میتوانید یک روانشناس یا بازیگر باشید، اما شناختی از دنیای کودکان نداشته باشید. از طرفی این درک از امید به آینده و سازندگی شکل میگیرد و کسانی که به ساختن روزهای بهتر رسیدهاند بهاین شناخت رسیدهاند. این شناخت یعنی درک ضرورت آینده.
ـ چطور در اجرای نقشهایتان خلاقانه و ایدهپردازانه عمل میکنید و به آنها بعد میدهید؟ ارائه ایده متناسب با هر نقش یعنی حضور شش دانگ داشتن سر کار. وقتی شما سر کار حضور تام و تمام دارید، جسم و روح و خلاقیتتان هم دراختیارکار قرار میگیرد. خیلی از همکارهای ما فقط چند دانگ از حضورشان را با خود سر کار میآورند. نسل جدید بهدلیل غیبت آموزش اینگونه عمل میکنند و متاسفانه انضباط در کار به نسل بعد منتقل نشده است. آن چیزی که ما قدیمیترها بهعنوان یک اصل در تئاتر آموختیم.
ـ خود شما کدام نقشتان را بیشتر دوست دارید و در ذهنتان باقی مانده است؟ من خیلی در گذشته یا آینده سیر نمیکنم. من مثل بچهها درحال به سر میبرم و بر این اساس، آن کاری را که درحالحاضر انجام میدهم بیشتر دوست دارم.