هفتهی پیش با هم با تعریف یک بنگاه کوچک آشنا شدیم. + آنجا گفتیم که بنگاه کوچک یا استارتآپ توسط فردی بهنام “کارآفرین” راهاندازی میشود. اما کارآفرین کیست؟ چه ویژگیهایی دارد؟ آیا همه میتوانند کارآفرین باشند؟ اینها سؤالهایی است که این هفته میخواهیم به آنها پاسخ بدهیم.
کارآفرین کیست؟
کارآفرین کسی است که فرصتی را میبیند یا ایدهای دارد و حاضر است ریسکهای راهاندازی یک کسب و کار را برای کسب منفعت از آن فرصت یا ایده بپذیرد. ریسکهایی که در اینجا وجود دارند لزوما ریسکهای مالی نیستند؛ بلکه میتوانند شامل ریسکهای دسترسی به مواد و تجهیزات لازم و ریسکهای روانشناختی هم باشند. بنابراین کارآفرین فردی “ریسکپذیر” است که قصد دارد از این ریسکپذیری پول دربیاورد.
اما ریسکپذیری تنها ویژگی این جناب کارآفرین نیست. در واقع یک فرد کارآفرین عموما دارای خصوصیات زیر است:
- علاقهمند به ایجاد تغییر: کارآفرین با هدف ایجاد یک تغییر بزرگ (به قول استیو جابز زدن تلنگری بر کهکشانها) تصمیم به راهاندازی کسب و کار جدیدش میگیرد.
- خلاقیت: یک کسب و کار جدید را شروع میکند.
- نوآوری: این کسب و کار جدید شامل یک محصول، فرایند، بازار، ماده یا شیوهی سازماندهی جدید است.
- ریسکپذیری: مالک این کسب و کار جدید ریسک ضرر احتمالی و شکست را میپذیرد.
- توان مدیریت: مالک کسب و کار ادارهی فعالیتها و تخصیص منابع را برعهده دارد.
- جاهطلبی: سطح بالایی از رشد یا سودآوری مورد انتظار مالک است.
اینها در عین ویژگی کارآفرینی بودن، مهارت هم هستند. یعنی شما میتوانید آنها را یاد بگیرید. هر چند در عمل ثابت شده اگر سطح اولیهای از آنها را نداشته باشید، موفقیت بسیار مشکل میشود.
بههمین دلیل است که صراحتا باید گفت متأسفانه “کارآفرینی” بهدرد همه نمیخورد. دنیای کسب و کار دنیای بیرحمی است و هیچ چک سفید و تضمینی برای موفقیت به کسی نمیدهد. “ریسک” یکی از عناصر ثابت این دنیا است. برای همین “ریسکپذیری” و “مقاومت در برابر مشکلات” برای موفقیت در کارآفرینی ضروریاند.
جذابیتهای کارآفرینی:
البته اصولا “کارآفرین بودن” شغل جذاب و باکلاسی است و البته با دیدن موفقیت امثال زوکربرگ و گوگلیها و جابز و جف بزوس و بقیه، از نظر کسب شهرت و ثروت هم بسیار جذابتر. با این حال میتوان جذابیتها و البته مزایای کارآفریتی را در ۵ مورد زیر خلاصه کرد:
- کسب منافع مالی
- استقلال و رئیس خود بودن (داشتن قدرت تصمیمگیری برای کسب و کار بدون داشتن فردی بالادست)
- آزادی (فرصتی برای خروج از موقعیتهای نامطلوب شغلهای حقوقبگیری)
- کسب رضایت شخصی از زندگی
- مشارکت در رشد و توسعهی جامعه و پاسخ به تعهدات اجتماعی
کارآفرین در برابر مدیر:
اما جالب است بدانیم که دو نقش “کارآفرین” و “مدیر” با هم متفاوتاند. هر دو این نقشها در یک کسب و کار کوچک میتوانند وجود داشته باشند؛ اما لزوما بر هم منطبق نیستند. کارآفرینی و مدیریت هر دو قالبی “فرایندی” دارند؛ از جایی شروع میشوند و با طی تعدادی گام به یک یا چند نتیجه میرسند:
- کارآفرینی: کشف نیازها و فرصتهای قابل تجاریسازی موجود در بازار و پذیرش ریسک راهاندازی یک کسب و کار برای بهرهگیری از این فرصتهاست.
- مدیریت: فرایند دائمی حفظ مالکیت و ادارهی یک کسب و کار از پیش راهاندازی شده است.
بنابراین کارآفرین بیشتر با مسائل مربوط به تجاریسازی و ویژگیهای فنی محصول / خدمت جدید درگیر است؛ اما مدیر علاوه بر اینها لازم است به جنبههای دیگری از جمله استخدام، مالیات، حفظ رضایت مشتریان، توجه به تغییرات نیازهای بازار و مشتریان، فروش و نگهداشت جریان نقدینگی در یک سطح مشخص ـ فکر کند.
بنابراین یک کارآفرین میتواند مدیر کسب و کار خودش هم بعد از راهاندازی باشد (مثل جف بزوس بنیانگذار و مدیرعامل آمازون) اما لزوما اینگونه نیست (مثلا گوگل که در آن اریک اشمیت تا همین یک سال پیش مدیرعاملش بود.)
آیا من “کارآفرین” هستم؟
گفتیم که لزوما همه از نظر ویژگیهای شخصیتی نمیتوانند کارآفرین موفقی باشند (البته نمیشود هم گفت اگر کسی ویژگیهای بیان شده را نداشته باشد حتمن موفق نخواهد شد.) اما از کجا بفهمیم که “کارآفرین” هستیم؟ برای این منظور میتوانید دربارهی ویژگیهای کارآفرینان که در اول این پست به آنها اشاره کردم فکر کنید. آیا این ویژگیها ـ بهویژه ریسکپذیری ـ در شما وجود دارند؟ این ارزیابی را باید در چهار موضوع اصلی آمادگی ذهنی و تجربی، ویژگیهای شخصیتی، شرایط زندگی شخصی و مهارتها انجام دهید.
در عین حال از “نشانهها” غافل نشوید. نشانهها خلاصهای از تجربیات کارآفرینان موفقاند. نشانهها به ما نشان میدهند که آیا وقتش رسیده سراغ راهاندازی کسب و کار شخصیمان برویم یا نه؟ در اینجا برای کمک به شما بهنقل از اینجا ۱۳ نشانهی اینکه باید برای خودتان کار کنید را مرور میکنیم:
۱- دوست دارید زمان کارتان انعطافپذیر باشد.
۲- دوست دارید کنترل ایدهها، پروژهها و کارتان دست خودتان باشد.
۳- با دیگران در سازمان سر سازگاری ندارید.
۴- به کاری که انجام میدهید مشتاقید.
۵- خوب گوش میکنید.
۶- با “تصمیمگیر” بودن راحتید.
۷- شبکهی پشتیبانی دارید که چه در روزهای خوب و چه در روزهای سخت شما را یاری میدهند و به شما دلگرمی میبخشند (مثل خانواده.)
۸- خودانگیز و منظم هستید.
۹- دوست دارید در جلسات بهتنهایی شرکت کنید و توانش را هم دارید.
۱۰- توان جداسازی ذهنی کار و زندگی شخصی را دارید.
۱۱- جایی که کاری از دست شما برنمیآید، توان رها کردن ذهنی و عملی را دارید.
۱۲- توان همراه شدن و سازگار شدن با جریان کاری (در روزهای خوب و سخت) را دارید.
۱۳- منابع کافی (مالی / غیرمالی) در دسترستان وجود دارد.
پایان درس دوم. در درس سوم هفتهی آینده به مراحل رشد یک کسب و کار کوچک و ویژگیهای هر مرحله میپردازیم.