یورگن کلوپ را آقای معمولی مینامند؛ در مقابل مورینیو که آقای خاص لقب گرفت: «واقعاً هیچ چیز خاصی در من وجود ندارد. تنها روش من در زندگی این است که کاری که دوست دارید را با ۱۰۰ درصد عشق و علاقه انجام دهید و از انسانهای استثنایی در اطرافتان استفاده کنید و در مورد من، این انسانهای استثنایی دستیارانم، بازیکنان و همه اعضای باشگاه هستند. هر کسی در لیورپول کار خودش را انجام میدهد و این در نهایت نتیجه خوبی خواهد داشت. اینجا هیچ چیز خاصی وجود ندارد و همه چیز طبیعی پیش میرود.» (یورگن کلوپ؛ اینجا)
ژوزه مورینیو نزدیک دو دهه است که با سر و صدای فراوان در سطح اول فوتبال دنیا حضور پررنگی دارد. در مورد او شاید مهمترین موضوع، همین لقب «آقای خاص» باشد که حتی پس از سالها نتیجه نگرفتن نیز همچنان با آن شناخته میشود و خودش هم البته بهگمانم بیش از همه باورش کرده است! مورینیو (من او را به طنزْ گاهی ژوزه خان مینامم!)، او اگر چه ممکن است مربی بزرگی باشد و نتایج درخشان و جامهای فراوانی را در کارنامهاش ثبت کرده باشد؛ اما بیشک در اخلاق حرفهای، نمرهی قبولی نمیگیرد. در دنیای «ژوزه»ها، مربی در مرکز جهان قرار دارد و همه باید برای خدمت به او به صف بشوند تا او به بالاترین درجهی افتخار برسد (در این دنیا حتی بازیکنان هم اهمیتی فراتر از ابزار بازی برای مربی ندارند. نگاه کنید به حرفهای استاد ژوزه در مورد بازیکنان رم در پی نتایج ضعیف اخیر باشگاه فعلی او، آ.اس رم در اینجا.) همین است که وقتی چندین و چند سال پیاپی، استاد ژوزه نتیجهی مناسبی نمیگیرند، تمام عالَم امکان در این زمینه مسئولیت دارند؛ جز خود استاد مورینیو.
شاید اولین تفاوت او با گروه دیگری از مربیان از جمله مربی بزرگی بهنام یورگن کلوپ همین باشد که در دنیای «کلوپ»ها، مربی هم یکی از اجزای یک سیستم بزرگتر است و شخص مربی از هیچ فردی در تیم برتر نیست. مربی هم یکی از افرادی است که قرار است با همکاری یکدیگر، مجموعهای از نتایج درخشان و جامها را بهدست بیاورند. همین است که در این دنیا مربی هم همانند دیگران، لازم است تمام شور و علاقه و عشق خود را نثار آدمهای دور و اطرافش کند و بهدنبال این باشد که هر کسی وظیفهی خود را بهدرستی بداند و بهصورتی اثربخش، آن را به انجام برساند. در این دنیا تکتک افراد سازمان مهماند؛ از پایینترین تا بالاترین رده و نکتهی بسیار مهم این است که این مهم بودن را حس میکنند. در این دنیا کسی بهدنبال اثبات برتری خودش نیست: همه با هم میبرند و همه با هم میبازند. و همین است که باعث شده تا یورگن کلوپ همانند اسلافی چون: سر الکس فرگوسن، آرسن ونگر، اوتمار هیتزفلد، یوپ هاینکس، ویسنته دلبوسکه، مارچلو لیپی و مانند آنها محبوب قلوب تمامی عاشقان فوتبال باشد؛ اما آقای مورینیو … 🙂
جالب این است که تعریف مدیریت هم در طول یک سدهی گذشته از تعریف «ژوزه»ای بهسوی تعریف «کلوپ»ی تحول یافته است: اگر مدیریت را در روزهای ابتدایی تعریف علمی آن، هنر انجام کارها بهوسیلهی دیگران تعریف میکردهاند (توجه کنید که در اینجا انجام کار به هر قیمتی و بدون توجه به عامل انسانی مد نظر است و انسان، یک ابزار تولید است)؛ اما با گذشت زمان، مشخص شد که جوهرهی واقعی مدیریت، تعریف درست کارها برای افراد و انگیزش آنها برای انجام امور در یک چارچوب سیستماتیک در جهت تحقق اهداف کلان سازمانی است.
یک نکتهی جالب جملهی آخر استاد کلوپ است: «اینجا هیچ چیز خاصی وجود ندارد و همه چیز طبیعی پیش میرود.» ساده بهنظر میرسد؛ اما واقعیت همین است. دنیای امروز، دنیای «کلوپی» است و طبیعتا به نتیجه خواهد رسید و سالها از مرگ دنیای «ژوزه»ای میگذرد. ماجرا بهسادگی، این است که چه زمانی این حقیقت را میپذیریم که دوران «مربی سلبریتی» گذشته است (جایی که همه تمام و کمال در خدمت مربیاند) و امروز، به دورانی رسیدیم که در آن، کاپیتان هم یک فرد عادی روی عرشهی کشتی سازمان است!
میلاد اسلامیزاد دوست بسیار قدیمی و عزیز من است. خیلی صمیمی و نزدیک. شاید بامزهترین خاطرهمان هم آشناییمان باشد: میلاد در گودر مرحوم نوشته بود کسی هست تا با هم به نمایشگاه جیتکس در دوبی برویم؟ و اینگونه شد که ما چند روز بعد از آشناییمان اولین سفر خارجی عمرمان را با هم رفتیم. 🙂 و همین سفر، شروع دوستی طولانی و جذابی شد که برای من همواره دوستداشتنی و ارزشمند بوده است. یکی از آخرین کارهای مشترکی که با هم داشتهایم هم گفتگویمان در پادکست جذاب «کارگاه» با موضوع حرفهی تحلیلگر کسبوکار بود که اینجا میتوانید آن را بشنوید.
بهعنوان فردی که خودم را حرفهایِ تولید محتوا میدانم، همیشه ایدهها و تفکرات میلاد را در زمینهی محتوا و تولید محتوا دوست داشتهام و از او بسیار هم یاد گرفتهام: از آن قدیمترها که میلاد، شرکت نوینافزار را داشت تا امروز که پلتفرم تولید محتوای درجه یک «نویسش» را راهاندازی کرده و مدیریت میکند. میلاد تجربهی عملیاتی بسیار خوبی در چند شرکت بزرگ استارتآپی ایرانی هم دارد. ضمن اینکه در طول این یک دههی اخیر، فعالیتهای ترویجی و آموزشی بسیار خوبی را هم در حوزهی «تولید محتوا» و «بازاریابی محتوا» انجام داده است.
همهی اینها را گفتم تا به اینجا برسم که اگر دنبال یاد گرفتن «تولید محتوا» بهصورت حرفهای و عملیاتی هستید، بهویژه اگر فکر میکنید که در دنیای امروز میتوانید از بازار بزرگ خریداران محتوای حرفهای سهمی بگیرید ـ چه شغل اصلیتان تولید محتوا بشود و چه در حاشیهی شغل اصلیتان به آن بپردازید ـ کارگاه وبیناری «تولید محتوا» میلاد اسلامیزاد عزیزم را از دست ندهید.
شاید هزینهاش زیاد بهنظر برسد؛ اما از نظر من میارزد و حتما فوت و فنهایی یاد میگیرید که میتوانید با آن در بازار بزرگ محتوای امروز ایران، کارهای خوبی انجام بدهید. میلاد در صفحهی وبینار، توضیح داده که هر زمانی به هر دلیلی خواستید بتوانید پولتان را پس بگیرید و ضمنا اگر توان پرداخت هزینهی کارگاه را ندارید، از او بخواهید تا کد ثبتنام رایگان را در اختیارتان بگذارد. امیدوارم در این کارگاه جذاب، شرکت کنید و حسابی یاد بگیرید و به جمع ما تولیدکنندگان حرفهای محتوا بپیوندید.
احتمال برایتان جالب باشد اگر در پایان این نوشته اشاره کنم که شخصا در این چند سال اخیر، از تولید محتوای تخصصی در قالب مقاله و گزارش و بهینهکاوی و مانند آن، خیلی بیشتر از پروژههای صرفا مشاورهی مدیریت، پول درآوردهام! این را مخصوصا به دوستان متخصص در حوزههای مهندسی و علوم انسانی و پزشکی و مانند آن پیشنهاد میکنم که از کسبوکار تولید محتوای تخصصی در حوزهی حرفهای و تخصصیتان، هرگز نباید غافل شوید!
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. مطالبی که تیترشان کافی است هم با پسزمینهی زرد نمایش داده میشوند.
لینکهای منتخب لزوما مربوط به هفتهای که گذشت، نیستند. ممکن است بعضی هفتهها تعداد مطالب جذاب بیشتر از ظرفیت انتشار در پست لینکهای هفته باشند. این لینکها بهتدریج در پستهای بعدی منتشر میشوند.
میتوانید همچنین نکات و اخبار جالبی که در طول هفته آنها را مطالعه میکنم در کانال تلگرام وبلاگ گزارهها دنبال کنید. ضمنا پستهای گزارهها بهمحض انتشار، در کانال وبلاگ هم منتشر میشوند.
میتوانید گزیدهی بهترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه شدهی من را در تمام روزهای هفته در صفحهی پاکت من دنبال کنید! ضمنا با توجه به مشکلات دسترسی اعم از داخلی و خارجی، لینک مقالات انگلیسی معرفی شده در پست لینکهای هفته را هم میتوانید در پاکت (محبوبترین اپلیکیشن من!) ذخیره کنید و بهراحتی مطالعه فرمایید.
مطالب ویژه:
هر هفته چند مطلب را بهصورت ویژه برای مطالعه پیشنهاد میدهم. این مطالب شامل موضوعات متنوعی علاوه بر کسبوکار، مدیریت، اقتصاد، رسانه و فناوری و … هستند و ممکن است فارسی یا انگلیسی باشند:
«هرگز فکر نمیکردم که بازگشت به اوج تا به این حد سخت باشد. مانچینی از روز اول ما را به جلو هل داد و تحت فشار گذاشت، او به ما کمک کرد و یک سال تجربه اضافه به همه ما، پیر و جوان، حتی بازیکنان بزرگتر، داد. در این سال ما تجربه و اشتیاقی را کسب کردهایم که به ما این امکان را داده است که اینجا باشیم و به چیزی که سه سال پیش همچون یک مدینه فاضله به نظر میرسید، باور داشته باشیم. ما همه کار میکنیم تا یکشنبه شب به آن برسیم.
او روی ذهنیت ما کار کرد و اعتماد به نفس، اشتیاق و عزت نفس را به ما برگرداند. او باعث شد ما باور کنیم که راه او، راه درست و بهترین راه است. او استعداد و کیفیتی که در فوتبال باعث پیروزی میشود را به کار گرفت. شما میتوانید بهترین بازیتان را انجام دهید اما اگر کیفیت شما منجر به گلزنی نشود، در بهترین حالت از صفر به صفر میرسید. بازی کردن با این همه استعداد در خط هافبک و خط حمله، مسیر ما را آسان میکند.» (لئوناردو بونوچی؛ پیش از فینال یورو ۲۰۲۰؛ اینجا)
باورنکردنی بود اما ایتالیا، قهرمان ۴ دورهی جام جهانی نتوانست در جام جهانی ۲۰۱۸ روسیه حاضر باشد. شاید از آن ایتالیای در هم شکسته که یک مربی فرامعمولی بهنام جان پیرو ونتورا با کیفیت پایین فنی و بازیکنانی اغلب بسیار بیاستعداد داشت، تنها تصویری که بهیادمان مانده باشد، بازی برگشت مقابل سوئد در پلیآف جام جهانی بود: ایتالیا برای صعود نیاز به گل داشت؛ اما ونتورا بهجای فرستادن مهاجم به زمین، به دانیله دهروسی اصرار میکرد وارد زمین شود و او هم روی نیمکت نشست و نپذیرفت و اصرار کرد تا اینسینیه وارد زمین شود! همین ماجرا خودش برای یادآوری وضعیت اسفبار آن ایتالیا کافی است.
و بعد روبرتو مانچینی جانشین ونتورا شد: یک مربی بزرگ با کولهباری از تجربهی بازی و مربیگری در سطح اول فوتبال ایتالیا و اروپا و با سابقهی قهرمان کردن تیمهایی که سالها بود نتوانسته بودند به قهرمانی برسند: اینتر میلان و منسیتی. مربی خوشتیپ و جذابی که شاید کنار زمین مانند آنتونیو کونته شور و حال زیادی از خودش نشان ندهد؛ اما به وقتش میبینیم که کمتر از کونته، ایتالیاییِ پرشور و پُر احساسی نیست!
مانچو تیمی در هم ریخته را بهدست گرفت. تیمی که سالها بود از استعداد خالی بود. تیمی که باور و شور و اشتیاقش را از دست داده بود. شاید کمتر کسی فکر میکرد که مانچو بتواند آن تیم را بازسازی کند؛ اما او توانست. بدیهی است که در هر موفقیتی باید کمی چاشنی خوششناسی را هم بپذیریم: او در دورانی مربی ایتالیا شد که نسلی جدید از جوانان بااستعداد ـ در رأس آنها دوناروما، بارلا و فدریکو کیهزا ـ به جمع کهنهکارانی چون: کیهلینی، بونوچی و جورجینیو و حتی اینسینیه و وراتی پیوسته بودند. با این حال، وجود بازیکن خوب یک بحث است و ساختن تیمی خوب از آنها بحثی دیگر. اما مانچو باز هم مثل رستاخیزی که برای اینتر و منسیتی رقم زد در اینجا هم موفق بود: او ایتالیای زیبایی ساخت که در یورو ۲۰۲۰ (که با یک سال تأخیر در تابستان ۲۰۲۱ برگزار شد) چشمها را نهتنها با قدرت دفاعی همیشه بینظیری که از ایتالیا انتظار میرود، بلکه با بازی تهاجمی زیبایش خیره کرد. اما او چگونه توانست؟
لئوناردو بونوچی در حرفهایش قبل از فینال ومبلی به سه گام اشاره کرده است که باعث موفقیت ایتالیای مانچو شد و میتواند راهنمای مدیران و رهبرانی باشد که میخواهند سازمانهای در هم شکسته را بازسازی کنند:
۱- اصلاح ذهنیتها و باورمندی به امکانپذیری موفقیت:وقتی یک تیم، شکست بزرگی میخورد، اولین چیزی که از دست میدهد باور به امکانپذیری موفقیت است. «ما نتوانستیم» تبدیل به ترجیعبند ذهنی تکتک اعضای تیم و حتی دیگر افراد مرتبط با آن (مثلا: هواداران در فوتبال و سهامداران در دنیای کسبوکار) میشود. شخصا بارها دیدهام که تلهی اصلی که آدمها را در زمان شکستها گرفتار خودش میکند، همین است: اینکه باورت را به اینکه میشود دوباره بلند شد و ادامه داد، از دست بدهی. با این حال، هیچگاه آخر خط نیست؛ حتی اگر برخاستن، مستلزم نابودی هر چیزی که داشتی باشد و شروع دوباره نه از صفر، بلکه منفی ۱۰۰۰ باشد! رهبر بزرگی مانند مانچو همین کار را انجام داد: او به بازیکنانش این باور را داد که میتوانید بلند شوید و دوباره به راه بیفتید! اما این تنها گام اول و اصلاح باورها در سطح فردی است.
۲- بازگرداندن اعتماد بهنفس، اشتیاق و عزت نفس به اعضای تیم: اینکه میشود دوباره راه افتاد و اینبار به مقصد رسید، یک بحث است و اینکه ما با هم میتوانیم، بحثی دیگر. هویت و عزت نفس جمعی ـ یعنی اینکه ما در کنار هم و در قالب تیممان ارزشمند و توانمند هستیم و میتوانیم ـ آن چیزی است که گمشدهی بسیاری از تیمها و سازمانهای امروزی است. بهنظر من هنر اصلی مانچو اینجا بود. اینکه اعضای تیم پذیرفته بودند که شاید از نظر کیفیت فردی تهاجمی مثلا از تیمهایی مثل آلمان و اسپانیا پایینتر باشند؛ اما از نظر کار گروهی و در کنار هم (تفکر سیستماتیک!) هیچ کسی را یارای رقابت با «تیم آنها» نیست، احتمالا مهمترین راز موفقیت ایتالیای مانچو بهویژه در بازیهای سخت مرحلهی حذفی تا فینال بود. او نشان داد که حتی یک تیم بزرگ هم میتواند از تیمهای کوچکتری تشکیل شده باشد که بهخوبی در تار و پود تیم اصلی ادغام شدهاند و شور و اشتیاقشان، منبع به پیش راندن کل تیم محسوب شود: به رابطهی مانچو با کادر فنیاش ـ و از همه مهمتر استاد جان لوکا ویالی ـ نگاه کنید و به ترکیب درخشان مرکز خط دفاع ایتالیا ـ یعنی بونوچی و کیهلینی ـ تا ببینید چرا ساختار سازمانی در دنیای امروز، بیش از آنکه بهمعنای خط و خطوط رسمی و اتوکشیدهی مرسوم باشد، بهمعنای قدرتمند کردن حلقههای ارتباط انسانی برای رسیدن به هدفی کوچکتر (هدف زیرگروه یا واحد سازمانی) است که تحقق آن در هارمونی با دیگر تیمهای سازمان، تحقق اهداف سازمانی را امکانپذیر میسازد! (هالوکراسی مگر چیزی جز این است؟)
۳- نهادینه ساختن استراتژی و تاکتیک برنده شدن مطابق مزیت رقابتی و سبک تیمی: ایتالیای مانچو خوب حمله میکرد و خوب دفاع میکرد. هر چند در نهایت، در مراحل حذفی تا فینال، عامل برنده شدن ایتالیا در درجهی اول، «گل نخوردن» بود؛ اما نمیتوان انکار کرد تیمی که در خط حمله غیر از فدریکو کیهزا هیچ ستارهی درخشانی نداشت (مقایسه کنید با مهاجمان ترسناک دههی ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ ایتالیا)، قدرت تهاجمیاش را هم بهموقع بهکار گرفت: زدن گل تساوی به انگلیس مغروری که در دقیقهی ۲ فینال، موفق به گلزنی شد و در ومبلی در برابر هزاران تماشاگر خودی بازی میکرد، آن هم توسط یک مدافع (بونوچی)، کار هر تیمی نبود! ایتالیا با استراتژی همیشگیاش قهرمان شد (شاهد مثال اینکه دوناروما بهترین بازیکن یورو شد)؛ اما نقش عناصر هجومی را هم در قهرمانیاش نباید دست کم گرفت. استراتژی ایتالیا تکیه بر مزیت رقابتی اصلیش (خط دفاعی مستحکم) در کنار بهکار گرفتن ابزار مکملی برای غیرقابل پیشبینی شدن چگونه ضربه زدنش به حریف بود: تیمهای حریف نمیدانستند چه کسی قرار است به آنها گل بزند!
با پایان یورو و شروع مسابقات مقدماتی جام جهانی، ایتالیا دوباره به تنظیمات کارخانه بازگشت و نتوانست از پسِ سوئیس سختکوش برآید و بهجای صعود مستقیم، به پلیآفِ سختی رسید که باید در آن با پرتغالی رقابت کند که برگ برندهاش کریس رونالدو است؛ آن هم در زمانی که به احتمال زیاد او آخرین جام جهانی عمرش را میخواهد تجربه کند و در نتیجه هرگز برای صعود، پا پس نخواهد گذاشت.
چه میشود؟ نمیدانیم. اما چیزی که میدانیم این است که جذابیت ایتالیا برای ما هواداران این تیم همیشه این بوده: همواره ضعیفترین کورسوی نور در انتهای یک تونل تاریک، نشانهی امیدی بزرگ است؛ امیدی که باید آنقدر صبور باشی تا به آن برسی!
ممنونیم از آقای مانچو برای این تیم زیبا. کسی چه میداند؛ شاید هم ایتالیای او آنگونه که اخیرا گفته خواب دیده در فینال جام جهانی با پنالتی جورجینیو در مقابل برزیلْ پیروز شد و قهرمان شد! زیبایی فوتبال به همین است که در آن، همه چیز برای همه ممکن است!
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. مطالبی که تیترشان کافی است هم با پسزمینهی زرد نمایش داده میشوند.
لینکهای منتخب لزوما مربوط به هفتهای که گذشت، نیستند. ممکن است بعضی هفتهها تعداد مطالب جذاب بیشتر از ظرفیت انتشار در پست لینکهای هفته باشند. این لینکها بهتدریج در پستهای بعدی منتشر میشوند.
میتوانید همچنین نکات و اخبار جالبی که در طول هفته آنها را مطالعه میکنم در کانال تلگرام وبلاگ گزارهها دنبال کنید. ضمنا پستهای گزارهها بهمحض انتشار، در کانال وبلاگ هم منتشر میشوند.
میتوانید گزیدهی بهترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه شدهی من را در تمام روزهای هفته در صفحهی پاکت من دنبال کنید! ضمنا با توجه به مشکلات دسترسی اعم از داخلی و خارجی، لینک مقالات انگلیسی معرفی شده در پست لینکهای هفته را هم میتوانید در پاکت (محبوبترین اپلیکیشن من!) ذخیره کنید و بهراحتی مطالعه فرمایید.
مطالب ویژه:
هر هفته چند مطلب را بهصورت ویژه برای مطالعه پیشنهاد میدهم. این مطالب شامل موضوعات متنوعی علاوه بر کسبوکار، مدیریت، اقتصاد، رسانه و فناوری و … هستند و ممکن است فارسی یا انگلیسی باشند:
سالها قبل از طریق کتاب خواندنی «مدیران و چالشهای تصمیمگیری» با ترجمهی دوست بزرگوارم آقای دکتر علی سرزعیم با مفاهیم «روانشناسی تصمیمگیری» یا بهعبارت دیگر «اقتصاد رفتاری» آشنا شدم. خلاصهی ایدهی اصلی این علم بینرشتهای این است: ما انسانها آنقدرها هم که فکر میکنیم در زمان تصمیمگیری و اقدام، عقلانی عمل نمیکنیم! ذهن ما انسانها در قرون متمادی بهگونهای شکل گرفته که از طریق تعداد زیادی میانبرهای ذهنی (هیوریستیکها) بهصورت سریع و بدون اندیشیدنْ تصمیم بگیریم و اقدام کنیم. و واقعیت این است که این روش ذهنی تصمیمگیری معمولا در بیش از ۹۹ درصد از موقعیتهای زندگی شخصی و روزمره جواب میدهد! اما امان از آن یک درصدی که در معرض خطاهای ذهنی (بایاسها) قرار میگیرد … 🙂
بدیهی است که همین انسان با همین ویژگیهای ذهنی در دنیای کسبوکار و سازمانها مجبور به تصمیمگیری و اقدام است. در اینجا تفاوت با زندگی شخصی و روزمره بسیار زیاد است؛ چرا که هزینهی تصمیمات و اقدامات اشتباه میتواند چنان زیاد باشد که حتی موجودیت سازمان را تحت تأثیر قرار دهد. هر چند در زندگی سازمانی هم عموما بسیاری از تصمیمات و اقدامات، از همان نوع روزمرهگیها هستند؛ اما در هر حال اگر با دیدگاه قانون پارتو به ماجرا نگاه کنیم، ۲۰ درصد تصمیمات و اقدامات هستند که از جنس استراتژیک و بسیار مهم هستند و در نتیجه اگر در آنها اشتباهی رخ دهد، تبعات بسیار ناگواری برای سازمان خواهند داشت.
برای همین، لازم است که مدیران در سطوح مختلف سازمانی با اصول روانشناسی تصمیمگیری آشنا باشند و بدانند «چطور نباید تصمیم گرفت»؛ همانطور که دربارهی «چطور تصمیم گرفتن» را در درسهایی مانند: روشهای تصمیمگیری و تحقیق در عملیات در دورههای مدیریت و مهندسی صنایع، آموزش دیدهاند.
در مقالهی این هفته به نقل از این مقاله در نشریهی اینک، ۵ راه ساده را برای برای کاهش تأثیر خطاهای ذهنی بر تصمیمات مدیریتی مرور میکنیم (البته متن اصلی چون شامل نظرخواهی از افراد مختلف بوده، ۸ راهکار ارائه کرده که ۳ موردشان تکراری است و در اینجا آنها را در موارد مشابهشان ادغام کردهام):
۱- در زمینهی خطاهای ناآگاهانهی ذهن بشری (Unconscious Bias) تا میتوانید بخوانید و یاد بگیرید تا بتوانید موقعیتهایی که در معرض خطاهای ذهنی هستید را بشناسید (کتاب «تفکر سریع و آهسته» نوشتهی دانیل کاهنمان ـ بنیانگذار علم روانشناسی تصمیمگیری ـ در کنار کتاب بیزرمن که در ابتدای پست اشاره کردم، بهترین گزینهها هستند. البته در اینترنت هم محتواهای مفید بسیاری در دسترساند؛ از جمله این صفحهی جذاب ویکیپدیا.)
۲- رویکرد بازخورد ۳۶۰ درجه را در سازمانتان پیاده کنید تا همه به شما و یکدیگر، بازخورد بدهند و بدین ترتیب با ترکیب دیدگاههای مختلف، احتمال نادیده گرفتن برخی جنبههای تصمیمات و اقدامات به حداقل برسد. همچنین از افراد مورد اعتمادتان (در داخل و خارج سازمان) بخواهید تا تصمیمات استراتژیکتان را مورد نقد و بررسی موشکافانه و بیطرفانه قرار دهند و لازم به یادآوری نیست که این افراد، نباید بله قربانگوی شما باشند؛ بلکه باید افرادی دانا، مستقل و بیرحم در اظهارنظرهای کارشناسی خود باشند.
۳- تا حد امکان تلاش کنید براساس واقعیتها و دادهها (Facts) تصمیم بگیرید؛ نه براساس حس و شمّ درونیتان (توجه دارید که این دومی هم سر جای خودش میتواند عامل مهمی در تصمیمگیری باشد؛ ولی لزوما همیشه انتخابهایش درست نیست!) لازمهی این امر، هم وجود سیستمها و فرآیندهایی برای جمعآوری و بازتوزیع دادهها در سازمان است و هم ایجاد فرهنگ سازمانی شفافی که در آن، مدیران و دیگر اعضای سازمان، همواره در حال تبادل نظر و دادهها با هم باشند.
۴- حواستان باشد تا گرفتار تلهی تأیید (Confirmation Bias) نشوید؛ یعنی اینکه فقط بهدنبال واقعیتها و اطلاعاتی بگردید که عقیده و تصمیم و اقدام شما را تأیید میکنند و باقی دادهها را نادیده بگیرید.
۵- در مورد افرادی که تصمیم یا اقدام شما روی آنها تأثیرگذار خواهد بود بیاندیشید و نظر خود آنها را جویا شوید.
راهکارهای بالا شاید ساده بهنظر برسند؛ اما علم و تجربهی بشری ثابت کردهاند که برای تصمیمگیری و انجام اقدامات صحیح و اثربخش، انجام همین راهکارهای ساده میتوانند نتیجهای معجزهآسا داشته باشند.