ما باید بهار بمونیم … :)

چند ساعت دیگر، سال ۱۳۹۷ با همه‌ی روزها و لحظات‌ش به‌خاطره می‌پیوندد. سالی دیگر نو می‌شود و بهاری دیگر از راه می‌رسد. این‌که آیا با بهار، تازه می‌شویم یا این‌که هم‌چنان درون سرد و خزان‌زده‌مان را حفظ می‌کنیم، البته انتخاب هر یک از ماست. اما چه زیبا می‌شود دنیا اگر حتی ذره‌ای از طراوت بهار به اعماق قلب‌مان برسد …

در لحظات آخر سال ۱۳۹۷ به‌نظرم رسید برای ثبت در خاطر خودم، روایتی کوتاه از آن‌چه در این سال گذشت را بنویسم:

یک: سال ۱۳۹۷ سالی سخت از نظر اقتصادی برای مردم این سرزمین بود. سالی که عیار سکه‌های بسیاری از اعتبار افتاد. سالی که دل‌ها و دست‌های فراوانی خالی‌تر از قبل شدند. اما با این وجود، امید، هم‌چنان آخرین چیزی است که می‌میرد. این اولین باری نیست که این سرزمین با چنین طوفانی روبرو می‌شود و آخرین‌ش هم نخواهد بود. روزهای سخت، زاینده‌ی رویش‌های جدید هستند و به قول قیصر: «ریشه‌های دوباره به آب می‌رسد! ما دوباره سبز می‌شویم!»

دو: سال ۱۳۹۷ برای من سالی بود پر از اتفاقات عجیب. سه بار در فاصله‌ی کوتاه محل استقرارم (یعنی دفتری که در آن رحل اقامت خودم را به‌عنوان یک آزادکار / فریلنسر افکنده‌ام) در فاصله‌ی کوتاهی تغییر کرد. بهار اگر چه خوب شروع شد (بار پروژه‌ای که پردردسرترین روزهای زندگی کاری‌ام را رقم زد از دوش‌م برداشته شد)؛ اما با پرپر شدن یک رؤیای بزرگ کاری (پروژه‌ی بزرگ و بین‌المللی که می‌خواستیم سال‌های سال از عمرمان را صرف آن کنیم) ادامه پیدا کرد. تابستان کم‌رمق، پاییز امیدوارکننده و زمستان شگفت‌انگیز در پی بهار آمدند. مجموعه‌ی اتفاقات دو ماه آخر سال برای من نتیجه‌ای جز حیرت و شگفتی نداشتند: تمام پرونده‌های باز دوره‌ی سه ساله‌ای که به تجربه‌اندوزی برای راه‌اندازی کسب‌وکار شخصی گذشت، بسته شدند (به‌ویژه بازپرداخت بدهی‌های به‌جا مانده از آن دوران)، سرگردانی این چند سال با یافتن مسیر جدید زندگی کاری به‌پایان رسید و زمینه‌های لازم برای یک شروع قدرت‌مند از نقطه‌ی صفر برای رسیدن به رؤیای بزرگ زندگی‌ام دوباره فراهم شد. اوه چه سال شگفت‌انگیزی بود!

سه: چه چیزهایی را در سال ۱۳۹۷ جا می‌گذارم؟ بسیاری از آدم‌های سال‌های اخیر زندگی‌ام (با کمال تأسف!)، پرونده‌های بازی که در بند قبل به آن‌ها اشاره کردم، سبک زندگی متمرکز بر کارِ بدون تفریح، سرگردانی در مورد این‌که به‌کجا می‌خواهم بروم (و چگونه!) و از همه مهم‌تر، مدارهای اشتباه زندگی که در چرخه‌ی هزار توی آن‌ها گرفتار شده بودم.

چهار: چه چیزهایی را با خودم به سال جدید می‌برم؟ مهر و دل‌گرمی‌ خانواده و گروهی معدود از دوستان هم‌دل، هم‌راه و هم‌رؤیای‌م، تمرکز روی یاد گرفتن و یاد دادن و نوشتن (به‌ویژه در گزاره‌ها)، امید و باور و انگیزه و اشتیاق‌ بازیافته‌ام برای ساختن زندگی به‌تر برای خودم و دیگر انسان‌ها، عادت‌های صحیحی که در سال ۱۳۹۷ در خودم نهادینه کردم (و بعد از تعطیلات در موردشان خواهم نوشت) و از همه مهم‌تر، راهِ جدیدِ زندگی کاری‌ام را.

پنج: سال ۱۳۹۷ سال ناجوان‌مردی بود که قرار نبود این‌قدر سخت باشد. اما ما مثل همیشه از سختی‌ها جان به‌در بردیم و حالا قوی‌تر شده‌ایم! به‌نظر نمی‌رسد حداقل روی کاغذ، سال جدید بتواند رکورد جدیدی را در زمینه‌ی چگالی اتفاقات بد به‌ثبت برساند (إن‌شاءالله.) پس با امید به‌استقبال سال جدید برویم.

سال نو پیشاپیش مبارک. امیدوارم سال جدید، سال لبخند و حال‌ خوش و تلاش‌های موفق برای رسیدن به رؤیاهای بزرگ زندگی‌ همه‌ی ما باشد. بهار از راه می‌رسد و ما هم با او همراه خواهیم شد. امید است که با آمدن بهار، سرزنده شویم و بهاری بمانیم.

دوست داشتم!
۵

نویسنده: علی نعمتی شهاب

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خروج از نسخه موبایل