معمولا همهی ما این تجربه را داریم که سفر، موقع رفتن بیشتر از برگشتن طول میکشد! فرقی هم نمیکند یک سفر روزمره برای رسیدن به محل کار باشد یا یک سفر واقعی. پیریا راجوبیر و همکاراناش در تحقیقشان روی این موضوع کار کردهاند. در این تحقیق از ۱۲۷ دانشجوی مقطع کارشناسی خواسته شده تا احساسشان را مورد زمانی که سفرشان از خانه تا کلاس درس و بالعکس طول میکشد، گزارش کنند. نتیجه: آنها احساس کردهاند برگشتن به خانه ۵ دقیقه کمتر طول میکشد! (۲۲ دقیقه در برابر ۱۷ دقیقه) علت چیست؟
محققان معتقدند علتاش این است که افراد بهصورت ذهنی مقصد “خانه” را در یک محدودهی بزرگتر جغرافیایی تعریف میکنند؛ در حالی که مقصدهای ناآشنا یا نامحبوب (!) را در فضایی کوچکتر در نظر میگیرند.
ماجرای تعقیب قضایی توافق اپل با ۵ ناشر بزرگ آمریکایی برای افزایش قیمت کتابهای الکترونیک را حتمن شنیدهاید. جان ژانگ استاد مدرسهی مدیریت وارتون دانشگاه کلمبیا در این مقالهی جذاب به بررسی این ماجرا پرداخته است. نکات اصلی این مقاله را با هم مرور میکنیم:
ـ تا پیش از ظهور پلتفرم آیتونز اپل، مدل فروش در تجارت الکترونیک مدل “عمدهفروشی” بود. در این مدل بین تولیدکننده و خریدار، زنجیرهای از بنگاههای واسطه قرار میگیرد. آمازون دقیقن این نقش را بازی میکند: از ناشران بهصورت عمده میخرد و خردهفروشی میکند. نکتهی کلیدی ماجرا که باعث شد تا ناشران بزرگ علیه آمازون متحد شوند این بود که در این مدل هر دو طرف ناشر و واسطه میخواهند منافع خود را بیشینه کنند و این دو با هم در تناقضاند. استراتژی آمازون این است که با فروش همهی کتابهای الکترونیک با قیمت ۹٫۹۹ دلار، مردم را به خرید کیندل و در نتیجه فروش بیشتر کتاب الکترونیک و افزایش سود در بلندمدت ترغیب کند؛ اما این مدل دست ناشران را میبندد و منافع آنها را کاهش میدهد.
ـ در مقابل مدل عمدهفروشی، مدل دیگری با نام “مدل حق امتیاز” (Agency Model) در دنیای امروز بر بستر اینترنت ایجاد شده است. در این مدل که نماد آن آیتونز است، تولیدکننده یا ناشر، محصول خود را مستقیمن به خریدار میفروشد: در اینجا با پلتفرمی مواجهیم که به هر کس اجازه میدهد در برابر تنها ۳۰ درصد از هر فروش، فروشگاه شخصی خودش را راه بیاندازد. بنابراین هر کس حق دارد هر چقدر که دوست دارد روی محصولش قیمت بگذارد. بههمین علت این ناشران بعد از توافق پنهانی با اپل، آمازون را به در پیش گرفتن این مدل فروش ترغیب کردند و در نتیجه آمازون تحت فشار ناشران بزرگ مجبور شد قیمت خردهفروشیش را افزایش دهد.
ـ حالا سؤال اینجاست که کدام مدل برای مصرفکنندگان مناسبتر است؟ آیا وزارت دادگستری در تعقیب قضایی اپل و شرکای ناشرش حق داشته است؟ ژانگ میگوید که براساس تحلیلهای اقتصادی که انجام داده این مشخص شده که مدل عمدهفروشی از نظر اقتصادی مدل بهینهای نیست. مشکل همان ویژگی اصلی این مدل است: هر یک از حلقههای زنجیره قصد دارد حاشیهی سودش را بیشینه کند و این باعث میشود که قیمت نهایی افزایش یابد. ژانگ این مشکل را “حاشیهی سود مضاعف” مینامد.
ـ اما راهحل مشکل “حاشیهی سود مضاعف” چیست؟ مشخصترین راهحل استراتژی یکپارچهسازی افقی رو به جلو است: تأسیس فروشگاههایی برای فروش محصولات بهصورت مستقیم به مصرفکنندهی نهایی. همان کاری که اپل با فروشگاههایش انجام داد. اما این کار برای همه مقدور نیست: هم منابع زیادی میطلبد و هم تنوع محصول فراوانی. اینجاست که “مدل حق امتیاز” وارد میشود و براساس آن پلتفرمی مانند آیتونز، این امکان را به همه میدهد تا فروشگاه خود را تأسیس کنند و با قیمت مورد نظر خودش محصول را بفروشند. نکتهی مهم ماجرا اینجاست که در اینجا هدف هر دو طرف ناشر و صاحب پلتفرم بزرگتر کردن کیک است و نه افزایش سهم خودشان از کیک. بنابراین آنها نمیتوانند از یک قیمت بهینهی مشخص بالاتر بفروشند؛ چون مشتری نمیخرد و در نتیجه همه ضرر میکنند.
ـ در دنیای اینترنت بهدلیل ماهیت ذاتی این محیط، هر تولیدکنندهای که یک سطح حداقلی از تنوع در محصولات را داشته باشد میتواند فروشگاه خود را تأسیس کند و محصولاتش را با قیمت رقابتی بهصورت مستقیم به مصرفکنندهی نهایی بفروشد. در اینجا مشکلات دنیای واقعی وجود ندارد: نه به منابع بسیار زیادی نیاز است و نه به تنوع محصول بسیار زیاد. ژانگ میگوید در بلندمدت این مدل در برابر مدل عمدهفروشی برنده خواهد بود و برای مصرفکننده هم بهینه این است که این اتفاق بیافتد.
ـ در مورد خاص ماجرای اپل و ناشران و آمازون باید به چند نکته توجه کرد:
۱- در بلندمدت با گسترش کاربرد مدل حق امتیاز و افزایش قیمت کتابها، تولیدکنندگان کتابخوانها مثل آمازون، مجبورند قیمت کتابخوان خود را کاهش دهند تا از صرفه بهمقیاس مشتریان بیشتر برای خرید کتابهای الکترونیک استفاده کنند.
۲- برعکس اتهام تلاش برای ایجاد انحصار به اپل و ناشران اگر مدل عمدهفروشی آمازون برنده شود، آمازون در تحمیل قیمت خود به ناشران انحصار ایجاد میکند. در این حالت جدا از کاهش انگیزهی ناشران، سرمایهی در دسترس آنها برای سرمایهگذاری روی فناوریهای پیشرفته و ایجاد کتابهای الکترونیکی که با عکس، ویدئو و محتوای تعاملی روی شبکهی اینترنت همراه باشند، کاهش مییابد. ضمنا وزارت دادگستری توجه نکرده که آمازون هم دقیقن برای افزایش حداکثری سهم بازار خود و ایجاد انحصار در بلندمدت، قیمت کتابها را در یک رابطهی باخت ـ باخت با ناشرین پایین نگه داشته است.
۳- مدل حق امتیاز باعث میشود تا ناشرین مجبور باشند کتابها را روی تمام پلتفرمهای موجود عرضه کنند و در نتیجه انحصار روی عرضهی کتابخوانها هم شکسته میشود.
۴- جالبتر از همه: در مدل حق امتیاز ناشرین مجبور به رقابت با هم در عناوین مشابه هستند! دیگر قیمت ثابت نیست و در نتیجه هر کس تمایل دارد کتاب خودش را با کمترین قیمت به مصرفکننده بفروشد.
ـ چه عاملی باعث میشود که یک واسطه مدل نمایندگی را در برابر مدل عمدهفروشی انتخاب کند؟ در تحقیق آقای ژانگ و همکارانشان این نتیجه بهدست آمده: “اگر فروش الکترونیکی باعث کاهش فروش در حالت سنتی شود، واسطهها مدل حق امتیاز و ایجاد پلتفرم را انتخاب میکنند؛ اما اگر فروش الکترونیکی به افزایش فروش بهشکل سنتی منجر شود، مدل عمدهفروشی و قرارداد مستقیم با تولیدکننده را بر میگزینند. ضمنا افزایش رقابت بین واسطهها باعث افزایش تمایل به ایجاد پلتفرم میشود.”
اقتصاد آنلاین آمد (سایت خبری تحلیلی اقتصاد ایران و جهان که با همت گروهی از دوستان روزنامهنگار حرفهای ما که با جریان اصلی اقتصاد جهان همراهاند راه افتاده است. معرفی این سایت توسط صادق الحسینی در کاتالاکسی)
خوب این آخر هفته سر من وحشتناک شلوغ شد. موعد تحویل چند تا پروژه که قرار بود با هم نباشد، روی هم افتاد و نتیجهش هم اینکه پست “لینکهای هفته” افتاد بهامروز. بعد از پست جمعه شب، قصد داشتم هر وقت شد مطالب نخوانده را بخوانم و پست لینکهای هفته را بنویسم که واقعن فرصت نشد. از لطف دوستانی که نگران غیبت من شده بودند، متشکرم. 😀 این هم از مزایای زیادی فعال بودن است دیگر …
از این هفته لینکهای مربوط به صنعت فاوا در ایران را جدا میکنم و تعداد لینکهای کلی بخش فاوا را هم به ده لینک کاهش میدهم. البته طبیعتا اگر لینکهای صنعت فاوا در ایران زیاد نباشد، آنوقت فضا برای سایر لینکهای فاوا باز میشود.
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
لینکهای توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
برای مرور سریعتر مطالب، لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
جامعهشناسی، سلامت و روانشناسی و کار حرفهای:
برداشت از خود (باید یک مطلب بهزودی در باب “توهم در مورد خود” بنویسم! علیالحساب این نوشتهی کوتاه شهرام خان کریمی را در یادداشتهای صنایعی ببینید.)
Live at Your Own Speed (بهاره حسینی؛ The Notes) (عاااالی! روشهایی برای یافتن آرامش در زندگی. البته عنوانش را نگاه نکنید؛ مطلب فارسی است. یکی از بهترین نوشتههای این هفته برای من.)
گفت وگو با حمید شهریاری عضو شورای عالی مجازی (یک گفتگوی بسیار مهم در مورد مشکلات سیاستگذاری فاوا در کشور که منجر به تأسیس شورای عالی مجازی شد. آقای شهریاری را اول بار در هماندیشی راهبردهای جامعهی اطلاعاتی ایران از نزدیک دیدم. بسیار انسان روشن و در حوزهی فاوا بادانشی است و بهدلیل جامعهی روحانیتش احتمالن یکی از تأثیرگذارترین آدمها صنعت فاوا در سطح نظام حاکمیتی کشور.)
کمکم با فرو نشستن بحران اقتصادی که از سال ۲۰۰۸ دامنگیر اقتصاد جهان شده است و ایجاد ثبات نسبی، امکان قضاوت در مورد وضعیت کنونی کسب و کارها آسانتر شده است. لینکداین در همین راستا با بررسی دادههای موجود خود به نمودار بسیار جالب زیر رسیده است: +
در این نمودار صنایع رشدیافته در طول سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۱ در سمت راست با رنگ سبز و صنایع در حال افول در سمت چپ با رنگ قرمز نمایش داده شدهاند. برای من جالب بود که مشاورهی مدیریت یک صنعت در طول دوران بحران اقتصادی یک صنعت در حال رشد بوده است. صنایع در حال افول هم جالباند. بهغیر از صنایع مالی و بانکداری که سقوطشان طبیعی بهنظر میرسد، سقوط صنایع مخابراتی و صنایع غذایی و دارویی بسیار عجیب و جالب است.
نکتهی جالب اینجاست که این نمودار بهسفارش آژانس فدرالی تهیه شده که مسئولیت تهیه و گزارش آمارهای اقتصادی آمریکا را برعهده دارد. این آژانس سالهای پیش این گزارش را خودش تهیه میکرده و امسال با توجه به رشد روزافزون لینکداین، این کار به این شرکت واگذار شده است!
چند هفتهای است که بهیاری توئیتر دوستداشتنی، مطالعهی سایتهای معتبر دنیا را در حوزههای مورد علاقهام ـ یعنی همین زیرمجموعههای لینکهای هفته ـ جدی گرفتهام و متأسفانه در این میان متوجه شدهام که چقدر مطالب خواندنی دارد از دستمان در میرود! فقط بهعنوان نمونه دقت کنید به لینکهای انگلیسی معرفی شده در دو بخش “فناوری اطلاعات و ارتباطات” و “شبکههای اجتماعی” که در رسانههای داخلی بازتاب نداشتند. از جمله برای من عجیب است که دو خبر مهم بازسازماندهی یاهو و اتهام ایجاد انحصار در بازار کتابهای الکترونیک وزارت دادگستری آمریکا به اپل را در هیچ سایت داخلی ندیدم! برای همین از این بهبعد انتشار لینکهای زبان اصلی را هم جدی خواهم گرفت.
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
لینکهای توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
برای مرور سریعتر مطالب، لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
خرید و فروش در کسب و کارهای کوچک و بزرگ (محمد رضا محمدعلی؛ جعبه ابزار) (این هفته بعد از اعلام خرید اینستاگرام توسط فیسبوک بازار اظهارنظرهای کیلویی در وب فارسی در این زمینه بسیار داغ بود. در مقابل، محمد رضا یک تحلیل واقعن علمی و عالی ارائه کرده که باید حتمن بخونید!)
آغاز هر سال میلادی همراه است با انتشار تعداد زیادی گزارش توسط نهادها و شرکتهای بینالمللی دربارهی سالی که گذشت و سالی که در پیش رو است. بد ندیدم چهار گزارش معتبر و مهم را در یک پست برای استفادهی همه معرفی کنم:
Doing Business In Iran 2012: این گزارش که در ابتدای هر سال توسط بانک جهانی منتشر میشود به بررسی وضعیت فرایندهای راهاندازی و مدیریت کسب و کارها در کشورهای مختلف میپردازد. گزارش بسیار بسیار جالبی است که خواندنش چه مدیر باشید و چه کارآفرین و چه مشاور باشید و چه کارشناس مفید خواهد بود.
The Global Competitiveness Report 2011-2012: احتمالا اسم مجمع جهانی اقتصاد یا همان اجلاس داووس را شنیدهاید. این اجلاس در ابتدای هر سال میلادی برای گفتگو در مورد چگونگی توسعهی اقتصادی جهان در داووس سوئیس برگزار میشود. این مجمع هر سال در زمان برگزاری اجلاس خود این گزارش را در مورد مقایسهی رقابتپذیری کشورهای جهان منتشر میکند.
یکی از ویژگیهای جالب جامعهی آمریکا برای من توجهی است که در آن به نسلهای مختلف اجتماعی ـ فرهنگی و ویژگیهای هر یک از آنها میشود. من البته از زاویهی دید کسب و کار و اقتصاد که با آنها آشنایی دارم دربارهی این مسئله صحبت میکنم و نه زاویهی دید علوم اجتماعی. در آمریکا هر نسلی دارای ویژگیهای خاص خود است و براساس همین ویژگیها دنیای خاص خود را دارد، باید بهشکل مختلفی آنها را تربیت کرد و آموزش داد، محیط و علائق و قابلیتهای کاری متفاوتی دارد و کارهای بزرگ هر نسل با دیگر نسلها متفاوتاند.
اما تعریف نسل چیست؟ دیکشنری رفرنس دات کام نسل را اینگونه تعریف میکند:
۱٫ مجموعهی افرادی که همگی در یک زمان معین متولد شده و زندگی میکنند؛ مثل نسل بعد از جنگ جهانی.
۲٫ یک دورهی زمانی حدودا ۳۰ ساله که بهعنوان زمان متوسط بین تولد والدین و فرزندانشان پذیرفته شده است.
۳٫ گروهی از افراد که بهصورت متوسط همسن هستند و دارای ایدهها، مسائل، عادتها و رفتارهای مشابهی هستند.
نسل دارای یک تعریف زیستشناختی هم هست که بهکار ما نمیآید. سه تعریف فوق همه در کنار هم میتوانند آنچه را ویکیپدیا “نسل فرهنگی” مینامد + بهخوبی تشریح کنند. ویکیپدیا میگوید در دنیای غربی ـ و بیشتر در آمریکا ـ پنج نسل شناخته شدهاند:
۱- نسل سوخته (Lost Generation): نسلی که در جنگ جهانی اول جنگیدند و بین سالهای ۱۸۹۳ تا ۱۹۰۰ متولد شدند.
۲- نسل سرآمدان (Greatest Generation): قهرمانان جنگ جهانی دوم که بین سالهای ۱۹۰۱ تا ۱۹۲۴ متولد شدند.
۳- نسل ساکت (Silent Generation): متولدین سالهای ۱۹۲۵ تا ۱۹۴۵ که برای جنگیدن خیلی جوان بودند و پدرانشان سربازان جنگ جهانی دوم.
۴- نسل انفجار بچهها (Baby Boom Generation): متولدین بعد از سالهای جنگ جهانی دوم. در واقع منظور متولدین بین سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۶۴ که نرخ زاد و ولد و رشد جمعیت افزایش قابل توجهی یافت. این نسلی است که استیو جابز نماد آن است: نسلی با احساس خاص بودن و برگزیده بودن!
۵- نسل ایکس (Generation X): متولدین دههی ۱۹۶۰ تا اوایل دههی ۱۹۸۰٫ نسلی با خردهفرهنگهای بسیار گسترده.
۶- نسل وای (Generation Y): معروف به نسل هزاره. نسل ما! 🙂 زمان آغاز و پایان مشخصی برای این نسل در نظر گرفته نشده؛ هر چند آن را معمولا به متولدین اواسط دههی ۱۹۷۰ تا اوایل دههی ۲۰۰۰ اطلاق میکنند.
۷- نسل زد (Generation Z): نسل اینترنت! متولدین اوایل دههی ۱۹۹۰ به این سمت.
تفاوتهای میان نسلهای مختلف را تفاوت شرایط اقتصادی و اجتماعی (و احتمالا فناوری) ایجاد کردهاند. و دقیقن این نکتهای است که خانم تامی اریکسون دربارهی آن اینجا نوشتهاند. خانم اریکسون میگویند که نسل بعدی را بحران مالی جهانی سالهای اخیر خواهد ساخت: “بسیاری از عادتهای اصلی انسانی در سالهای ابتدایی نوجوانی یعنی سنین بین ۱۱ تا ۱۳ سال شکل میگیرند. این زمانی است که کودک در درک رخدادهای دنیای پیرامونیش دچار مشکل میشود. او در این دوره با مفاهیم و ایدهها کشتی میگیرد، قطعات مختلف واقعیت را به هم میچسباند و در ذهنش دربارهی اینکه چه چیزهایی مهماند تصمیم میگیرد. نتایج این دورهی حساس اهداف و اولویتهای زندگی آیندهی او را شکل میدهند.” و در دوران بعد از سال ۲۰۰۸ دنیا برای این بچهها هم دیگر متفاوت از نسل قبل است: “بچههای بین سنین ۱۱ تا ۱۳ سال در سال ۲۰۰۸ با دنیایی کاملا متفاوت از دنیای بچههای ۱۱ تا ۱۳ ساله در ۱۵ سال قبل و بیشتر از آن مواجهاند.” در این دنیا خانوادهها با بحران بدهکاری بابت وام مسکن، بیکاری والدین و بدتر از همه ناتوانی در تهیهی مایحتاج اولیهی زندگی (از جمله غذا) مواجهاند. و این اتفاقات هستند که ویژگیهای کلیدی نسل آینده را میسازند.
خانم اریکسون ۵ ویژگی برای این نسل جدید شناسایی کردهاند که بهنظرم بسیار بسیار جالباند و انگیزهی اصلی من از نوشتن پست از اینجا ناشی شد. این ۵ ویژگی عبارتند از:
۱- نااطمینانی: ریسک در دنیای امروز با زندگی در هم آمیخته شده است. دیگر حتا داشتن یک مدرک دانشگاهی هم تضمینکنندهی آیندهی موفق نیست.
۲- تأکید کمتر بر مادیات: بسیاری از خانوادهها در حال بازنگری اولویتهای مادی خود هستند. این روزها کار داوطلبانه ـ مثل داشتن باغچههای مشترک ـ در حال رشد قابل توجهی است. تعداد زیادی از جوانان بهدنبال سبکهای زندگی خودکفا (self-sufficient life-styles) هستند.
۳- صرفهجویی هوشمندانه: بچههای این نسل با اصول و فرایندهای مالی بسیار آشنا هستند. این بچهها از طریق اینترنت بازیهای مثل فارمویل را بازی کردهاند که در آن زندگی در یک مزرعهی مجازی (همراه با سکههای مجازی) شبیهسازی شده است. آنها یاد گرفتهاند که بهدنبال بهترین معامله باشند!
۴- ترجیح پسانداز به بدهی: این نسل برخلاف نسل خوشبین Y تمایل دارند خودشان اینقدر پسانداز کنند که بتوانند چیزی را که دوست دارند بخرند. در یک تحقیق بین بچههای ۱۲ تا ۱۸ سالهی استرالیایی مشخص شده که بیش از ۵۰ درصد آنها در حال پسانداز برای خرید گجتهای فناوری، خودرو یا … هستند. جالبتر اینکه یک سوم آنها قبضهای تلفنشان را خودشان میپردازند! در همین مطالعه مشخص شده که این نوجوانان قرض گرفتن پول را دوست ندارند.
۵- رؤیای ثروتمند شدن واقعی است: این بچهها با داشتن تصویر افرادی مثل “مارک زوکربرگ” بزرگ میشوند. برخلاف نسل قبلی که پای تلویزیون با “رؤیای آمریکایی” مواجه میشدند، این بچهها تحقق آن رؤیای خوش را در دنیای واقعی میبینند و بنابراین میدانند که “میتوانند.” برای بچههای این نسل تحقق هدف “رسیدن به اولین یک میلیون دلار زندگی” قابل دسترستر از تمامی نسلهای قبلی است.
پ.ن. ما هم در ایران دربارهی نسلهای دههی ۵۰ و ۶۰ و ۷۰ حرف میزنیم؛ اما من که تا بهحال ندیدهام کسی اینقدر مختصر و مفید ویژگیهای این نسلها را مشخص کرده باشد. اگر شما دیدهاید، لطفا من را هم بیخبر نگذارید!