لینک‌های هفته (۹۹)

چه هفته‌ی پر محتوایی!

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

علاقه‌های خود را گم نکنید! (امیر مهرانی؛ The Coach)

۱۰ دلیلی که برنده ها دوست دارند همیشه برنده بمانند (مصطفی لامعی؛ iClub)

نقطه‌ی آغاز! (پریا فرهادی؛ همینا)

استفان کاوی درگذشت (افشین دبیری؛ مدیریت منابع انسانی)

مدیریت و کارآفرینی:

همه اشتباهات من (علی واحد؛ وبلاگ رادمان) (خلاصه‌ی ده سال تجربه‌ی آقای واحد در یک پست عالی! به‌ترین مطلب هفته.)

قیمت حق پخش لیگ چقدر باید باشد؟ (امیر علی‌زاده؛ فریادنامه)

یک تجربه خوب در استخدام (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت) (من از نزدیک شاهد فرایند استخدامی که آقای کمالیان نوشته‌اند، بوده‌ام. واقعن این کیس، کیس جالبی است!)

جمع سپاری؛ برون سپاری کارها به کاربران (جواد افتاده؛ رسانه‌های اجتماعی)

۵ عامل مهم در بازاریابی محتوا (مصطفی لامعی؛ iClub)

۱۰ راه برای بازگرداندن مشتری ناخشنود (استاد پرویز درگی)

برنامه‌ای برای محاسبه تاریخ شمسی و پیشرفت در پراجکت (نادر خرمی‌راد)

شاخص احساس مصرف‌کننده‌ (BCCI)

هفت سؤالی که هر مدیرعاملی باید از مدیر آی‌.تی خود بپرسد

تغییر زمان برگزاری رویداد استارتاپ‌ویکند تهران

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

کنفرانس TEDx در تهران برگزار می‌شود (وبلاگینا) (بریم!؟)

افشای راز اپل: آی‌فونی که در دست دارید ۵ سال پیش طراحی شده است! (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک) 

آیا می‌دانید دلیل وجود علامت @ در آدرس ایمیل شما چیست؟ (فارنت) (جالب!)

تاریخچه مرور وب شما، مثل اثر انگشت منحصر به فرد و یکتا است (زومیت)

Outlook.com: مایکروسافت غزل خداحافظی با هات‌میل را خواند (فارنت)

۶۰ درصد برنامه‌های “اپ‌استور” حتی یک‌بار هم دانلود نمی‌شوند (فارنت)

سرمقاله نیویورک تایمز هک شد!

آمازون به جنگ “آی‌تیونز” اپل می‌رود

ساخت رقیب عینک گوگل از سوی مایکروسافت

شبکه‌های اجتماعی: 

تایم‌لاین فیس‌بوک اجباری می‌شود

ملک عبدالله فیس‌بوک را می‌خرد؟

۸۳ میلیون کاربر دروغین در فیس‌بوک

صنعت فاوا در ایران:

مرکز تحقیقاتICT از وزارت ارتباطات جدا شد

ارتقاء و توسعه شبکه زیرساخت تا پایان سال

گزارش بیزینس مانیتور از ثبات رشد تلفن ثابت و اینترنت در ایران

دریافت ایمیل از شرکت پست پولی است

رشد ۱۱۷ درصدی ارزش مبالات تجارت الکترونیک/ فعالیت ۸۵۰۰ فروشگاه اینترنتی

اقتصاد:

اقتصاد تجربه (استاد پرویز درگی)

What’s so great about America? (نیام یراقی؛ یادداشت‌های مدیریت ریسک)

ریشه‌های پیری جمعیت (عباس عبدی؛ آینده)

شاخص بیگ‌مک / نرخ برابری دلار بر حسب خرید یک ساندویچ

خداحافظی احتمالی با ارز ۱۲۲۶ تومانی/ عواقب اقتصادی یک طرح ناگهانی

The State of the World’s Oil Supply | Visual.ly 

دوست داشتم!
۰

نوارهای گم‌شده‌ی استیو جابز ـ قسمت ششم و پایانی

با وجود تمامی لذتی که پیکسار به جابز بخشید، این نکست بود که او را به اپل بازگرداند. در سال ۱۹۹۶ و در پی شکست در طراحی یک معماری جدید نرم‌افزار برای مک و از بین رفتن یک همکاری مشترک با آی‌بی‌ام، اپل در حال کشیدن نفس‌های آخرش بود. نکست یک سیستم‌عامل مدرن و قدرتمند و البته یک داستان‌گوی متقاعدکننده در اختیار داشت که توانست مدیرعامل اپل جیل آملیو را راضی کند که این شرکت فرزندخوانده‌ی اپل می‌تواند قایق نجات اپل باشد. در اواخر سال ۱۹۹۶ جابز نکست را به‌قیمت ۴۰۰ میلیون دلار به اپل فروخت و از این پول برای بازپرداخت سرمایه‌های دریافت شده از پروت، کانون و چند سرمایه‌گذار اولیه‌ی دیگر استفاده کرد. شش ماه بعد، جابز در طی یک توطئه‌ی از پیش برنامه‌ریزی شده تبدیل به “آی‌مدیرعامل” (iCEO) اپل شد که در آن حرف آی نماد چیزی بود که بعدها ثابت شد کاملا نادرست است: جابز مدیرعامل “موقت” (Interim) اپل شد.

داستانِ پس از آن ـ یعنی روایت حماسه‌ی اپل نوین ـ به‌سادگی داستان مردی است که از ۱۱ سال تحصیل در مدرسه‌ی مدیریت بازگشت و درس‌هایی را که در دوران تحصیل‌ش فرا گرفته بود در اپل پیاده کرد. البته درست مثل زمان راه‌اندازی پیکسار و نکست، جابز در ابتدای بازگشت به اپل هم در مورد جزئیات اشتباه کرد. او تصور می‌کرد که کسب و کار شرکت همواره فروش رایانه خواهد بود. او فکر می‌کرد آن چیزی که بعدها “بزرگراه اطلاعاتی” نامیده شد، زمینه‌ی اصلی مورد علاقه‌‌ی کسب و کارها خواهد بود. او این ایده را که شبکه‌های رایانه‌ای می‌توانند حجم عظیمی از ویدئو را جابه‌جا کنند رد می‌کرد.

اما سال‌های دشوار نکست و پیکسار که به او آموخته بود چگونه منابع مالی سازمان را توسعه دهد به او کمک کرد تا مشکلات دو سال اول بازگشت‌ش به اپل را تاب بیاورد ـ زمانی که اپل هنوز بر یک مجموعه‌ی محصولات ضعیف تکیه داشت. در چارچوب نظم جدید، او به‌سرعت خطوط محصول شرکت را ساده اما اثربخش کرد. و همانند پیکسار، تمام شرکت را در راستای این پروژه‌ها متحد کرد. در چارچوب روشی که پیش از این در یک شرکت فناوری امتحان نشده بود ـ و شبیه سازماندهی یک استودیوی انیمیشن برای عرضه‌ی یک فیلم در هر سال به‌نظر می‌رسید ـ جابز سازمانی قدرتمند بنا کرد که بتواند به موفقیتی در پی موفقیت دیگر دست یابد. موفقیت‌هایی که هر یک جایگاه اپل را به‌عنوان یک قطب محصولات مصرفی دیجیتال ارتقا بخشیدند و هر یک به‌‌خوبی موفقیت قبلی بودند. تنها چیزی که می‌تواند با موفقیت‌های اپل در طول دهه‌ی گذشته ـ شامل: آی‌مک، پاوربوک، آی‌پاد، آی‌تونز، آی‌فون و آی‌پد ـ برابری داشته باشد، فیلم‌های پرفروش و برنده‌ی اسکار پیکسار ـ شامل: داستان اسباب‌بازی، شرکت هیولاها، پیدا کردن نمو، شگفت‌انگیزان، وال‌ای و بالا ـ هستند. این محصولات واقعا عالی تنها می‌توانستند از شرکت‌هایی واقعا عالی بیرون بیایند. جابز یاد گرفته بود که چطور چنین شرکت‌هایی را بسازد.

جابز یاد گرفت چگونه با افراد مستعد پیکسار رفتار کند. او درباره‌ی همکاران‌ش در پیکسار در مقایسه با همکاران‌ش در نکست به‌گونه‌ی متفاوتی سخت می‌گفت. زمانی که به اپل بازگشت؛ در مورد تیم مدیریت ارشد خودش به‌همان هیجان صحبت می‌کرد (البته همیشه استثنا وجود دارد!) همان‌طور که او انیماتورها و برنامه‌نویسان را در پیکسار با هم متحد کرد، در اپل نیز طراحان و متخصصان فناوری را در کنار هم قرار داد. او تیمی را ایجاد کرد که می‌توانست روی آن‌ها حساب کند. تیمی که رهبری آن برعهده‌ی طراحی بزرگ به‌نام جاناتان آیو بود؛ کسی که در اپل نقشی همانند لستر در پیکسار را ایفا می‌کرد. جابز به من گفت: “بعد از تولید خیلی از محصولات سخت‌افزاری جانی و من به هم نگاه می‌اندازیم و می‌گوییم: «ما نمی‌دانیم چطور باید بهتر از این می‌ساختیم‌ش. واقعا نمی‌دانیم باید چطور این کار را انجام می‌دادیم.» اما ما همیشه این کار را انجام می‌دهیم و برای‌ش راهی پیدا می‌کنیم. و کمی از عرضه‌ی محصول جدید نگذشته که به محصول قدیمی‌تر نگاهی می‌اندازیم و می‌گوییم: « چطور  توانستیم این کار را انجام دهیم؟»”

زمانی که ماه قبل دوباره به این حرف‌های جابز گوش دادم، تحت تأثیر چیز دیگری هم قرار گرفتم: ترکیب انعطاف‌پذیری با کشف و شهود که بعدها ثابت شد برای به‌پاخاستن اپل حیاتی بوده‌اند. جابز ممکن است زمان‌هایی عجولانه عمل کرده باشد؛ اما او همیشه روش‌مند کار می‌کرد. این نوع طبیعت مناسب فردی خودآموخته با ذوقی سخت‌گیرانه است. نیرویی درونی که او را همانند یک مهندس مجبور به خودآزاری بی‌صبرانه برای حل یک مشکل مربوط به فشار دادن یک چیز ـ که باید به سرعت حل شود ـ می‌کرد یا به او این امکان را می‌داد تا به یک ایده اجازه دهد به‌اندازه‌ی کافی خیس بخورد و رشد کند تا زمان‌ش فرا برسد. به این دلیل است که جابز اغلب تصور درستی در مورد تصویر بزرگ‌تر ماجرا داشت؛ حتی زمانی که در مورد جزئیات اشتباه می‌‌کرد. حقوق‌های شفاف یک مسئله‌ی احمقانه‌ی مربوط به جزئیات سازمان باز بود, اما ایده‌ی اصلی او یعنی محل کاری که در آن هر فرد اهداف کلان شرکت را بفهمد چیزی است که اغلب سازمان‌ها در مورد آن اشتباه می‌کنند و اپل برای بیش از یک دهه به‌کمک آن پیش‌ رفته است. اگر جابز در ابتدا در مورد ورود اپل به بازار تلفن و دستگاه‌های دستی (Handheld devices) اشتباه کرده بود؛ ایده‌ی بزرگ او در مورد لزوم قرار گرفتن رایانه در مرکز کهکشان فناوری دیجیتال درست بود. در نتیجه اپل توانست پس از عرضه‌ی آی‌پد یک فروشگاه عالی مثل آی‌تونز ایجاد کند؛ با وجود این‌که در مورد آی‌تونز از قبل برنامه‌ریزی خاصی نشده بود. به‌همین ترتیب “آی‌فون” هم ـ بدون توجه به رد شدن ایده‌ی دستگاه‌های همه‌ کاره‌ی دیجیتال به‌مثابه “چاقوی ارتش سوئیس” توسط جابز ـ عالی عمل کرد.

او از ماجراجویی‌های‌ش در هالیوود درس بزرگ دیگری هم آموخت: آدم‌ها داستان‌ها را بیش‌تر از محصولات به یاد می‌آورند. یک بار به من گفت: “فناوری که ما در طول ۲۰ سال گذشته روی آن کار کرده‌ایم، جزو رسوبات ذهنی آدم‌ها شده است. در حالی که زمان عرضه‌ی سفید برفی (در سال ۲۰۰۱ روی دی‌وی‌دی) ما یکی از ۲۸ میلیون خانواده‌‌ای بودیم که بیرون رفتیم و یک کپی از آن را خریدیم. این انیمیشن ۶۰ سال دارد؛ اما پسر من آن را می‌بیند و عاشق‌ش است. من فکر نمی‌کنم هیچ کسی ۶۰ سال بعد مکینتاش را یادش بیاید.”

زمانی که متوجه شد واقعا در حال مرگ است؛ به‌سرعت شروع به فکر کردن درباره‌ی داستان زندگی‌ش و مخلوقات‌ش کرد. در مراسم یاد بود او لورن اشاره کرد چیزی که واقعا در شناخت شخصیت واقعی جابز او را بیش از هر چیز تحت تأثیر قرار داد، “حس زیبایی‌شناختی کاملا شکل گرفته‌”ی او” بود. جابز دقیقا می‌دانست که چه چیزی را دوست دارد و می‌توانست آن چیز را این‌قدر تحلیل کند تا مختصر و مفید به تو بگوید چرا دوست‌ش دارد. جابز اغلب احساس می‌کرد پایدارترین تأثیر زیبایی‌شناسی یک فرد در سبک معماری او تجلی می‌یابد و بدین ترتیب آن فرد از مرزهای زندگی خودش فراتر می‌رود. بنابراین عجیب نبود که آخرین حضور او در انظار عمومی در جلسه‌ی شورای شهر کوپرتینو برای پرده‌برداری از طرح ساخت یک ساختمان نفس‌گیر چهارطبقه‌ با شکلی شبیه بشقاب‌پرنده بود که نزدیک نیم مایل قطر داشت و روزی دفتر مرکزی اپل خواهد شد.

البته جابز دوست داشت که داستان زندگی خودش هم داستانی در خور خود او باشد. بنابراین از والتر ایساکسون ـ نویسنده‌ی زندگی‌نامه‌های پرفروش بنجامین فرانکلین، آلبرت انیشتین و هنری کسینجر ـ خواست تا داستان او را هم تعریف کند. همانند آن غول‌ها جابز نیز مردی است که تاریخ بارها و بارها در موردش قضاوت‌ها و گزارش‌‌هایی جدید خواهد داشت. در بازگویی این داستان‌ها درس‌های زندگی “فراموش‌شده‌”ی او در سالیان “وحشت‌آور” زندگی‌ش از همه جذاب‌تر به‌نظر می‌رسند.

منبع

دوست داشتم!
۴

لینک‌های هفته (۹۸)

چه هفته‌ی پر و پیمانی!

این هفته آقای واحد عزیز در وبلاگ رادمان اعلام کردند که بعد از ده سال از شرکت رادمان جدا می‌شوند تا به برخی مسائل خانوادگی‌شان رسیدگی کنند. برای ایشان آرزوی شادی و به‌روزی و برای رادمان هم در غیاب ایشان آرزوی موفقیت روزافزون را دارم.

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

هیچ قطعه‌ی اضافه‌ای وجود ندارد! (امیر مهرانی؛ The Coach) (عااااااااااالی!)

دنیا خیلی بزرگ است، یا ما خیلی کوچکیم (میلاد اسلامی‌زاد؛ اضافات و افاضات) (این چیزی که میلاد نوشته دغدغه‌ی من هم هست این روزها …)

آدم‌های خوب در خاطرات مردم زنده می‌مونن (جادی؛ کی‌بورد آزاد)

۱۰ نکته از رهبران بزرگ دنیای فن‌آوری (مصطفی لامعی؛ iCulb)

قانون‌‌های جورج اورول برای نوشتن (مهران نصر؛ رسانه‌های امروز)

۱۰ نکته ارزشمند برای کسانی که در دنیای دیجیتال به دنبال شغل می‌گردند (زومیت)

۱۰ افسانه در مورد درونگرایان که باید بدانید! (منو می‌گه‌ها!)

تجاربی از المپیک برای خبرنگاران (این نوشته‌ی بانمک مازیار ناظمی را بخوانید که در مورد ویژگی‌های یک خبرنگار حرفه‌ای صحبت می‌کند. نکاتی که نوشته شده به‌درد ما غیرخبرنگارها هم می‌خورد طبعا.)

کار نامنظم، به ویژه در شب، سبب افزایش احتمال حمله قلبی می‌شود

مدیریت و کارآفرینی:

باید و نبایدهای یک گروه چریکی در شرایط جنگی (مجید آواژ؛ روزنوشت‌های بهساد)

تجربه اجاره آپارتمان و CRM بنگاه (در جستجوی معنا)

خطاهای خود ارزیابی کارکنان، در ارزیابی عملکرد (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی) (جالب!)

چرا باید در ایران چابک شد؟ و چرا نمی‌توان چابک شد؟ (اسد صفری؛ دنیای چابک)

مدیریت تغییر استراتژیک (۱) (ابراهیم حیدری)

اولین کتاب صوتی (الهام اعتدالی)

اخلاق در معامله! (زینب جم؛ همینا)

ده اشتباه مهلک رهبران بزرگ (محمد سالاری)

مبتلا شدن اپل به سندرم آزبورن! (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

“مشتری مداری، آمازون را در مقابل نوسانات ایمن می کند” عنوان مصاحبه مجله خلاقیت با اینجانب درباره آمازون (استاد پرویز درگی)

استفان الوپ :‌سهل‌انگاری کردیم

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

آیا شرکت فنلاندی «جُلا»، مبدل به فِراری دنیای گوشی‌های هوشمند خواهد شد؟ (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

با دستخط خود در گوگل جستجو کنید (مصطفی لامعی؛ iCulb)

تصویر پیش‌فرض پس‌زمینه ویندوز ۸ به بیرون درز کرد (زومیت)

بعد از جی‌تاک، توییتر نیز از دسترس خارج شد (وبلاگینا) 

حساب و کتاب خود را برعهده ماشین حساب حرفه‌ای گوگل بگذارید! (فارنت)

رشد ۳۰۰ درصدی بدافزارهای اندرویدی در ۳ماهه دوم ۲۰۱۲/ هند و آمریکا در صدر

آی‌تی مهم‌ترین اولیت برای سرمایه‌گذاری (جالبه)

تعداد کاربران تلفن همراه از جمعیت جهان بیشتر می‌شود

سرویس اینترنت ۱ گیگابیتی گوگل فیبر راه اندازی شد (نارنجی) (بعله …)

نخستین گزارش مالی فیسبوک منتشر شد (نارنجی)

شبکه‌های اجتماعی:

چگونه در شبکه‌های اجتماعی ‌نقد کنیم (عاااالی!)

فناوری اجتماعی؛ یک رویه اجتماعی است (جواد افتاده؛ رسانه‌های اجتماعی)

صنعت فاوا در ایران:

علت رقابت بر سر مرکز تحقیقات ICT چیست؟

رگولاتوری که تنظیم نکرد

کمیته مخابرات مجلس به کمیته ICT تغییر نام داد/کمیته فناوری‌های نوین تشکیل می‌شود

اقتصاد:

دلایل پنج‌گانه تورم در ایران (حجت قندی؛ اقتصادانه) 

تورم منفی، اینبار تهدید بزرگ علیه اقتصاد اروپا (حجت قندی؛ اقتصادانه) (عاااالی!)

کاهش شدید صادرات نفتی ایران (اقتصادانه)

جوانان اروپا چرا اعتراض؟ (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

این مرغ‌های بخت برگشتۀ بی زبان (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

برآورد زیان اقتصادی توقف توییتر در ۴۰ دقیقه

بهمنی: دغدغه‌ام نقدینگی است (واقعن!؟)

برنانکه: نرخ بهره‌ی بانکی باید نزدیک به صفر باشد (استدلال‌ها رو مقایسه کنید با لینک بالایی)

یادداشت/ ارز دو نرخی یا چند نرخی؟

سقوط یورو همچنان ادامه دارد

دوست داشتم!
۱

نوارهای گم‌شده‌ی استیو جابز ـ قسمت پنجم

نویسنده: برنت شلندر / ترجمه: علی نعمتی شهاب

جابز کمی بعد از تصمیم‌ش برای اجازه دادن به لستر و کاتمول برای تولید فیلم‌های تبلیغاتی و کوتاه، خرگوشی را از کلاه جادویی‌ش بیرون کشید: او در مورد یک قرارداد بازاریابی و توزیع ۲۶ میلیون دلاری با دیسنی مذاکره کرد که طبق آن دیسنی سرمایه‌ی لازم برای تولید یک انیمیشن بلند تهیه شده توسط رایانه را تأمین می‌کرد. با توجه به این‌که دیسنی مشتری پیکسار بود و نرم‌افزار پیکسار را برای مدیریت انیماتورهای معمولی خودش خریداری کرده بود، مدیرعامل وقت دیسنی مایکل آیسنر و رئیس واحد انیمیشن جفری کاتزنبرگ کاملا از این مسئله آگاه بودند که فناوری پیکسار کاملا نو و انحصاری است. ضمنا لستر هم بارقه‌هایی از هوشمندی را در نوعی جدید از انیماتورها از خود نشان داده بود.

جابز در مورد دو مدیر ارشد دیسنی قضاوت منصفانه‌ای داشت. او به من گفت آن دو نفر “اشتباه‌شان این بود که فناوری را درک نمی‌کردند. آن‌ها تصور می‌کردند پول‌شان را وسط میز می‌گذارند و همه چیز خودش درست می‌شود. اما آن‌ها هیچ حسی نداشتند که واقعا چه خبر است.” زمان‌هایی می‌رسید که او از بی‌اعتنایی‌هایی که با آن‌ها مواجه می‌شد، به‌شدت عصبانی می‌شد. وقتی از او پرسیدم چه چیزی شراکت ابتدایی میان آی‌بی‌ام و نکست را از بین برد شروع به یاوه‌سرایی کرد: “سران آی‌بی‌ام هیچ چیزی در مورد رایانه‌ها نمی‌دانند. هیچ چیزی. هیچ چیزی.” در مقابل: “سران دیسنی همه چیز را در مورد این‌که یک فیلم واقعا خوب چه چیزی هست و چه چیزی نیست را می‌دانند.”

حتی با وجود این‌که او باور داشت کاتزنبرگ و آیسنر هیچ حسی در مورد این‌که پیکسار چقدر می‌تواند آن‌ها را پیش ببرد نداشتند، جابز متقاعد شده بود که فناوری پیکسار می‌تواند در مدل کسب و کار صنعت انیمیشن ـ که یک هنر دستی محسوب می‌شد ـ انقلابی ایجاد کند. او متوجه شده بود که شراکت با دیسنی کم و بیش شرکت را حفظ می‌کند. خودش می‌گفت: “این بزرگ‌ترین کاری است که من برای پیکسار انجام دادم.” بنابراین او یک توافق‌نامه‌ی همکاری میان دو شرکت منعقد کرد. “بیم و هراس‌های بسیاری وجود داشت؛ اما در عمل ساختن یک فیلم عالی هدف مشترک همه بود. یک راه برای غلبه بر ترس از شراکت، تشخیص مشابهت ارزش‌های شریک‌تان است: این‌که چیزهایی که شما به آن‌ها اهمیت می‌دهید دقیقا همان‌هایی است که برای آن‌ها مهم‌اند. به‌عقیده‌ی من این کار ترس را از بین می‌برد و یک شراکت عالی ایجاد می‌کند؛ فرقی هم ندارد قصدتان همکاری با یک شرکت دیگر باشد یا ازدواج کردن.

سپس او شروع به طراحی سازمانی کرد که می‌توانست یک فیلم عالی و خیلی چیزهای دیگر را تولید کند. هجوم او به هالیوود به او درس بزرگی را آموخت: “من شروع کردم به یاد گرفتن در مورد این‌که فیلم‌ها چطور ساخته می‌شوند. اساسا این کار مثل جمع کردن تعدادی کولی دور هم است که بعد از ساخت فیلم هم از یکدیگر جدا می‌شوند. مشکل این‌جا بود که ما می‌خواستیم یک شرکت بسازیم؛ نه این‌که تنها یک فیلم تولید کنیم.”

این بار خبری از گفتگوهای احمقانه درباره‌ی یک شرکت “باز” نبود. او به من گفت: “ساختار انگیزشی ما کار کرد. بدین ترتیب من متوجه شدم تو باید بسیار مواظب این باشی که چه انگیزه‌ای به آدم‌‌ها می‌دهی؛ چون هر یک از ساختارهای مختلف انگیزشی می‌توانند پیامدهای متفاوت و غیرقابل پیش‌بینی داشته باشند. هر کسی در پیکسار برای توسعه‌ی شرکت انگیخته می‌شود. چه روی فیلم‌ها کار کند، چه روی یک محصول بالقوه‌ی قابل عرضه برای مصرف‌کنندگان خانگی و چه روی یک سی‌دی‌‌ ـ رام. ترکیب خلاقیت و استعدادهای فنی آن‌ها هر چه که باشد، ما از آن‌ها می‌خواهیم انگیزه‌شان موفقیت کل شرکت باشد.

جزئیات دیگری در مورد پاداش‌ها وجود داشت که نشان می‌دهند جابز چگونه کاملا توانست ارزش‌های دره‌ی سیلیکون و هالیوود را در هم بیامیزد. پیکسار به انیماتورهای‌ش به‌اندازه‌ی نابغه‌های نرم‌افزارش حقوق می‌داد (این کار آغازکننده‌ی مسیر افزایش حقوق‌ انیماتورها بود که کاتزنبرگ در اواخر آن دهه در دریم‌ورکز آن را تسریع بخشید.) جابز در مورد دو اردوگاه مستقل استعدادهای پیکسار به من گفت: “بعضی آدم‌ها می‌گویند ما باید برای یکی از آن‌ها ارزش بیش‌تری نسبت به آن یکی قائل باشیم؛ اما ما آن‌ها را هم‌ارزش تلقی می‌کنیم و به آن‌ها دستمزد برابری می‌دهیم. ما تعداد یکسانی از آن‌ها داریم. این تصمیم را خیلی زود گرفتیم. در واقع اد کاتمول این تصمیم را گرفت. تا ابد این کار را انجام خواهیم داد. این یکی از ارزش‌های اصلی پیکسار است.”

این تصمیمات بود که موفقیت آینده‌ی شرکت را استحکام بخشید. وقتی دیسنی جابز را با زمان‌بندی عرضه‌ی اولین فیلم در تعطیلات تابستانی ۱۹۹۵ غافل‌گیر کرد، تیم او آماده‌ بود و یک فیلم کوتاه هم با نام “داستان اسباب‌بازی” را تولید کرده بود. خود جابز ـ که حالا مسلح به یک قرارداد بازنگری شده برای تولید سه فیلم برای دیسنی بود ـ هم آماده بود: ۱۰ روز بعد از افتتاحیه‌ی استثنایی “داستان اسباب‌بازی” سهام پکیسار در بازار سهام عرضه شد و ارزشی نزدیک به ۱۰۰ میلیون دلار یافت.

پس از آن به‌نظر می‌رسید شرکت دست‌ش را روی “کلید با سرعت به جلو” (fast-forward button) گذاشته است. و پیکسار یکی از معدود چیزهایی بود که جابز در دوران باقی‌مانده‌ی عمرش از آن‌ها لذت می‌برد. حالا زمان دور ریختن مبلمان مستعمل و ساختن یک استودیوی جدید در امری‌ویل کالیفرنیا بود. او این کار را بیش‌تر از ساخت دفتر مرکزی نکست مزه‌مزه کرد و دست آخر او و تیم‌‌ش از این کار سود هم بردند. طراحی استودیو عناصر یک محوطه‌ی هالیوودی و یک کارگاه نمای آجری با سبک قدیمی را با هم ترکیب کرد. نتیجه برای انیماتورها و برنامه‌نویسان او و البته برای تام هنکس، الن دجنرز، اوون ویلسون و دیگر ستارگانی که از صداپیشگی برای شخصیت‌های پیکسار لذت می‌بردند، عالی بود. آجرهای سفارشی ساخته شده دارای ۱۲ رنگ مختلف بودند. در زمان بالا بردن دیوارها اگر این رنگ‌ها به‌اندازه‌ی کافی در دیوار پخش نشده بودند، جابز بناها را مجبور می‌کرد که دیوار را خراب کنند و از اول بسازند. او هر چقدر که می‌توانست به محل کارگاه ساختمانی سر می‌زد و مخصوصا شب‌ها زمانی که هیچ کس جز مأمورین امنیتی آن دور و اطراف نبود از در و دیوار ساختمان بالا می‌رفت!

او هم‌چنین محلی را درست کرد که دانشگاه پیکسار برای کارکنان‌ش نامیده می‌شد. در این‌ محل مهندسان بااستعداد و هنرمندان باذوق و متخصصان مالی هوشمند او می‌توانستند کلاس‌هایی را در مورد انواع و اقسام موضوعات بگذرانند تا کار همکاران‌شان را بهتر درک کنند. ‌آن‌جا کلاس‌هایی در مورد هنرهای تجسمی، رقص، برنامه‌نویسی رایانه، زبان خارجی، درام، ریاضی، فن نوشتن خلاقانه و حتی حسابداری برگزار می‌شد. او یک بار به من گفت: “پیکسار بی‌نظیرترین جای دنیا برای کار کردن است.”

ادامه دارد …

منبع

دوست داشتم!
۰

لینک‌های هفته (۹۷)

واقعن نرسیده بودم تا الان لینک‌ها رو بخونم …

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

به فکر هم بودن (محسن صحراگرد؛ تجربه)

استرس عجب چیز مزخرفیه ۲ (Baseline)

‘زنان واقعا از مردها باهوش‌ترند’ 🙂

شغل پراسترس سلامت قلب را تهدید می‌کند 

مدیریت و کارآفرینی:

بایدها و نبایدهای یک کسب و کار نرم‌افزاری در دوران نابسامانی اقتصادی و بایدها و نبایدهای یک کسب و کار نرم‌افزاری در دوران نابسامانی اقتصادی (۲) (امیر نام‌آور؛ وبلاگ ایده) (عاااااااااااااااااااااااااالی!)

چه زمانی پروژه را متوقف کنیم؟ (محمد حسین واقف؛ تأمین ارتباطات آبی‌نگار) (ورود دوست خوب‌م محمد حسین واقف را به جمع وبلاگ‌نویسان حوزه‌ی مشاوره‌ی مدیریت بسیار تبریک می‌گویم و امیدوارم زود به‌ زود بنویسد!)

طراح راهکار کسب و کار (محمد حسین واقف؛ تأمین ارتباطات آبی‌نگار) 

نوآوری، خلاقیت و ایده سه ضلع مثلت تفاوت (جواد افتاده؛ رسانه‌های اجتماعی)

به نوآوری صرفاً به عنوان یک وظیفه درون سازمانی نگاه نکنید (استاد پرویز درگی)

اولین نشانه‌های پراجکت ۲۰۱۳ (نادر خرمی‌راد)

بهترین سن برای رییس شدن!

ماریسا مه‌یر، امید تازه‌ای برای یاهو (وبلاگینا) (خبر بسیار جذاب و خوب هفته!)

بیل گیتس در دیدار صمیمانه با دانشجویان: تلاش برای میلیاردر شدن بیش از حد نخ نما شده! (زومیت)

مریسا مِیِر: نگاهی اجمالی به کارنامه مدیر عامل جدید یاهو

بنیانگذار PayPal می‌گوید،گوگل نمی‌داند ۵۰ میلیارد دلار پول نقد خود را چگونه خرج کند (زومیت)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

آیا اینترنت دیوانه‌مان می‌کند؟ اعترافات یک معتاد به اینترنت (دکتر علی‌رضا مجیدی؛ یک پزشک)

آیا اپل در حال ایجاد یک «آریستوکراسی» است؟ (علی ارغوان؛ نویسنده‌ی همکار یک پزشک)

رایانش ابری – تعریف، خدمات و مدل‌ها (مصطفی لامعی؛ iClub) (عاالی!)

۱۰ نکته که باید درباره سیستم‌عامل فایرفاکس بدانید (وبلاگینا)

معرفی کامل مجموعه نرم‌افزاری آفیس ۲۰۱۳ مایکروسافت به همراه گالری عکس و جزئیات کامل (عااااااالی!) (زومیت)

پنجم آبان: تاریخ رسمی عرضه نسخه نهایی ویندوز ۸

یک گفت و گوی کاربردی درباره بازیابی اطلاعات

صدور محکومیت عجیب برای اپل (تبلیغ برای سامسونگ!)

نخستین زیان در تاریخ کاری مایکروسافت

پیش‌بینی رشد قوی برای بازار نرم‌افزارهای تحلیلی کسب و کار

شبکه‌های اجتماعی:

خبر و رسانه‌های اجتماعی در یک تحقیق (مهران نصر؛ رسانه‌های امروز)

لینکدین در راستای فیس‌بوک

ابزار تازه یوتیوب: تارکردن چهره‌ها

صنعت فاوا در ایران:

پیش‌بینی رشد ۱۳ درصدی بازار تلفن همراه ایران در سال جاری

سرمایه‌گذاری ۴۰۰ میلیارد تومانی در سال ۹۱ (بخوانید حرف‌های آقای وزیر را و حسابی مشعشع شوید!)

کشمکش جدید وزارت ارتباطات و شورای رقابت 

نظام پایش شاخص‌های فناوری اطلاعات و ارتباطات تدوین می شود

رییس مرکز تحقیقات ICT اتاقش را تحویل نمی‌دهد (من تشکر می‌کنم …)

صدور پروانه فعالیت برای اپراتور پست غیردولتی/ تغییر تعرفه های پست

فعالیت دومین دوره جایزه ملی کیفیت ICT آغاز شد (با توجه به برگزاری موفقیت‌آمیز! و درخشان دوره‌ی اول)

اقتصاد:

خصوصی‌سازی: بودن یا نبودن (علی دادپی؛ اقتصاد خرد، بازار و خانوار) (عااااااااااااااااالی!)

تمرین اقتصاد — راهکاری برای معضل آلودگی هوای تهران (کافه‌ی اقتصاد) (این پست در عین تکرار مکررات و بدیهیات، بسیار مسئله را ساده مدل‌سازی کرده. ولی در هر حال بسیار خواندنی است.)

اظهارنامه مالیاتی الکترونیکی، از تخیل تا واقعیت (مجید آواژ؛ روزنوشت‌های بهساد)

آغاز رسمی سه نرخی شدن ارز/نرخ دلار:۱۲۲۶ ، ۱۵۰۰ و ۱۹۱۰ تومان (با تشکر از “تدبیر”های درخشان بانک مرکزی)

پیش‌بینی صندوق بین‌المللی پول از رشد کشورها+جدول

هشدار صندوق بین المللی پول نسبت به ادامه ی شرایط اقتصادی در اروپا

دوست داشتم!
۰

نوارهای گم‌شده‌ی استیو جابز ـ قسمت چهارم

نویسنده: برنت شلندر / ترجمه: علی نعمتی شهاب

تغییرات پیکسار هم‌زمان شدند با تحولی بزرگ در زندگی شخصی جابز: عشق او نسبت به لورن پاول. در سال ۱۹۹۱ دو سال پس از اولین ملاقات آن‌ها در پایان سخنرانی غیررسمی جابز در مدرسه‌ی تحصیلات عالی مدیریت دانشگاه استنفورد، لورن در هتل آوانهی پارک ملی یوسمیت همسر راهب بودایی داستان ما شد.

جابز به‌هیچ عنوان مرد خانواده به‌نظر نمی‌رسید و هیچ‌گونه مسئولیت‌پذیری در مورد لیسا ـ اولین دخترش که در سال ۱۹۷۸ به‌دنیا آمد ـ نشان نداده بود. او ابتدا رابطه‌ی پدری با او را منکر شد؛ حتی با وجود این‌که جابز نام او را روی یکی از رایانه‌های اپل گذاشت. جابز که از بچگی فردی خودپسند، خودمحور و تأثیرگذار بود، اغلب اوقات شبیه یک بچه‌ی لوس و ننر رفتار می‌کرد که به رفتن راه خودش عادت کرده بود.

شخصیت او پس از ملاقات با لورن یک شبه تغییر نکرد؛ اما اعتماد به نفس بیش از حدش ـ به‌ویژه پس از ورود فرزندان‌ش رید، ارین و آیو به خانواده در سال‌های ۱۹۹۱، ۱۹۹۵ و ۱۹۹۸ ـ کم‌کم شروع به کاهش کرد. اگر چه این برای همه‌ی والدین تازه بچه‌دار شده رخ می‌دهد؛ اما جابز طوری رفتار می‌کرد که انگار اولین انسان دنیا است که لذت زندگی خانوادگی را کشف کرده و قدر آن را می‌داند. او خودش را به منزل‌ش نزدیک‌تر کرد: ساختمان نمای چوبی فروشگاه متعلق به شرکت هول فودز پالوآلتو را که آن طرف میدان قرار داشت، تبدیل به یک دفتر مجهز به تجهیزات ماهواره‌ای کرد تا بدین ترتیب رفت و آمدش بین منزل و محل کار تنها شامل چند دقیقه دوچرخه‌سواری باشد (او از این دفتر پس از بازگشت‌ش به اپل خیلی استفاده نکرد.)

دفتر کار من چند ساختمان آن طرف‌تر بود و هر از گاهی او را که برای گردش با کسی بیرون آمده بود می‌دیدم. او اغلب می‌گفت که در زمان قدم زدن بهتر می‌تواند فکر کند. در این سال‌ها شهرت او کم‌تر شده بود و در نتیجه دیدن او مثل ملاقات با یکی از اعضای گروه بیتل‌ها در سوپرمارکت محل نبود. مردم خوشبختانه او را تنها می‌گذاشتند.

یکی از این ملاقات‌ها زمانی بود که اتفاقی به او برخورد کردم. جابز تنها بیرون آمده بود تا برای لورن که تولدش نزدیک بود دوچرخه‌ی جدیدی بخرد. این خیلی قبل‌تر از زمانی بود که شما می‌توانستید تکالیف‌تان را به‌کمک اینترنت انجام دهید؛ اما او در آن زمان تحقیقات‌ش را کامل کرده بود و در نتیجه خرید کردن‌ش خیلی طول نکشید. ده دقیقه بعد ما بیرون دوچرخه‌فروشی پالوآلتو بودیم. او به من گفت: “من هرگز نمی‌خواهم آندریا این کار را انجام دهد.” منظورش دستیارش بود که برای مدت مدیدی با او همکاری داشت. “من دوست دارم هدیه‌های‌م را خودم برای خانواده‌ام بخرم.”

جابز حتی پس از بازگشت‌ش به اپل هم هیچ کاری را بیش‌تر از وقت‌گذرانی در منزل دوست نداشت. البته این بدان معنا نبود که او به کار اعتیاد نداشت. ما سال‌ها با هم از طریق پیام‌رسان آی‌چت با هم در ارتباط بودیم؛ بنابراین نام او هر وقت که در رایانه‌ی شخصی‌ش در منزل مشغول به‌کار بود برای من نمایش داده می‌شد. او به‌صورت ثابت تا پاسی از شب روبروی رایانه‌ی مک‌ش می‌نشست. ما گه‌گاه با هم گفتگوی تصویری می‌کردیم و اگر این گفتگو در ساعات اولیه‌ی عصر اتفاق می‌افتاد من اغلب یکی از کودکان‌ش را در پس‌زمینه‌ی تصویر خود او می‌دیدم.

این‌طور به‌نظر می‌رسد که خانواده‌دار شدن جابز بهترین اتفاقی است که می‌توانست برای پیکسار بیافتد. او وقتی خود را مشتری اصلی محصولات فرض می‌کرد، یک بازاریاب و یک رهبر کسب و کار عالی بود. او از یک انیمیشن‌ رایانه‌ای برای خودش و کودکان‌ش چه می‌خواست؟ این تنها پرسش بازارشناسی است که او تا تا آخر عمرش پرسید. او همواره به‌دنبال ارزش‌های بلندمرتبه‌ی تولیدی و طراحی محصول عالی برای رایانه‌های خودش بود. او از محصولات پیکسار هم همین را طلب می‌کرد. لستر و کاتمول نمی‌توانستند حتی تصور یک ولی‌نعمت هم‌دل‌تر از جابز را داشته باشند.

ادامه دارد …

منبع 

دوست داشتم!
۱

لینک‌های هفته (۹۶)

لینک‌های خوب علی م. را هم از این هفته می‌توانید در وبلاگ این دوست خوب بخوانید!

چه هفته‌ی پرمحتوایی! به‌همین دلیل دیرکرد داشتیم. 🙂

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها   را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

ده روش ساده برای رسیدن به یک روز فوق‌العاده – بخش اول (میلاد اسلامی‌زاد؛ افاضات و اضافات) (عاااالی!)

استرس عجب چیز مزخرفیه… (حمید رضا گائینی؛ Baseline) (انواع استرس‌ش جالب بود!)

چرا باید به ایده‌آل‌ها فکر کرد؟ (امیر مهرانی؛ The Coach)

داستان غرور (۶) (زهرا جم؛ تراوش‌های ذهن یک مشاور) (عالی! نکاتی که خانم جم می‌نویسند دقیقن مشکلی که یکی از دوستان نزدیکم به‌شدت این روزها به آن مبتلا است و من باید درست‌ش کنم!)

نقش عادت در رفتار (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت) (عااالی!)

جدی نگیریم (محسن صحراگرد؛ وبلاگ تجربه)

در دوره‌های مختلف سنی چه ویژگی‌هایی داریم (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی) (عاااالی!)

نقشه راه – قوی باش مرد قوی (محمد رضا حق‌پرست)

بازاریابی خود (استاد پرویز درگی)

افزایش خطر مرگ با نشستن زیاد/ کمتر بشینید تا بیشتر عمر کنید

غم احساس درد را تقویت می‌کند (هعییی …)

مدیریت و کارآفرینی:

کسب و کار اجتماعی: کسب و کار + اجتماع + تکنولوژِی (جواد افتاده؛ رسانه‌های اجتماعی) (معرفی یک مدل جدید کسب و کار در جهان عصر شبکه‌های اجتملعی! عاااااااالی! به‌ترین پست هفته.)

بفرمایید “مشتری مداری” با طعم روغن حیوانی! (علی واحد؛ وبلاگ رادمان) (خیلی عااااااااااالی!)

پروژه استقرار (علی واحد؛ وبلاگ رادمان) (جزئیات پروژه‌ی استقرار نرم‌افزار. کلی چیز یاد گرفتم از این پست!)

آموزه‌های مدیریتی از ادبیات جهان (۱) (پریا فرهادی؛ همینا)

تشویق اثربخش کارکنان (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی)

جشن تولد تعالی سازمانی (افشین دبیری؛ مدیریت منابع انسانی)

شرح وظائف شغلی را بدرستی تنظیم کنیم (محمد سالاری)

بازاریابی ویروسی (استاد پرویز درگی)

نورومارکتینگ؛ آینده بازاریابی جهان (استاد پرویز درگی)

نانومارکتینگ (استاد پرویز درگی)

چرا کسب و کار اینترنتی من شکست می‌خورد؟  (سید رضا علوی؛ فارسی‌بیز)

۸ گام برای رسیدن به ۱۰۰۰۰۰۰ کاربر (مصطفی لامعی؛ iClub)

دنیای نوین کسب و کار – درس‌های مدیریتی به روایت گوگل (در مورد استراتژی‌های منابع انسانی گوگل!)

دلایل غلط موفقیت اپل (جالب!)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

وضعیت اسفناک سایت‌های روزنامه‌ها و مجلات ما (دکتر علی رضا؛ مجیدی؛ یک پزشک)

گوگل امکان حذف از راه دور برنامه‌های اندروید را فراهم کرد (وبلاگینا) (جل‌الخالق!)

مایکروسافت، آفیس ۲۰۱۳ را در روز دوشنبه معرفی می‌کند؟ (زومیت)

کنسول بازی ۹۹ دلاری Ouya قصد دارد معادلات جاری صنعت بازی را بر هم زند (زومیت)

کارمندان سابق نوکیا، MeeGoo را به بازار بر می‌گردانند (زومیت)

شما قادر به حمل ویندوز ۸ خود بر روی یک فلش یو.اس.بی خواهید بود و عرضه نسخه نهایی ویندوز ۸ در مهرماه (فارنت)

تاثیر بحران اقتصادی اروپا بر بازار IT

درآمد شاغلان آی تی چقدر است؟

گزارش IDC از بازار بدون تغییر PCها در فصل دوم ۲۰۱۲

شبکه‌های اجتماعی:

همه محتوای همایش روز رسانه های اجتماعی (جواد افتاده؛ رسانه‌های اجتماعی) (یک خسته نباشید و دست‌مریزاد حسابی به جواد عزیز)

صرف زمان بیشتر یا کمتر، کدام مهم‌تر است؟ (مهران نصر؛ رسانه‌های امروز)

فیس‌بوک، چت خصوصی کاربران را تحت نظر دارد (زومیت)

صنعت فاوا در ایران:

ایران رتبه یک ضریب کاربران اینترنت در منطقه را به خود اختصاص داد (واقعن همت آقای وزیر در ادامه دادن به انتشار آماری که همه می‌دانیم چقدر واقعی است ستودنی است!)

مرکز تحقیقات از وزارت ارتباطات جدا شد

تحریم‌های آمریکا علیه برخی شرکت‌ها و فعالان آی تی (دکتر ربیعی شریف! احتمالن دل خیلی‌ها خنک می‌شه! :))

سرمایه‌گذاری ۸۰۰ میلیارد تومانی بانک‌ها در حوزه IT

اقتصاد:

تورم انباشته چیست و اثرش بر نرخ ارز چگونه است؟ (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

دوست داشتم!
۱

نوارهای گم‌شده‌ی استیو جابز ـ قسمت سوم

بخش‌های جذاب ماجرا تازه دارند شروع می‌شوند!

نویسنده: برنت شلندر / ترجمه: علی نعمتی شهاب

در میان سه شرکتی که جابز به ایجاد آن‌ها کمک کرد، پیکسار کم‌تر از همه طبیعت شرکتی و سازمانی او را بازتاب می‌دهد. اگر نکست درد زایمان لجاجت و بدخواهی بود، پیکسار تقلایی برای عشق بود.

داستان پیکسار حتی پیش از آن‌که جابز اپل را ترک کند آغاز شده بود. در سال ۱۹۸۵ یکی از کارکنان اپل با نام آلن کی متوجه کارهای شگفت‌انگیز “گروه گرافیک” (Graphics Group) رایانه‌ای مستقر در سن‌رافائل کالیفرنیا شد ـ که یکی از اجزای نچسب پازل فیلم‌سازی بود که جورج لوکاس برای استودیوهای اسکای‌واکر رانچ خود ساخته بود. این گروه شامل اندکی بیش از ۲۵ مهندس ـ از جمله یک “طراح رابط کاربری” جوان به‌نام جان لستر ـ بود که ناامیدانه می‌کوشیدند تا هم‌چنان به همکاری با هم ادامه دهند؛ در حالی که لوکاس که گرفتار دردسرهای پرهزینه‌ی پیامد یک طلاق شده بود به‌دنبال فروش این شرکت بود.

سفر جابز برای انداختن نگاهی به کارهای “گروه گرافیک” تأثیری فراموش‌نشدنی داشت. اد کاتمول رئیس گروه گرافیک تعدادی فیلم کوتاه نمونه را که توسط لستر تهیه شده بود، به جابز نشان داد. لستر نه برنامه‌نویس بود و نه طراح رابط کاربری؛ اما یک انیماتور بااستعداد بود که دیسنی را ترک کرده بود و عنوان گول‌زننده‌اش را هم از کاتمول دریافت کرده بود تا شاید بدین ترتیب لوکاس قانع شود تا به او حقوقی پرداخت کند. فیلم‌ها خیلی هم جذاب نبودند؛ اما سه‌بعدی بودند، به‌جای طراحی دستی توسط رایانه ساخته شده بودند و استعداد ذاتی یک استاد قصه‌گویی را نشان می‌دادند.

جابز که فریفته شده بود برای قانع کردن هیأت مدیره اپل در مورد خرید این گروه تلاش کرد؛ اما ناموفق بود. جابز یادش می‌آمد: “این بچه‌ها در گرافیک از ما خیلی جلوتر بودند. آن‌ها از هر کس دیگری جلوتر بودند. من حس می‌کردم که این کار آ‌ن‌ها به‌زودی بسیار مهم خواهد شد.” بعد از کنار گذاشته شدن از اپل، جابز دوباره به‌سراغ لوکاس رفت و یک معامله‌ی سخت را به‌ سرانجام رساند. او ۵ میلیون برای دارایی‌های گروه پرداخت و ۵ میلیون دیگر به‌عنوان سرمایه‌ی در گردش شرکتی پرداخت کرد که حالا اسم‌ش پیکسار بود. در تگاه اول این مبلغ خیلی زیاد نیست. اما در سال ۱۹۸۵ هیچ کس انتظار نداشت پیکسار روزی از نکست هم پیشی بگیرد. به‌ویژه خود جابز: او هیچ چاهی برای این لشکر نامتجانس انیماتورها و مهندسان نکنده بود؛ کسانی که برای سال‌ها به‌ مبلمان و دفاتر کهنه عادت کرده بودند.

باز هم احساس درونی جابز در مورد جزئیات در اشتباه بود. درست مثل نکست، جابز ابتدا قصد داشت شرکت را به‌صورت یک تأمین‌کننده‌ی سخت‌افزار رایانه‌ی با عملکرد عالی دربیاورد. در آن زمان او دو بازار مخوف اما بسیار جذاب را در نظر داشت: واحدهای جلوه‌های ویژه‌ی استودیوهای هالیوود و متخصصان تصویربرداری پزشکی. با این حال تا سال ۱۹۸۹ پیکسار تنها چند صد عدد از رایانه‌های تصویری پیکسار (Pixar Image Computers) را فروخته بود: مکعب‌های رنگ شده‌ای با ظاهری شبیه سنگ گرانیت که قیمتی برابر ۱۳۵ هزار دلار داشتند و تازه باید با ایستگاه‌های کاری مهندسی بسیار گران‌قیمتی همراه می‌شدند تا بتوانند کار کنند.

این بار استراتژی اصلی توسط استعدادها دیکته شد. در سال ۱۹۹۰ لستر و کاتمول به جابز گفتند می‌توانند کسب و کار ساخت آگهی‌های تلویزیونی طراحی شده توسط رایانه را راه بیاندازند و احتمالا روزی خواهند توانست کارتون بسازند و بفروشند! جابز به‌شدت تحت تأثیر کاتمول و لستر بود. آن‌ها همیشه به او چیزهای جدیدی می‌آموختند. اما آیا می‌توانستند به قول‌شان عمل کنند و با کمک رایانه نوع جدیدی از انیمیشن‌ را برای سینما تولید کنند تا بدین ترتیب مدل کسب و کار صنعت انیمیشن را زیر و رو کنند؟ جابز تصمیم گرفت بر این فرصت تحول‌‌آفرین متمرکز شود. این غریزه‌ای بود که بعد از بازگشت به اپل هم به آن تکیه کرد.

در سال ۱۹۹۱ او شمار زیادی از کارکنان پیکسار را اخراج کرد و جهت‌گیری جدید شرکت را با بازماندگان در میان گذاشت. سپس استودیو را طوری بازسازماندهی کرد که بتواند تولید یک پروژه‌ی انیمیشن را در یک زمان مشخص دنبال کند. جابز به من گفت: “من همه را جمع کردم و گفتم مادر درون‌مان احساس می‌کنیم که در واقع یک شرکت تولید محتوا هستیم. پس بیایید همه چیز را بیرون بریزیم و دنبال احساس درونی‌مان برویم. من برای همین پیکسار را خریدم. به همین دلیل است که اغلب ما این‌جا هستیم. بیایید دنبال‌ش کنیم. این یک استراتژی با ریسک بالا است؛ اما پاداش آن بسیار بزرگ‌تر خواهد بود. این همان‌جایی است که در درون‌مان احساس‌ش می‌کنیم باید آن‌جا باشیم.” سپس او و مدیر ارشد مالی لاورنس لوی شروع به فراگیری هر چیزی که می‌شد در مورد پویایی و اقتصاد کسب و کار انیمیشن یافت کردند. اگر قرار بود کارتون تولید کنند؛ باید این کار را درست انجام می‌دادند.

ادامه دارد …

منبع

دوست داشتم!
۱

لینک‌های هفته (۹۵)

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها  را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

به محل کار جدید خود مهاجرت کنید نه مسافرت! (علی واحد؛ وبلاگ رادمان) (عااالی! به‌ترین مطلب این هفته!)

داستان غرور (۵) (زهرا جم؛ تراوش‌های ذهن یک مشاور)

سرخ‌پوست پیر (مامبو جامبو)

 مدیریت و کارآفرینی:

آخر هفته با طعم کارآفرینی (معرفی برنامه‌ی استارت‌آپ ویکند توسط شایان شلیله؛ دنیای مجازی یا فاجعه مجازی در ایران)

آی‌پالس ۹: گپی با محسن ملایری در مورد برگزاری استارتاپ ویکند در تهران (مصطفی لامعی؛ iClub)

پنج نشانۀ مدیران نالایق: مدیران از خودشان شروع کنند (محمدی سالاری) (بسیار عااالی!)

تولید ملّی (بهاره حسینی؛ The Notes)

سرعت و شتاب در یورو ۲۰۱۲ (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی)

جای خالی دانش آموختگان مدیریت (افشین دبیری؛ مدیریت منابع انسانی) (مطلبی در مورد وبلاگ‌نویسی تخصصی در حوزه‌ی مدیریت به زبان فارسی. آقای دبیری نسبت به بنده هم لطف داشتند. من در این مورد این هفته مطلبی را خواهم نوشت.)

مدیران هوشمند این‌گونه تبلیغ می‌کنند … (زینب جم؛ وبلاگ همینا)

اولین نباشید، بهترین باشید! (سید رضا علوی؛ فارسی‌بیز)

مایکروسافت به خاطر وفاداری‌اش به ویندوز و آفیس در دهه «از دست رفته» سرزنش می‌شود! (زومیت)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

مقایسه اندروید آب‌نبات ژله‌ای، iOS 6.0 و ویندوز فون ۸ به صورت مختصر و مفید در یک نمودار (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

تماس‌ها و ارتعاشات خیالی گوشی‌های موبایل (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک) (این مشکلو من هم دارم!)

وقتی گوگل به جنگ می‌رود (مهران نصر؛ رسانه‌های امروز)

گوشی‌های هوشمند فایرفاکسی اوایل سال آینده منتشر خواهند شد (آزادراه)

اندروید صاحب ۵۰ درصد از بازار گوشی‌های هوشمند آمریکا شد (وبلاگینا)

خسارت ۶۳ میلیارد دلاری سرقت نرم‌افزار در جهان

فناوری جایگزین GPS

ویندوز ۷ در حال پیشی گرفتن از ویندوز ایکس.پی است

۵ سرویس دیگر گوگل تعطیل شد

تا ۲۰۱۶ تبلت‌ها نوت‌بوک‌ها را پشت سر می‌گذارند

شبکه‌های اجتماعی:

بازی «ایتالیا – اسپانیا» رکورد توییت‌های ورزشی را شکست

صنعت فاوا در ایران:

سالاریان: الکسای ایرانی را براساس شاخص‌های بومی راه‌اندازی می‌کنیم (بدون شرح!)

جلسه معارفه معاونان وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات برگزار شد

وعده‌ی تعریف ۶۰ استاندارد در زمینه IT تا پایان سال توسط مؤسسه ملّی استاندارد ایران

مخالفت رگولاتوری با راه‌اندازی وای فای در محیط‌های عمومی

بررسی محتوای ایمیل‌های داخلی با حکم قضایی

اقتصاد:

چرا علم اقتصاد در ایران جدی گرفته نمی‌شود؟ (کافه‌ی اقتصاد) (بسیار عالی!)

معمای نبود حمایت از ابداعات در عرصه مد (علی سرزعیم؛ دوست‌دار سقراط)

فراخوان دومین کنفرانس بین‌المللی اقتصاد ایران در استانبول (علی دادپی؛ اقتصاد خرد، بازار و خانوار)

 اقتصاد کشور در مثلث برمودای بدهی‌ها (فاجعه!)

سامانه سپام بانک مرکزی راه‌اندازی شد (سوئیفت ایرانی!)

دوست داشتم!
۲

نوارهای گم‌شده‌ی استیو جابز ـ قسمت دوم

نویسنده: برنت شلندر / ترجمه: علی نعمتی شهاب

استیو جابز نگران پرتاب شدن بی‌هدف به دوران وحشت‌آور پس از اخراج از اپل در سال ۱۹۸۵ نبود. او سرباز شادمانی نبود؛ بسیاری وقت‌ها مست بود، در آتش انتقام از کسانی که او را از وطن‌ش تبعید کردند می‌سوخت و اثبات این‌ به جهان که یک انسان تک‌بّعدی نیست برای‌ش تبدیل به عقده شده بود. در طی چند روز او به‌سرعت کل سهام خود در اپل را ـ به‌جز یک سهم ـ فروخت و مبلغ کمی در حدود ۷۰ میلیون دلار به‌دست آورد که آن را در ایجاد یک شرکت رایانه‌ای دیگر به‌نام نکست به‌کار گرفت. این بنگاه جدید ظاهرا در پی ابزاری برای ایجاد یک انقلاب در آموزش عالی با استفاده از رایانه‌های زیبا و قدرت‌مند بود. در واقع نکست شرط‌بندی بود که جابز می‌خواست به‌کمک آن ثابت کند می‌تواند روزی بهتر از اپل باشد.

در طول سال‌هایی که جابز از اپل دور بود، من نمی‌توانستم بدون پیش کشیده شدن حرف‌هایی در مورد بی‌شرمی‌های این شرکت با او گفتگویی داشته باشم. آن اوایل او در مورد این‌که چطور مدیرعامل وقت جان اسکولی فرهنگ اپل را “مسموم” کرده بود، غرولند می‌کرد. چند سال بعد وقتی دیگر برای اپل آینده‌ا‌ی متصور نبود، حملات جابز هدف‌دارتر شدند. در میانه‌ی دهه‌ی ۱۹۹۰ یک بار به من گفت: “امروز من مثل ساحره‌ی ضعیف فیلم جادوگر شهر اُز می‌مانم: در حال ذوب شدن هستم.” و اضافه کرد: “بازی دیگر تمام شده. به‌نظر می‌رسد آن‌ها نمی‌توانند یک رایانه‌‌ی عالی را برای نجات جان‌شان به بازار عرضه کنند. آن‌ها نیازمند تمرکز شدید روی طراحی صنعتی و بازتعریف معیار زیبایی هستند. اما آن‌ها به‌جای آن جیل آملیو را به‌عنوان مدیرعامل استخدام کردند؛ چیزی شبیه این‌که نایک یک فروشنده‌ی کفش‌های مدل کینی خودش را به‌عنوان مدیرعامل استخدام کند.”

جابزِ لعنتی در نکست داشت در ارائه‌ی یک رایانه‌ی عالی به‌خوبی موفق می‌شد. او قصد داشت این کار را با منابعی بسیار عظیم ـ چیزی بیش از ۱۰۰ میلیون دلار که از کسانی اچ راس. پروت، شرکت ژاپنی سازنده‌ی چاپگرهای کانون و دانشگاه کارنگی ملون جذب شده بود ـ انجام دهد. او قصد داشت کارخانه‌‌ای را ـ که به‌طرز حیرت‌انگیزی خودکار بود ـ در فرمونت کالیفرنیا احداث کند؛ جایی که دیوارها و تجهیزات نصب شده در آن باید به‌رنگ‌های خاکستری، مشکی و سفید در می‌آمدند. او قصد داشت این کار را به‌سبک خاصی انجام دهد و برای همین با یک معمار تمام‌وقت کار می‌کرد. این همکاری به دفتر مرکزی شرکت در شهر ردوود زیبایی تیره‌رنگ و متمایزی بخشید. دفتر مرکز تکست طرحی شبیه طراحی داخلی فروشگاه‌های اپل امروزی داشت. نقطه‌ی مرکزی ساختمان، پلکانی بود که به‌نظر می‌رسید در هوا شناور است.

او هم‌چنین قصد داشت همین کار را با یک سازمان انقلابی انجام دهد؛ چیزی که او “شرکت باز” (Open Corporation) می‌نامید. او می‌گفت: “این‌گونه فکر کنید: اگر به بدن خودتان نگاه کنید، سلول‌های شما هر یک کارکرد خاصی دارند؛ اما هر یک از آن‌ها بخشی از نقشه‌ی کلان کل بدن انسان هستند. ما فکر می‌کنیم شرکت ما می‌تواند بهترین شرکت باشد؛ اگر و تنها اگر هر یک از افرادی که در این‌جا کار می‌کنند نقشه‌ی کلی این‌جا را درک کنند و بتوانند آن را به‌عنوان معیاری برای تصمیم‌گیری‌های در نظر بگیرند. ما فکر می‌کنیم اگر آدم‌های ما این را بدانند، بسیاری از تصمیمات خرد و متوسط و کلان می‌توانند بهتر گرفته شوند.” این یک تئوری برجسته بود.

اگر وقت‌گذرانی جابز در تبعیدگاه‌ش همانند سفری طولانی در یک مدرسه‌ی مدیریت در نظر گرفته شود، شروع عجولانه‌ی نکست شبیه روزهای اولی است که در آن دانش‌جو فکر می‌کند همه چیز را می‌داند و می‌خواهد این را به دنیا ثابت کند. اما در حقیقت جابز در مورد همه‌ی جزئیات اشتباه می‌کرد. “شرکت باز” در عمل یک شکست ناامیدکننده بود. تنها ویژگی متمایز آن مخفی نگه نداشتن دستمزدهای پرسنل بود؛ آن‌ها حتی یک بار تلاش کردند تا پاداش‌های یکسانی را وضع کنند. البته این در عمل کار نکرد و امتیازهای جانبی هم نتوانستند کارکنان کلیدی را راضی کنند.

از آن بدتر این‌که طرح کسب و کار جابز کاملا غلط بود. دو سال به عرضه‌ی محصول نکست به مشتریان‌ش باقی مانده بود. و زمانی که رایانه‌ی “نکست‌کیوب” (NeXTcube) سرانجام از راه رسید، برای حکم‌فرمایی برای دستیابی به یک سهم بازار مهم خیلی گران‌ بود. سرانجام جابز مجبور شد اعتراف کند این ماشین بدون‌تردید زیبا که او و مهندسان‌ش ساخته‌اند، چیزی جز یک محصول شکست‌خورده نیست. او بسیاری از کارکنان‌ش را اخراج کرد و شرکت را از یک شرکت سخت‌افزاری به یک شرکت نرم‌افزاری تبدیل کرد. او این کار را به‌ دو دلیل انجام داد:

  1. بازنویسی سیستم‌‌عامل نکست ـ که “نکست‌استپ” (NextSTEP) نام داشت ـ برای رایانه‌های مبتنی بر معماری اینتل؛
  2. طراحی یک محیط توسعه‌ی نرم‌افزار با نام “وب‌آبجکت” (WebObjects) که در نهایت پرفروش‌ترین نرم‌افزار شرکت شد.

در آن زمان جابز نمی‌دانست که وب‌آبجکت در آینده تبدیل به ابزار اصلی در ساختن یک فروشگاه آن‌لاین برای اپل ـ یعنی آی‌تونز ـ می‌شود یا این‌که نکست‌استپ بلیط بازگشت او به اپل است. راه پیش روی نکست همواره سنگلاخ بود؛ چیزی که احتمالا برای مخلوقی که با آرزوی انتقام متولد شده بود طبیعی است. خوبی ماجرا این بود که او کار جانبی دیگری هم داشت! [منظور شرکت پیکسار است که در هفته‌ی آینده به ماجرای جابز در آن خواهیم پرداخت ـ توضیح مترجم]

ادامه دارد …

منبع

دوست داشتم!
۴
خروج از نسخه موبایل