یادداشت هفته (۴): دردِ نداشتن یا دردِ باختن؟ مسئله این است.

خیلی وقت‌ها ما چیزی را می‌خواهیم، چون نداریم‌اش؛ نه این‌که واقعا دوست‌اش داریم! به قول خانم پروفسور عظما خان: «احساس “خواستن” و “دوست داشتن” برخلاف تصور عمومی از هم کاملا مستقل‌اند ولی در عین حال با هم رابطه دارند. در واقع هر چه بیش‌تر چیزی را بخواهیم، در عمل کم‌تر آن را دوست داریم. این از جنس اشتیاق و انزجار است.» (این نوشته‌ی قبلی گزاره‌ها.)

از زمان نوشتن مطلبی که در بند قبل به آن اشاره شد حدود ۹ سال می‌گذرد (و قافله‌ی عمر عجب می‌گذرد!) در این سال‌ها هم‌چنان با چیزی که در آن مطلب درباره‌ی آن بحث شده بود، در حال دست و پنجه نرم کردن بوده‌ام و در حیرت از سه گزاره‌ی زیر:

  1. چرا نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود!
  2. چرا زمانی که می‌خواهی نمی‌شود!
  3. چرا آنی که می‌خواهی نمی‌شود!

به‌گمانم این سه گزاره‌ی تلخ قدمتی به‌اندازه‌ی تمامِ تاریخ بشر داشته باشند و احتمالا مهم‌ترین انگیزه‌ی پشت تمام رویدادهای بشری، اعم از خوب و بد، اعم از تلاش‌ در جهت خوش‌بختی نوع بشر یا کوشش در جهت نفع شخصی. شاید روایتِ اصلی زندگی تمامی انسان‌ها را همین «دردِ خواستن» (به قول فروغ) رنگ زده باشد و بزند …

فارغ از توجیهات شاعرانه‌ای چون «رفتن، رسیدن است» (از قیصر امین‌پور عزیز) و «از مقصدمان سؤال کردم، گفتی: مقصد، خودِ راه می‌تواند باشد» (از عمران صلاحی عزیز)، در نهایت آن چیزی که برای انسان می‌ماند، شیرینی یا تلخی ناشی از رسیدن یا نرسیدن است. تعارف که نداریم، آرزوها و خواسته‌ها سازنده‌ی آن نور امیدی هستند که انسان برای «زنده‌گانی» ـ و نه زنده‌مانی ـ به آن نیاز دارد. ولی چه کنیم که روزگار این روزها با ما سرِ ناسازگاری دارد. 🙂

این اواخر که داشتم به شکست در رسیدن به یکی از خواسته‌های بزرگ زندگی‌ام فکر می‌کردم، ناگهان به نکته‌ی عجیبی برخوردم که یک جنبه‌ی دیگر ماجرای دو گانه‌ی رسیدن / نرسیدن را برای‌م مشکوف کرد: چیزی که داشت مرا در موردِ نرسیدن به آن «آرزو» آزار می‌داد، نه دردِ نرسیدن یا نداشتن، بلکه «دردِ باختن» بود! در واقع من حال‌م بد بود نه برای این‌که به آن چیزی که می‌خواستم نرسیده بودم، بلکه به این دلیل که در تلاش برای رسیدن، باخته بودم! کشف عجیبی بود.

نمی‌دانم چنین موضوعی تا چه اندازه قابل تعمیم است؛ اما حداقل در مورد خودم وقتی عمیق‌تر به داستان زندگی‌ام نگاه کردم متوجه شدم که تقریبا در تمامی شکست‌های بزرگ زندگی‌ام نقش «نداشتن» در حال بد من از «باختن» بسیار کم‌تر بوده است. و همین، شاید کلیدی باشد بر باز کردن دری جدید بر زندگی، آن هم زمانی که حس می‌کنی از این‌جا جلوتر هم خبر خوبی نخواهد بود و وقتی که در این تردید هستی که آیا این زندگی به ادامه دادن‌ش می‌ارزد؟

با این کشفِ جدیدم به این فکر افتادم که برای غلبه بر حالِ بد ناشی از نرسیدن به آرزوها به‌جای تمرکز روی این‌که اگر روزی آن آرزو را داشته باشم چقدر خوب خواهد بود و این‌که «درست می‌شه! چرا نباید درست نشه؟» روی این تمرکز کنم که چطور می‌توانم روی ایجاد موفقیتی دیگر که حالِ خوبی برای‌م بسازد تمرکز کنم. در واقع «دردِ باختن» را با رسیدن به موفقیتی دیگر ـ که ممکن است ربطی به آن خواسته‌ی اصلی نداشته باشد ـ کاهش دهم. طبیعی است که «دردِ خواستن و نداشتن» هیچ‌وقت درمان نخواهد شد ـ مگر این‌که تصمیمی دیگر در مورد زندگی بگیری و بخواهی آرزوهای‌ت را تغییر دهی ـ اما همین که بدانی می‌توانی حسِ خوبِ موفقیت دیگری را جایگزین حسِ بدِ امروزت کنی، می‌تواند مرهمی باشد بر دردهایی که این «چرخِ کج‌مدار» بارها روی قلب ما نهاده و می‌نهد.

و در نهایت، روایت زندگی شاید چیزی نباشد جز این قطعه شعر از اباصلت رضوانی:

به دنبال‌ت به بال ابرها بستم دلِ خود را / تمام ابرها باران شد اما جستجو مانده است

تو را از بادها از سنگ از عشق می‌پرسم / تو را می‌پرسم و با من، هنوز این آرزو مانده است …

با این حال نباید فراموش کرد آن چیزی را که مجدالدین بغدادی زمانی سروده بود:

بیرون ز تو نیست، هر چه در عالم هست / در خود بطلب، هر آن‌چه خواهی که تویی!

از صمیم قلب از خدای مهربان می‌خواهم که «از رحمت خود، نم‌نم باران بفرست!» کاش حال همه‌ی ما را به «به‌ترین حال» بگرداند و در مسیرِ زندگی، زیباترین فرجام را برای آرزوهای بزرگ زندگی‌مان در نظر داشته باشد.

دوست داشتم!
۴

گزاره‌ها (۲۵۵)

زندگی درباره‌ی یافتن خود نیست: زندگی درباره‌ی ساختن خود است.

جورج برنارد شاو

دوست داشتم!
۰

یادداشت یک‌شنبه (۱): سه پیشنهاد برای سالم‌ترسازی فضای کاری سازمان‌های ایرانی

احتمالا در اخبار شنیده‌اید که در چند هفته‌ی اخیر داستان اعتراضات مدنی کارکنان گوگل نسبت به نحوه‌ی مدیریت در گوگل و شرایط کاری این شرکت بالا گرفته است. مباحث مختلفی در زمینه‌ی این اعتراضات مورد توجه قرار گرفته است و همین اعتراضات موجب گفتگوهای بسیاری در زمینه‌ی فرهنگ سازمانی سیلیکون‌ولی و سازمان‌های مدرن دنیای امروز شده است.

جئوفری جیمز نویسنده‌ی سایت اینک در این زمینه مجموعه‌ای از مشکلاتی را که باید رفع کردن آن‌ها در صدر خواسته‌های کارکنان شرکت‌های بزرگ فناوری از مدیران‌ ارشد شرکت‌ها باشد در این نوشته خلاصه کرده است:

  • پذیرفتن دیدگاه آین رند در زمینه‌ی برتری آفرینندگان بر تولیدکنندگان؛
  • ایجاد سازوکار “صندوق پیشنهادات” که باعث شده تا توهم تأثیرگذاری کارکنان بر تصمیمات مدیران را ایجاد کرده است؛
  • پیاده‌سازی سیاست‌هایی نظیر رتبه‌بندی فله‌ای (Stack Ranking) که کارمندان را در برابر هم قرار می‌دهد؛
  • رو در رو کردن کارکنان در دفاتر باز (فلت) که باعث می‌شود آن‌ها جاسوسی هم‌دیگر را بکنند؛
  • پشتیبانی از تلاش‌های مرتبط با تغییر قوانین کاری به‌ضرر کارکنان؛
  • تلاش برای برندسازی کارهای فناورانه به‌عنوان “مشاغل پردرآمد و حرفه‌ای” برای جلوگیری از پرداخت اضافه‌کاری‌ها به کارکنان؛
  • تشبیه کردن مدیران عامل به “شیر ژیان” و “پیش‌قراولان تغییر جهان” در برابر “استثمارگران نیروی کاری”.

اگر می‌خواهید یک مثال واقعی از آن‌چه جئوفری جیمز خلاصه کرده است را ببینید، پیشنهاد می‌کنم مقاله‌ی نگاهی به سبک کاری استودیو‌های بازیسازی راک استار را از سایت زوم‌جی بخوانید.

پیش از ادامه‌ی بحث لازم است در مورد بند اول توضیح کوتاهی بدهم. “آین رند با نام کامل آلیسا زینوفیِونا روزنبام در دوم فوریه سال ۱۹۰۵ به دنیا آمد و در ۶ مارس ۱۹۸۲ چشم از جهان فروبست. وی رمان‌نویس، فیلسوف، نمایشنامه نویس و فیلمنامه نویس دورگه روسی- آمریکایی بود. رمان‌های پرفروش آین رند و نقش او در ایجاد و پیشبرد سیستم فلسفی آبجکتیویسم بیشترین نقش را در به شهرت رسیدن وی داشته‌اند. رند که در روسیه متولد و فارغ‌التحصیل شد، در سال ۱۹۲۶ به ایالات متحده مهاجرت کرد. وی در‌هالیوود به عنوان نمایشنامه نویس مشغول به کار شد و در سال ۱۹۳۶-۱۹۳۵ یکی از نمایشنامه‌های وی در برادوی روی صحنه رفت. او در سال ۱۹۴۳ با انتشار کتاب «سرچشمه» (The Fountainhead) به شهرت رسید. مشهورترین اثر وی رمان فلسفی Atlas Shrugged است که در سال ۱۹۵۷ به چاپ رسید.” (دنیای اقتصاد)

“رند دنیای خود -شخصیت‌های کتاب‌های‌ش- را به دو بخش تقسیم می‌کرد: آنچه که می‌خواهد و آنچه که نمی‌خواهد. آنچه که او نمی‌خواست موارد زیر را در بر می‌گیرد: السورت‌ام. توهی (یکی از شخصیت‌های کتاب سرچشمه.م)، «درجه دوها» ( همه کسانی که خلاقیت قهرمان کتاب را درک نمی‌کنند.م)، وسلی ماوچ (یکی دیگر از شخصیت‌های کتاب مذکور.م)، چپاولگران، نسبی گرایان، طرفداران ایده‌های اشتراکی و نوع دوستان. و آنچه که می‌خواست نیز شامل موارد مقابل می‌شود: هوارد روارک (قهرمان کتاب سرچشمه .م)، جان گالت (شخصیت کتاب شانه بالا انداختن اتلس .م)، فردگرایی، خودخواهی، کاپیتالیسم، خلاقیت.” (دنیای اقتصاد)

و نتیجه‌ی چنین دیدگاه نخبه‌گرایانه‌ای این است که قهرمانان اصلی دنیا، آفرینندگان ایده‌های نوآورانه هستند و آن دیگران، نه‌تنها اهمیتی ندارند، بلکه در حقیقت، مانعی بر سر راه موفقیت آن نوآوران خلاق محسوب می‌شوند. به این جملات دقت کنید: «خالقان بزرگ ـ متفکران، هنرمندان، دانشمندان و مخترعان ـ در مقابل مردمان زمانه­‌­شان تنها بودند. هر اندیشه بزرگ تازه‌­ای با مخالفت روبه‌­­رو شده. هر ابداع بزرگ تازه‌­ای تقبیح شده. اولین موتور احمقانه قلمداد می‌­شد. هواپیما یک امر محال تلقی می‌­شد. نساجی تبه‌کاری دانسته می‌­شد. بی‌هوش ساختن بیماران گناه محسوب می‌­شد. ولی کسانی با نگرش‌­هایی اصیل به‌پیش تاختند. آن‌ها جنگیدند، آزار و اذیت دیدند و هزینه پرداختند. اما پیروز شدند». (این‌جا)

ناگفته پیدا است که دنیای امروز که تمام‌قد به تجلیل کارآفرینان بزرگ و داستان‌های جذاب زندگی‌شان می‌پردازد، تا چه اندازه بر این دیدگاه‌های خانم رند پایه‌گذاری شده است. در این دنیا نقش دیگرانی که در راه تحقق رؤیای بزرگ کارآفرینان به آن‌ها یاری رسانده‌اند به‌تمامی نادیده گرفته می‌شود. بنابراین اپل، ساخته‌ی دست استیو جابز و جانی آیو می‌شود، فیس‌بوک را مارک زاکربرگ می‌سازد (و حتی شریل سندبرگ در این زمینه نقشی نداشته است)، گوگل را سرگئی برین و لری پیج می‌سازند (و اریک اشمیت و بسیاری دیگر در قصه‌ی آن نقشی نداشته‌اند) و همین‌طور صدها داستان دیگری که در رسانه‌ها درباره‌ی ابرقهرمان‌های دنیای مدرن می‌خوانیم. اما آیا آن دیگران واقعا این‌قدر بی‌اهمیت‌اند؟

شخصا معتقدم دیدگاه افراطی (مثل دیدگاه خانم رند و قصه‌های کارآفرینی دنیای فناوری) همان‌قدر نادرست است که دیدگاه‌های مخالف آن‌ها. احتمالا آن ایده‌ای که این روزها در دنیای فناوری تکرار می‌شود که برای موفقیت یک کسب‌وکار، بیش از هر چیزی نیازمند ساختن یک تیم فوق‌العاده هستیم ـ تیمی که اعضای آن از خود مدیر و کارآفرین باهوش‌تر و توان‌مندتر باشند ـ دیدگاه درست‌تری است. اما نباید فراموش کنیم که این تیم توان‌مند تنها در زمان راه‌اندازی کسب‌وکار نیست که اهمیت دارد و باید تا همیشه قدر آن‌ها دانسته شود. بنابراین به‌نظرم خلاصه‌ی مشکلی که در دنیای جذاب و پر زرق و برق استارت‌‌‌آپ‌ها با آن مواجهیم همین “نادیده گرفته شدن کارکنان” در سازمان‌ها است؛ چه در درون سازمان‌ها ـ یعنی از سوی مدیران ـ و چه از سوی افراد بیرون آن‌ها ـ به‌ویژه رسانه‌ها ـ (و مواردی که آقای جیمز در نوشته‌اش به آن اشاره کرده، همگی جلوه‌هایی از همین مشکل هستند.) آیا این چیزی فراتر از تفکر تیلوری است؟ جالب است که بعد از بیش از صد سال از زمان جنبش تحول‌آفرین تیلور که در دهه‌های بعد از آن مشکلات‌ش تا آن‌جا به‌چشم آمد که جنبش رفتار سازمانی را بنیان‌گذاری کرد، همان تفکرات در پوشش زرورقی زیبا آن هم در پیش‌روترین و خلاق‌ترین شرکت‌های دنیا یعنی شرکت‌های فناوری رخ می‌نمایند.

آقای جیمز برای رفع مشکلات فوق ۹ پیشنهاد ارائه می‌دهند که باید در صدر خواسته‌های اصلاحی کارکنان از مدیران شرکت‌های فناوری باشند:

  1. پرداخت حق اضافه‌کاری؛
  2. احترام بیش‌تر به حریم خصوصی کارکنان؛
  3. شفاف‌سازی نظام حقوق و دست‌مزد؛
  4. عادلانه‌تر ساختن حقوق‌ها (در دنیایی که حقوق یک مدیرعامل ۵۰ برابر حقوق پایین‌تر رده‌ی سازمانی است!)؛
  5. اعطای حق مخالفت (وتو)ی قراردادهای بحث‌برانگیز به کارکنان؛
  6. پایان دادن به اقتصاد گیگی (سیستم اقتصادی مبتنی بر به‌کارگیری موقتی کارکنان کوتاه‌مدت برای انجام کارهای سخت و دشوار با هزینه‌ی پایین)؛
  7. پایان دادن به برده‌داری مدرن در قالب حلقه‌های زنجیره‌‌ی تأمین در کشورهای فقیر و در حال توسعه؛
  8. حذف الزام “عدم رقابت” (No non-compete agreements) از قراردادهای پرسنلی (طبق این بند قرارداد شما نمی‌توانید تا مدت زمانی پس از پایان همکاری با یک شرکت، با رقیب آن همکاری کنید.)
  9. حذف الزام “عدم تخریب” (No non-disparagement clauses) از قراردادهای پرسنلی (طبق این بند قرارداد شما نمی‌توانید چیزی در مورد سازمان‌تان بگویید که باعث تخریب آن می‌شود. در این مورد، مثال راک‌استار را در مقاله‌‌ای که در بالا اشاره شد بخوانید.)

سخن کوتاه کنم. پرداختن به چالش‌های مشابه در سازمان‌های ایرانی نوشته‌ای بسیار طولانی می‌طلبد و نیازمند داشتن دانش و تجربه‌ی کافی در حوزه‌های منابع انسانی، حقوق و حتی فلسفه است. با خواندن نوشته‌ی آقای جیمز، به‌نظرم رسید که اگر چه تمام موارد فوق به‌نوعی دیگر در مورد سازمان‌های ایرانی هم معنادار است؛ اما سازمان‌های ایرانی، چالش‌های خاص خودشان را هم دارند و شاید بتوان در ایران هم برای سالم‌سازی فضای سازمان‌ها فکری کرد.

سه مورد برای شروع به ذهن من رسید که این‌جا یادداشت‌شان می‌کنم و از شما هم دعوت می‌کنم که اگر پیشنهادی دارید آن را پای همین نوشته یادداشت فرمایید:

  1. احترام به حریم خصوصی کارکنان؛
  2. شفاف‌سازی نحوه‌ی محاسبه‌ی حقوق و محدودیت سقف حقوق مدیران ارشد در مقایسه با پایین‌ترین حقوق کارکنان؛
  3. امکان مخالفت با روش‌های مذاکره و فروش و قراردادها.

پ.ن. یادداشت‌های یک‌شنبه، بخش جدیدی است در گزاره‌ها که در آن تلاش می‌کنم در مورد موضوعات مورد علاقه و دغدغه‌ی خودم، یافته‌ها و تحلیل‌های‌م را بنویسم.

دوست داشتم!
۲

گزاره‌ها (۲۵۱)

میلیون‌ها نفر افتادن سیب از درخت را دیده‌ بودند؛ اما نیوتون اولین کسی بود که از خودش پرسید چرا؟

برناد باروک

دوست داشتم!
۱

حکمت‌ها (۲۸)

امام حسن عسکری (ع): تواضع، نعمتی است که کسی بر آن رشک نمی ورزد. (تحف العقول، ص ۳۶۳)

***

شهادت یازدهمین ستاره‌ی درخشان خاندان اهل بیت (ع) تسلیت عرض می‌کنم. التماس دعا.

دوست داشتم!
۲

حکمت‌ها (۲۷)

پیام اکرم (ص): نزدیک‌ترین شما به من در قیامت، راست‌گوترین، امانت‌دارترین، وفادارترین به‌عهد، خوش‌اخلاق‌ترین و نزدیک‌ترین شما به مردم است. (بحارالأنوار، ج۷۵، ص ۹۴، ح ۱۲)

***

 امام حسن مجتبی (ع): نابودی مردم در سه چیز است: ۱- بزرگ‌نمائی؛ ۲- افزون‌خواهی بسیار؛ ۳- حسد و رشک بردن. (از هر معصوم چهل حدیث، ص ۱۱۳)

***

امام رضا (ع): چه نیکو است آن سکوتی که از روی درماندگی (در سخن گفتن) نباشد، و پرگویی را لغزش‌ها است. (الاختصاص، ص ۲۳۲)

***

ایام سوگواری ماه صفر را خدمت دوست‌داران اهل بیت (ع) تسلیت عرض می‌کنم. التماس دعا.

دوست داشتم!
۲

گزاره‌ها (۲۴۰)

احمق‌ترین موش، می‌رود و در داخل گوش گربه پنهان می‌شود. اما این تنها باهوش‌ترین گربه است که حتی به فکر این می‌افتد که درون گوش‌ش را بگردد!

اسکات لاو

دوست داشتم!
۳

لینک‌های هفته (۳۵۱)

پیش از شروع:

  1. می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه‌ شده‌ی من را در تمام روزهای هفته در صفحه‌ی پاکت من دنبال کنید!

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

چرا ریاکار می‌شویم و نقش بازی می‌کنیم؟

هر آنچه لازم است تا در مورد «اضطراب» و «بدبینی» بدانید (روزیاتو) (با خواندن این مطلب فهمیدم که چیزی که فکر می‌کنم اضطراب است، در واقع بدبینی است!)

زنگ خطرهای یک پیشنهاد شغلی بد کدامند؟ (سؤالی که مطرح شده چند سال قبل برای من هم پیش آمد. تصمیم من همین پاسخی است که مشاور به سؤال داده و خوش‌بختانه درست بود.)

انگیزه دادن به دیگران با روش‌های ساده

برای داشتن مغزی شبیه به انشتین به این ۵ عامل مهم توجه کنید (شبکه)

مدیریت کسب‌وکار:

برای رسیدن به سبک مدیریتی مطلوب این ۵ سؤال را از خود بپرسید (دیجیاتو)

رازهای بهره‌وری بالا از زبان ۹ مدیر عامل بزرگ دنیا (زومیت)

موجودیت شرکت را کارکنان آن می‌سازند

رمز موفقیت کارآفرینان برتر از زبان پدر علم مدیریت نوین

۷ تکنیک استیو جابز برای کار با رسانه‌ها

نوآوری، تجاری‌سازی و تحلیل و توسعه‌ی کسب‌وکار:

اقتصاد، تأمین مالی و سرمایه‌گذاری:

تجربه ۷۰ سال آینده‌بینی

با بازیکنان ۲۰۰ میلیونی و گردش مالی ۱ میلیاردی، آینده فوتبال به کجا می‌رود؟ و  ۲۲۲ میلیون یورو برای نیمار توجیه اقتصادی دارد؟ (بازار ورزش)

هماهنگی سه نهاد کلیدی (تیم اقتصادی دولت چگونه موفق خواهد شد؟)

۱ درصد رشد اقتصادی چندمیلیارد دلار آب خورد؟

این وب‌سایت مخصوص سهام‌داران است

فن‌آوری، رسانه‌های اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:

مدیریت الگوریتمی/ اعتراضات الگوریتمی؛ آیا الگوریتم‌های هوشمند جای مدیران را می‌گیرند (شبکه) (سؤال فلسفی جالبی را مطرح کرده مقاله)

چرا باید تماس سرد (Cold Call) را با بازاریابی دیجیتال جایگزین کنید؟ (فرنیان)

از تلویزیون به موبایل کوچ کنید!

رشد کند خرید و مالکیت در شرکت‌های تکنولوژی

۵ تریلیون دلار هزینه برای اینترنت اشیا تا سال ۲۰۲۱

دوست داشتم!
۱
خروج از نسخه موبایل