لطفا رفتار حرفه‌ای داشته باشید

هفته‌ی پیش با دوستی از هم‌کاران درد‌دل می‌کردیم. برای من جالب بود که چقدر درددل‌های‌مان شبیه هم بود. این دوست عزیز با وجود این‌که درس مدیریت نخوانده، نکات رفتاری جالبی را در مورد برخی از افراد برای‌ام تعریف کرد. در صحبت‌های‌مان دیدم چقدر با هم، هم‌دلیم و انگار من در نقد برخی رفتارها در محیط کار تنها نیستم.

خیلی وقت‌ها دیده‌ام که آدم‌ها از عدم پیش‌رفت شغلی‌ در کارراهه‌شان ناراضی‌اند. تا به‌حال به این فکر کرده‌اید که شاید یکی از دلایل‌اش رفتارهای‌تان باشد؟ من که حداقل دو مورد را یادم می‌آید:

۱- یادم هست زمانی که تازه سر کار آمده بودم، به‌دلیل سن کم‌ام آدم بسیار شلوغی بودم. آن زمان از چند تذکر مدیرم (که یک بار هم با جریمه‌ی مالی همراه بود)، ناراحت شدم؛ اما حالا از ایشان ممنون‌ام که من را متوجه اشتباهات‌ام کردند. تغییر رفتارم در آن مقطع روی پیش‌رفت من در شرکت محل کارم بسیار مؤثر بود.

۲- زمانی در یک مؤسسه‌ی حقوقی تازه‌تأسیس کار می‌کردم. تجربه‌ای کوتاه‌مدت؛ اما بسیار بسیار مفید. آن‌جا مدیر بسیار کهنه‌کاری داشتم که سال‌ها در خارج از کشور کار کرده بود. آن آقای مدیر ـ که مدت‌هاست از او خبری ندارم ـ برای من باز هم کم‌سن و سال و زودرنج، مثل یک پدر مهربان بود که اشتباهات رفتاری‌ام را تذکر می‌داد و شکل درست‌‌شان را هم یادم می‌داد. آن‌جا بود که متوجه شدم چه نکات پیش‌پاافتاده‌ای ممکن است چه مشکلات بزرگی را به‌وجود بیاورند.

حالا بعد از ۵ سال کار کردن و تجربه‌ی کار در ۵ محیط مختلف در بخش خصوصی (که البته برخی از آن‌ها به‌صورت مقطعی و کوتاه‌مدت بوده)، به‌پایان رساندن دوره‌ی حرفه‌ای مدیریت MBA، همکاری و دوستی آن‌لاین و آف‌لاین با تعداد زیادی آدم واقعا حرفه‌ای و البته مطالعات شخصی و وبلاگ‌نویسی در حوزه‌ی رفتار حرفه‌ای، فکر می‌کنم تا حدود زیادی الفبای این رفتار را یاد گرفته‌ام.

بنابر شغل‌ام که مشاوره‌ی مدیریت است، با محیط‌های حرفه‌ای زیادی سر و کار داشته‌ام و آدم‌های بسیار حرفه‌ای را در این مسیر چند ساله دیده‌ام. شاید این به علاقه‌ی شخصی‌ام باز می‌گشته که همیشه دنبال این بوده‌ام که کشف کنم این آدم‌های حرفه‌ای چه رفتارهای درستی دارند. وقتی رفتارهای آن‌ها را با خودم مقایسه می‌کنم، نقایص رفتاری خودم را کشف می‌کنم و سعی می‌کنم برطرف‌شان کنم.

قبلا چند باری نوشته‌ام که انگیزه‌ی اصلی راه‌اندازی گزاره‌ها، یاد گرفتن و یاد دادن رفتارهای حرفه‌ای بود. نمی‌خواستم صرف غر بزنم و فکر می‌کردم (و هنوز هم معتقدم)، به‌ترین راه مقابله با رفتارهای نادرست، یاد دادن رفتارهای درست است؛ البته به این شرط که طرف مقابل هم بخواهد یاد بگیرد! جدیدا البته یک نتیجه‌ی دیگر هم گرفته‌ام که هر از چند گاهی غر زدن (!) هم می‌تواند بهانه‌ای باشد برای یادآوری برخی نکات اساسی که معمولا بدیهی فرض می‌شوند؛ اما به همین دلیل معمولا هم نادیده گرفته می‌شوند.

بنابراین بد ندیدم من‌باب غر زدن (!) چند نکته را در این رابطه یادآوری کنم:

۱- رفتار جوانانه با رفتار کودکانه فرق دارند. بزرگ شدن و مثل آدم‌ بزرگ‌ها رفتار کردن نه یک انتخاب که یک اجبار است.

۲- حرفه‌ای بودن یعنی جلب نظر و علاقه‌ی دیگران برای دانش و توانایی حرفه‌ای و شخصیت و رفتار احترام‌آمیز شما؛ نه جلب توجه با رفتارهایی که در به‌ترین حالت می‌شود اسم‌شان را “جلف” گذاشت. داشتن شخصیت حرفه‌ای با این رفتارها اصلا سنخیتی ندارد. خوش‌مزه‌گی و بامزه‌گی شاید به درد چند دقیقه جلب توجه دیگران بخورد؛ اما در بلندمدت به ضررتان است.

۳- پذیرش / تأیید ظاهری این رفتارهای شما توسط دیگران، به‌معنی درست بودن آن‌ها نیست. در به‌ترین حالت فکر می‌کنند که رفتار شما برای‌ آن‌ها ضرری ندارد و در بدترین حالت هم ته دل‌شان دارند به شما می‌خندند که چطور دارید اعتبار حرفه‌ای‌تان را برای یک خنده و لذت چند دقیقه‌ای خرج می‌کنید. حالا گذشتم از این‌که طرف مقابل‌تان هم خودش حرفه‌ای نباشد.

۴- این‌که مدیر یا سرپرست‌تان به شما چیزی نمی‌گوید، به این معنی نیست که از رفتار شما راضی است. در به‌ترین حالت هنوز امیدوار است که شما به‌خودتان بیایید و در بدترین حالت هم از شما ناامید شده و به هم‌کاری مقعطی ـ و نه درازمدت ـ با شما می‌اندیشد. ضرر این دومی آن‌قدر زیاد است که ارزش داشته باشید کمی به بازنگری رفتارهای‌تان بیاندیشید.

۵- بعضی رفتارها بسته به نوع محیط کار می‌توانند نادرست باشند. برخی رفتارهایی که در یک محیط کارگری نادرست تلقی نمی‌شود؛ در محیط یک شرکت مشاوره‌ی مدیریت در هیچ حالتی پذیرفته شده نیست.

۶- رفتار دوستانه داشتن و حتا دوست بودن و حتا تر (!) صمیمیت، به‌معنی مجاز بودن انجام هر کاری در محیط سازمان نیست. در سازمان “هم‌کار بودن” اولویت اصلی در روابط آدم‌ها است؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم. چه دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم. این واقعیتی تغییرناپذیر است. بنابراین با هم در محیط کار اول هم‌کار هستیم و بعد دوست. خارج محیط کار، به‌ترین دوستان هم هستیم.

۷- ارتباط با هم‌کاران تمرینی است برای روزهای آینده که شاید مسئولیت بزرگ‌تری را پذیرفتید. روزهایی که بیش‌تر از هم‌کاران‌تان با آدم‌های خارج سازمان ـ به‌ویژه مشتریان ـ سر و کار خواهید داشت. اگر در یک محیط کوچک و دوستانه رفتارهای درست و حرفه‌ای را تمرین نکرده باشید و اگر به رفتارهای درست عادت نکرده باشید، چطور می‌توانید در آن روز که کوچک‌ترین اشتباهی عواقب بسیار وخیمی را برای شما به‌دنبال خواهد داشت، درست عمل کنید؟‍

حالا چطور رفتار حرفه‌ای داشته باشیم؟ کتاب فوق‌العاده‌ی “آداب معاشرت در محیط کار به زبان آدمیزاد” را از دست ندهید. در مطالب مربوط به کار حرفه‌ای در گزاره‌ها هم در تلاش هستم تا در همین زمینه مطالبی را منتشر کنم. اما قبل‌ از این کار اول باید بپذیریم که حرفه‌ای نیستیم و بعد تصمیم بگیریم که حرفه‌ای شویم. این یک تغییر دشوار اما بی‌نهایت ضروری است.

دوست داشتم!
۲

کنترل کن، نه فرار!

دو ماه پیش همین روزها یکی از بدترین اتفاق‌های زندگی‌ام رخ داد. لحظات بسیار سختی را گذراندم که هنوز به‌یاد آوردن‌شان مرا آزار می‌دهد. مدام سعی می‌کردم تا فراموش کنم و نمی‌شد. هر لحظه و هر نفس، زندگی سخت‌تر از قبل می‌شد. من ناخواسته داشتم به تهِ چاهِ زندگی سقوط می‌کردم …

******

آن روزهای سخت گذشته‌اند. حالا من به‌شرایط عادی زندگی برگشته‌ام. این‌که چه شد و چه کردم، بماند برای وقتی دیگر که شاید تصمیم گرفتم از این تجربه‌ی شخصی عمیق‌ام بنویسم. اما وقتی که خوب شدن را شروع کردم، برای برنگشتن آن حالت بد روحی ـ روانی قبلی باید کاری می‌کردم. همان روزها آقای حق‌پرست عزیز سؤالی را پای یکی از پست‌های گزاره‌ها مطرح کردند: “یک سؤال در ذهن‌ام پیدا شده. چرا با رواج این همه کتاب‌ها، مجله‌ها و سمینارهای مختلف درباره‌ی موفقیت حتی افرادی که از این کتاب‌ها و مجله‌ها استفاده می‌کنن و به همین سمینارها می‌رن کمتر می‌تونن تو زندگی روزمره‌شون این رؤیاها را پیاده کنن و به‌قول شما رؤیاهاشون رو زندگی کنن؟”

آن نیاز شخصی و این سؤال باعث شدند تا من روزهای زیادی برای حل این مسئله‌ی بغرنج (!) فکر کنم: چرا تکنیک‌ها و روش‌های موفقیت و شاد بودن را نمی‌توانم در لحظات سخت زندگی‌ام پیاده کنم؟

در همین فکر کردن‌ها یاد زمانی افتادم که تعلیم رانندگی می‌رفتم. آن روزها هر وقت منِ تازه‌کار در موقعیتی سخت قرار می‌گرفتم و می‌خواستم مثلا با انحراف به چپ یا راست و یا ترمز زدن از آن موقعیت فرار کنم، مربی‌‌ام به من می‌گفت: “فرار نکن. ماشین را کنترل کن. این راه‌هایی که تو استفاده می‌کنی، احتمال تصادف را بالاتر می‌برند!”

و همین‌جا بود که من پاسخ آن سؤال را پیدا کردم: وقتی اتفاق ناخوشایندی در زندگی آدم می‌افتد و باران احساسات منفی بر سر روح آدمی هم‌چون سیل فرو می‌ریزد، به‌صورت ناخودآگاه و ناخواسته در برابر آن مقاومتی نمی‌کنیم. به این ترتیب احساسات منفی بدون هیچ مانعی شروع می‌کنند به تخریب روحیه‌ی آدم که نتیجه‌ای جز ناامیدتر شدن و دل‌خستگی بیش‌تر ندارد. شبیه همین اتفاق وقتی که با شکست بزرگی هم روبرو می‌شویم رخ می‌دهد. در این حالت آدم گویی در مردابی قرار گرفته و می‌داند که دست و پا زدن‌اش نتیجه‌ای جز بیش‌تر فرو رفتن ندارد؛ اما از فرط استیصال، هم‌چنان تقلا می‌کند …

حداقل در مورد من، مشکل اصلی این‌جا بود که احساس می‌کردم شکست در گذشته، یعنی این‌که موفقیت در آینده دیگر وجود نخواهد داشت! خودم هم الان به احساس آن موقع‌ام می‌خندم؛ اما همه‌ی ما تجربه‌ی روزهای بد زندگی‌مان را داریم و می‌دانیم که در چنین شرایطی آدم نمی‌داند که حق با عقل است یا احساس …

بنابراین در برابر آن اتفاق بد ـ همان‌طور که مربی‌ام گفته بود ـ چاره‌ای نداشتم جز کنترل کردن احساسات منفی‌ام و نه فرار کردن از آن‌ها. بنابراین وقتی یاد آن ماجرا می‌افتادم، سعی نمی‌کردم که فراموش‌اش کنم. به‌جای آن تمام تمرکز و تلاش‌ام را روی کنترل احساسات‌ام می‌گذاشتم.

خوب به‌تدریج بخشی از مشکلات‌ام حل شد. اما هنوز برای‌ام عجیب بود در آن روزها خیلی تلقین احساسات مثبت و روش‌های شادمانی و موفقیت برای خارج شدن از آن موقعیت بد، کمک‌ام نمی‌کردند! سؤال آقای حق‌پرست هم دقیقا همین بود. مدتی که از آغاز کنترل احساسات و نه فرار کردن از آن‌ها گذشت و وضعیت زندگی‌ام نسبتا عادی شد، متوجه شدم که آن تکنیک‌های تا چند روز پیش بی‌اثر، چقدر دوباره روی زندگی‌ام اثرگذار شده‌اند.

و این‌جا بود که کشف بزرگ دوم‌‌ من اتفاق افتاد: تکنیک‌ها و روش‌های موفقیت، شادی، خوب کار کردن و … معمولا فرض‌شان این است که منِ نوعی در شرایط عادی و نرمال زندگی به‌سر می‌برم و حداقل، نمودار زندگی من بالای محور مختصات خود است (و نه به‌صورت یک موج سینوسی زیر محور!) این تکنیک‌ها با این فرض، به من کمک می‌کنند تا شرایط نرمال زندگی‌ را حفظ کنم و آن بخش‌هایی از زندگی‌ام را هم که درست نیست ـ مثل عادت‌های بد ـ اصلاح کنم. فرض بر این است که یک زندگی نرمال و روی مسیرِ درست و مستقیم، به موفقیت و شادکامی و خوش‌بختی دست خواهد یافت! به بیان دیگر این تکنیک‌ها می‌خواهند به من کمک کنند تا شاد و موفق بمانم نه این‌که شاد و موفق بشوم! 

بنابراین وقتی که من از نظر روحی ـ روانی در شرایط خوبی نبودم، نمی‌توانستم از آن تکنیک‌ها استفاده‌ی مناسب را ببرم. اما وقتی به حالت عادی برگشتم، امکان استفاده از آن‌ها را برای ثابت نگه داشتن شرایط خوب زندگی‌ام پیدا کردم.

بنابراین در مواجهه با شکست و روزهای بد و غم‌ناک، بیش از هر چیز روی کنترل احساسات منفی‌تان و نه فرار کردن از آن‌ها تمرکز کنید. این کار خود به خود باعث می‌شود تا کم‌کم به زندگی عادی‌تان برگردید. می‌توانید به جملاتی مثل “زمین خوردن که کاری نداره؛ بلند شدنه که سخته!” و “خوش‌بینی یعنی انتظار همیشگی وضعیت به‌تر!” (توئیت‌های آن روزهای من!) هم به‌عنوان مسکن فکر کنید! (برای من که جواب داد!) بعد کمی که اوضاع مناسب‌تر شد، از تکنیک‌ها و روش‌های موفقیت و شاد بودن هم به‌عنوان یک داروی مکمل بهره بگیرید تا سرعت به‌بودتان را افزایش ببخشید.

******

“کنترل کن، نه فرار!” چه درس خوبی. برای همیشه این جمله‌ی کوتاه را از مربی‌ام به یادگار نگه می‌دارم.

دوست داشتم!
۸

لینک‌های هفته (۵۶)

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید گودر گزاره‌ها را دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

پیشنهادهایی برای موفقیت در کار- ۲- مراحل ارجاع کار به کارکنان و پیشنهادهایی برای موفقیت در کار- ۳- ایجاد اعتماد در محل کار (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی)

میزان دستمزد سخت‌ترین سوال یک مصاحبه شغلی (و چطور به آن جواب بدهیم)

شما مرغابی هستید یا عقاب؟ (یک حکایت مدیریتی جذاب!)

پاسخگو باشیم و پاسخگو تربیت کنیم (مهدی عرب عامری؛ PMPlus) (این هفته وبلاگ مهدی یک سالگی‌اش را جشن گرفت. تبریک به مهدی عزیز. :))

خطرات Freelancer بودن (مجید آواژ؛ روزنوشت‌های بهساد)

مدیر قوی/ مدیر ضعیف (بهاره حسینی؛ The Notes)

هر آنچه را که هستید بگویید. (یادداشت‌‌های روزانه‌ی یک مدیر)

 گفتگو با اینجانب درباره تحولات اخیر اپل و استیو جابز (استاد پرویز درگی)

بررسی حضور زنان در هیأت‌مدیره (“زنان کمی بیشتر از مردان تمایل دارند که وضعیت کنونی را به چالش بکشند و این ویژگی موجب می‌شود که آنها موضوعات جدیدی را در هیات مدیره مطرح کنند. زنان کمی بیشتر متواضعند و راحت‌تر از این جملات استفاده می‌کنند: «اوه، من تازه‌واردم و متوجه این موضوع نمی‌شوم. آیا کسی می‌تواند این موضوع را برایم توضیح دهد؟» یا «چرا ما این کار را بدین طریق انجام می‌دهیم؟» این رویکرد مسائل جدیدی را مطرح می‌کند که باعث ایجاد طرز نگرش متفاوتی در بین مدیران می‌شود.” عالییی!)

 فناوری اطلاعات و ارتباطات:

یک دلیل + ۱۰ لذت برای مهندس نرم‌افزار شدن (علی واحد؛ وبلاگ رادمان)

تایپ متن فارسی در Gmail (وبلاگ رسمی گوگل به زبان فارسی)

نگرانی برنامه‌نویسان در مقابل ویندوز ۸ و آینده (تحلیلی بسیار مهم و خواندنی در مورد آینده‌ی پلت‌فرم ویندوز) (نارنجی)

روش ساده برای ساخت رمزهای قوی (وب‌شهر)

ده شخصیت تأثیرگذار در دنیای آزاد (جادی؛ کی‌برد آزاد)

کارجویان از شبکه‌های اجتماعی استفاده کنند (خبر جالب و بسیار مهم. در مورد نقش لینک‌داین هم نکات جالبی داره.)

اعلام ورشکستگی دیجی‌نوتار (دنیای زیبای وب)

فناوری که ویدیوهای درون مغز را بازسازی‌می‌کند (شگفت‌انگیززز!) (دنیای زیبای وب)

Google Takeout: تمام اطلاعات خود را دانلود کنید (عالیه این سرویس!!! کل گودرم را دانلود کردم؛ شد حدود ۲۰۰ مگ!!!)

فیس بوک امکانات جدید خود را معرفی کرد (وبلاگینا)

کارشناسان پیش‌بینی کردند: عبور محصولات دیجیتال شخصی از کامپیوترها

اقتصاد:

پاسخی بر چرایی ضدیت روشنفکران با الگوی اقتصاد آزاد (نوشته‌ی عالی پویا جبل عاملی)

اندازه‌ی اقتصاد زیرزمینی (پویان مشایخ؛ خاکریز اقتصاد)

«بحران‌های اقتصادی و شکست‌ دولت» (“بسیار ضروری است بررسی شود آیا تنظیمات و مقررات دولتی باعث بهبود عملکرد بازارهای خصوصی می‌شود به جای آنکه آن را بدتر سازد؟ در مقاله‌ای که من بیش از پنجاه سال قبل (۱۹۵۸) با عنوان «رقابت و دموکراسی» منتشر کردم نوشتم «انحصار و سایر نواقص بازار دست کم به همان اندازه که در بازار مهم هستند حتی شاید به میزان بسیار بیشتری در حوزه سیاست اهمیت دارند. … آیا وجود نواقص بازار، توجیه‌کننده دخالت دولت است؟ اگر نواقص در رفتار دولت بسیار بیشتر و شدیدتر از نواقص در بازار باشند، پس پاسخ خیر خواهد بود.»” نوشته‌ی خواندنی گری بکر)

مروری بر نابرابری‌های اقتصادی جنسیتی: معرفی مفاهیم کلی مرتبط با «توانمندسازی زنان»

باورهای نادرست اقتصادی: کاهش قیمت‌ها با حذف واسطه‌ها (“یک مقاله بسیار مشهور در بین اقتصاددانان وجود دارد که عنوان آن «درباره ماهیت بنگاه» است. نویسنده این مقاله رونالد کوز (برنده جایزه نوبل اقتصاد) این پرسش را پیش می‌کشد که چرا بنگاه‌ها وجود دارند. او در مقاله خود می‌پرسد چرا هر مرحله از تولید به پیمانکاران مستقل واگذار نمی‌شود؟ پاسخ در وجود هزینه‌های تولید قرار دارد. بنگاه‌ها آن بخش‌هایی از فرآیند تولید را با هم یک کاسه می‌کنند که بهینه باشد که به جای این که مجموعه‌ای از بخش‌های جداگانه، در بازار با همدیگر سروکار داشته باشند توسط سازمانی واحد انجام شود.”)

صندوق بین‌المللی پول اوضاع اقتصاد جهان را بررسی کرد: آمار جدید IMF از اقتصاد ایران

رشد شرکت‌های نرم‌افزاری در بورس‌های جهان: افزایش تقاضا برای سهام مطمئن‌تر

دوست داشتم!
۰

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۳۶): مثلث طلایی موفقیت بارسا

شنبه شب همین هفته باز هم شاهد یک پیروزی درخشان دیگر برای بارسای گوآردیولا بودیم: بارسا بدون اینیستا و الکسیس، ۸ بر صفر اوساسونا را نابود کرد! مدت‌هاست می‌خواهم درباره‌ی مثلث طلایی موفقیت بارسا بنویسم و چه بهانه‌ای به‌تر از این بازی بی‌نظیر و زیبای بارسا؟

فوتبال، برای همه‌ی فوتبالیست‌ها یک شغل است و برای بعضی‌ از آن‌ها، تمام زندگی‌شان. برای بعضی‌ فوتبالیست‌ها، فوتبال بدون موفقیت دوست‌داشتنی نیست؛ اما برای برخی دیگر بیش از خود موفقیت، این راه رسیدن به موفقیت است که لذت‌بخش است. و خیلی وقت‌ها همین تفاوت دیدگاه است که آن‌ها را برنده می‌کند! چیزی که در بارسای عصر پپ دیده‌ایم و من هم بارها در موردش نوشته‌ام.

در موفقیت این بارسای شگفت‌انگیز، سه الگوی رفتاری حیاتی تأثیرگذارند. این سه الگو به‌صورت نمادگونه در بازی سه ستاره‌ی اصلی این تیم ـ مسی، ژاوی و اینیستا ـ نمود یافته‌اند. این سه الگو را در قالب یک مثلث در شکل زیر نشان داده‌ام:

بیایید کمی دقیق‌تر به این مثلث نگاه کنیم:

۱- لیونل مسی: “لذت ببر!” در این زمینه قبلا چند باری نوشته‌ام؛ از جمله در این‌جا که نوشته بودم: “بازی‌کنان بارسا بازی‌کنان توانمندی هستند و این را باور کرده‌اند. اما فقط باور کافی نیست! علاوه بر آن بازی‌کنان بارسا از توان‌مند بودن‌شان لذت می‌برند!” به بازی این پسرک ریزنقش آرژانتینی دقت کنید: همیشه و در همه حال، لذت بردن از فوتبالی که دارد بازی می‌کند برای‌اش مهم‌تر از هر چیز دیگر است. لذت بردن از فوتبال برای او یعنی دریبل زدن و پاس دادن و گل زدن و مهم‌تر از همه زیبا بازی کردن. مسی می‌داند که به‌ترین بازی‌کن جهان است، می‌داند که چه توانایی ها و مهارت‌های شگفت‌انگیزی دارد و از همه مهم‌تر می‌داند که چگونه از این همه خوب بودن، لذت ببرد. بنابراین: از خودت، توانایی‌های‌ات، کارت، دنیای اطراف‌ات و زندگی‌ات لذت ببر! 

۲- ژاوی هرناندز: مهارت را عادت کن!” “فوتبال من پاس دادن است.” این را خودش در یکی از مصاحبه‌های‌اش گفته. پاس دادن یکی از ساده‌ترین و ابتدایی‌ترین مهارت‌های فوتبال است. به مدرسه‌ی فوتبال که بروید، احتمالا از همان جلسه‌ی اول پاس دادن جزو درس‌های اصلی مربی‌تان است. همه‌ی ما وقتی فوتبال بازی می‌کنیم، پاس می‌دهیم و شوت می‌زنیم؛ اما چه چیزی ژاوی را برای پاس‌های‌اش، ژاوی کرده است؟ جالب است که وقتی اسم‌اش را به انگلیسی گوگل کنید یکی از پیشنهادات اصلی گوگل “پاس‌کاری‌های ژاوی” است! ژاوی چه کرده؟ این اواخر که هر هفته با عده‌ای از دوستان فوتسال بازی می‌‌کنیم، به نکته‌ای پی بردم که بعد با دقت در بازی ژاوی، جواب این سؤال را به من داد. کشف من این بود که برای موفقیت در فوتبال، فقط بلد بودن مهارت‌های درست، کافی نیست؛ باید بتوانی آن‌ها را در درست‌ترین زمان ممکن به‌کار بگیری. چیزی که ژاوی را متمایز می‌کند، زمان و فردی است که برای پاس دادن انتخاب می‌کند. کمی که دقت بکنید، متوجه زمان‌بندی دقیق پاس‌های ژاوی می‌شوید. خیلی وقت‌ها اگر ژاوی یک ثانیه دیرتر یا زودتر پاس بدهد، توپ به آن کسی که باید، نمی‌رسد. چطور ژاوی این مهارت شگفت‌انگیز را به‌دست آورده است؟ از نبوغ و استعداد ژاوی که بگذریم، تبدیل شدن یک مهارت درست به یک عادت درست است که باعث شده ژاوی بتواند این پاس‌های جادویی را بدهد. بنابراین: “مهارت‌‌های مورد نیاز برای موفقیت در زندگی و کار را به عادت‌های تبدیل کن!”

۳- آندرس اینیستا: “در ستایش سادگی!” روزهای اولی که ریکارد به بازی می‌گرفت‌اش، به‌شدت روی اعصاب من راه می‌رفت! این پسرک لاغراندام کم‌مو، این‌قدر ساده بازی می‌کرد و این‌قدر بازی‌اش در چشم نمی‌آمد که در مقایسه با رونالدینیو، مسی، ژاوی و دکو واقعا من نمی‌فهمیدم چرا باید در آن بارسا بازی کند. با آمدن پپ اما عصر آندرس هم آغاز شد. پسرک دوست‌داشتنی لاماسیا زیر نظر پپ به عنصری غیرقابل انکار در سیستم تهاجمی بارسا تبدیل شد. او حالا می‌توانست با آن سادگی سبک بازی‌اش ـ پاس‌های سریع و دریبل‌های ریز و پرهیز از هر گونه حرکت اضافی ـ جادو کند. پاس گل بدهد و گل بزند. هنوز هم وقتی هست کسی نمی‌بیندش و وقتی که نیست، تازه برای آدم سؤال پیش می‌آید که کجاست؟ بنابراین: “لازم نیست کار را سخت و پیچیده کنی. این کار به‌معنی مهارت یا استعداد بیش‌تر نیست. ساده باش و ساده کار کن، اما اثربخش!”

راز موفقیت بارسای جادویی عصر پپ همین است: “لذت، عادت‌های درست و سادگی.” چیزی که اوج و کمال‌اش را می‌توان در رفتار و سبک مربی‌گری خود پپ پیدا کرد.

دوست داشتم!
۱

لینک‌های هفته (۵۵)

با تبریک برد دل‌چسب و قاطعانه‌ی استقلال، می‌رویم سراغ لینک‌های این هفته. پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید گودر گزاره‌ها را دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

پشت کوه‌ها دشتی است… (امیر مهرانی؛ The Coach) (این مطلب امیر، به‌ترین مطلب هفته برای من بود!)

پیشنهادهایی برای موفقیت در کار و شغل- ۱- تعامل با مدیر (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی) (این یادداشت شهرام در مورد چگونگی مدیریت کردن رئیس یا مدیرتان، بسیار خواندنی است. دیگر مطلب برتر هفته از نظر من!)

سه عامل موفقیت (محمود حق‌وردی؛ حرفه روابط‌عمومی)

شش دلیلی که شما باید زبان بدن تان را تقویت کنید (چرا واقعا عباس صفارائی این‌قدر در ویزویز کم می‌نویسد؛ وقتی مطالب‌اش همیشه عالی‌اند؟)

مهماندار سمت راستی باشیم (مهدی عرب عامری؛ PMPlus)

چگونه شرکت مورد نظرمان را انتخاب کنیم؟ (وبلاگ یادداشت‌های روزانه‌ی یک مدیر)

شش روش توسعه‌ی بهره‌وری فردی (“شما فقط به سر کار نمی‌روید تا کار کرده باشید‌، بلکه به آنجا می‌روید تا در کارتان رشد کنید. در پایان روز باید احساس کنید که کاری انجام داده‌اید، موفق بوده‌اید و در کار و زندگی اطمینان بیشتری نسبت به خود به دست آورده‌اید.”) (ساده و کاربردی!)

رابطه‌ی خلاقیت و یک اختلال روانی کشف شد (خوش‌حال باشیم که افسرده‌ایم!)

ژن خو‌ش‌بینی کشف شد D:

از سه اشتباه مهلک در هنگام پرزنت و ارائه مطلب بپرهیزیم (محمد سالاری)

مدیریت:

دل‌خوشی‌ها کم نیست! (نوشته‌ی عالی و انرژی‌بخش مجید‌ آواژ عزیز در مورد لذت ساختن کسب و کار خود!)

سوءتفاهمی به نام «کپی رایت» در ورزش ایران (امیر علی‌زاده؛ فریادنامه)

اگر می‌خواهید یک کسب‌و‌کار اینترنتی داشته‌باشید، همین حالا دست نگه‌دارید! (زینب جم؛ همینا)

سؤالی که می‌تواند آینده شرکت شما را پیش‌بینی کند (عالی!)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

جدیدترین گزارش مجمع جهانی اقتصاد درباره رقابت‌پذیری کشورها منتشر شد: جایگاه ایران در فهرست آمادگی تکنولوژی (مهم‌ترین خبر تکنولوژی هفته)

ویندوز ۸: فرار مایکروسافت به سمت پیروزی؟ (دکتر علی‌رضا مجیدی؛ یک پزشک) (یک توصیف نسبتا جامع از همه‌ی اطلاعاتی که در مورد این محصول جدید مایکروسافت در دسترسه!)

چطور محتوا در رسانه‌های اجتماعی دیده شود؟ (جواد افتاده؛ رسانه‌های اجتماعی)

ای‌میل ملی: کمی تا قسمتی ایمن! (معرفی ای‌میل ملی توسط وب‌شهر)

میزان پست‌های منتشر شده در گوگل پلاس ۴۱ درصد کاهش پیدا کرده (بهروز فیض؛ یک آی‌تی‌نویس)

نیمی از کاربران جهان از برنامه‌های دزدی استفاده می‌کنند! (وبلاگینا)

تلاش برای اندازه‌گیری جهان آنلاین؛ اینترنت چند صفحه است؟ (پروژه‌ای بسیار جالب که با حمایت مالی گوگل و توسط مخترع وب سر تیم برنزلی انجام می‌شود!)

گوگل از خرید موتورولا پشیمان شد (راسته!؟)

جدیدترین آمار کاربران اینترنت در ایران/ آخرین رتبه‌بندی کشورها (جالبه، هر چند ایران‌اش خیلی خالی‌بندی به‌نظر میاد!)

مایکروسافت ۴۵۰ میلیون مجوز ویندوز ۷ به فروش رسانده است

مذاکره یاهو و AOL بر سر ادغام

حاکمیت iPad بر بازار جهانی تبلت‌ها تا سال ۲۰۱۳

تأسیس کتابخانه‌ی دیجیتال از سوی آمازون (رقیب گوگل‌بوکز)

اقتصاد:

ایران در بین ۱۴۲ کشور جهان ۶۲ و در بین ۲۱ کشور منطقه دهم شد: بهبود اندک رتبه رقابت‌پذیری (مهم‌ترین خبر اقتصادی هفته)

نجات یک دریاچه آب شور چه قدر می‌ارزد؟ (نگاه اقتصادی حامد قدوسی به‌عنوان یک ارومیه‌ای به ماجرای دریاچه‌ی ارومیه :))

برابری و نابرابری (تحلیل بسیار خواندنی دکتر علی دادپی در مورد نگاه به نابرابری به‌عنوان یک علت و نه یک معلول! یکی از به‌ترین مطالبی که این هفته خواندم.)

نتایج نظرسنجی جهانی «مک کینزی» بازاندیشی شرکت‌های بزرگ دنیا در مواجهه با مسائل اجتماعی (مطلبی بسیار جالب در مورد نگاه شرکت‌ها به سودآوری برنامه‌های توانمندسازی زنان. این مطلب توسط همکار خوب من خانم مهندس خدیوی ترجمه شده است.)

ورشکستگی یونان قطعی است. (حجت قندی؛ اقتصادانه) (و البته تبعات آن برای یورو)

تحلیل دکتر عسلی درباره‌ی علل رکود اقتصادی و بیکاری جوانان به‌رغم رشد مناسب سرمایه‌گذاری (آمار و اطلاعات خواندنی دارد. تحلیل آقای دکتر عسلی هم به‌جای خودش خواندنی است.)

جهان چگونه با تنها صد میلیارد دلار می‌تواند از فقر خارج شود؟ (کاش می‌شد …)

«۲۸ میلیون مبتلا به آلزایمر از بیماری خود بی‌خبرند» (“هزینه‌ی درمان بیماری آلزایمر معادل یک‌درصد تولید ناخالص جهانی است. به نوشته‌ی نویسندگان گزارش آلزایمر در سال ۲۰۱۱، اگر این بیماری «یک کشور می‌بود، این کشور هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیا به حساب می‌آمد.»” اقتصاد آلزایمر!)

وعده‌ی کمک چین به اروپا و آمریکا برای حل بحران مالی (لیبرال کمونیست‌های مائوئیست دنیای مدرن!)

دوست داشتم!
۰

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۳۵)

“من نمره‌ی هشت از ۱۰ می‌دهم . فصل بسیار، بسیار خوبی بود. اگر پیش از شروع فصل به من می‌گفتند که قرار است قهرمان کوپا و نایب قهرمان لالیگا شوم و به نیمه نهایی چمپیونزلیگ برسم، مطمئنا خیلی خوشحال می‌شدم. اما در این باشگاه همیشه انتظارات بیشتر می‌شود . ما در راه رسیدن به فینال اروپا بودیم؛ اما این اتفاق فصل بعد با تلاش بیش‌تر و بیش‌تر ، محقق خواهد شد.” (ایکر کاسیاس درباره‌ی وضعیت این فصل رئال مادرید؛ این‌جا)

در ادبیات مدیریت استراتژیک، موضوعی داریم به نام هدف بلندپروازانه (BeeHag.) گفته می‌شود که شما باید هدفی رؤیایی را که به‌عنوان به‌ترین موفقیت ممکن در ذهن‌تان دارید، به‌عنوان هدف کسب و کارتان (و البته زندگی‌تان) تعیین کنید و بعد برای رسیدن به آن برنامه‌ریزی و تلاش کنید. این اصطلاح ابداع جیم کالینز است که در کتاب “ساختن برای ماندن” به آن اشاره نموده است. طبق تعریف او (به نقل از ویکی‌پدیا): “یک بی‌هاگ واقعی، هدفی است روشن و انگیزش‌بخش که به‌عنوان نقطه‌ی کانونی تمرکز فعالیت‌ها و تلاش‌ها عمل می‌کند و کاتالیزوری شفاف برای روح تیم است. این هدف یک خط پایان مشخص دارد؛ بنابراین سازمان می‌تواند متوجه شود که چه زمانی به آن هدف دست‌یافته است.” بی‌هاگ هدفی ۱۰ تا ۳۰ ساله است که به‌نوعی چشم‌انداز سازمان را در یک هدف مشخص خلاصه می‌کند. به‌عنوان مثال بی‌هاگ توئیتر “تبدیل شدن به نبض سیاره” است! برای آشنایی بیش‌تر و دیدن نمونه‌های دیگری از بی‌هاگ، به صفحه‌ی ویکی‌پدیای مربوط به بی‌هاگ نگاهی بیاندازید.

در این‌جا می‌بینیم که کاسیاس هدف بلندپروازانه‌ی رئال را تمرکز روی رسیدن به فینال لیگ قهرمانان اروپا دانسته است. حالا فصل قبل نشد؛ سی فصل بعد! این می‌‌شود بی‌هاگ رئال مادرید. 😉

دوست داشتم!
۰

۴ کاری که نباید در یک مصاحبه‌ی استخدامی انجام شود

سم رینولدز این‌جا در این رابطه نوشته است:

  1. هیچ وقت به تعارضاتی که در محیط کار کنونی یا قبلی‌تان داشته‌اید، اشاره نکنید (به‌ویژه اگر این تعارضات نتایج ناگواری هم به‌همراه داشته‌اند)؛
  2. کیفیت سؤال پرسیده شده را زیر سؤال نبرید. اصلا کاری نداشته باشید که چرا این سؤال پرسیده شده و اصلا سؤال درستی هست یا خیر؛
  3. خیلی هم لازم نیست صادق باشید. البته لطفا دروغ نگویید؛ ولی لازم هم نیست همه‌ی راست‌ها را بگویید!
  4. خودتان را احمق جلوه ندهید.
دوست داشتم!
۰

لینک‌های هفته (۵۴)

در چند ماه اخیر تعداد لینک‌های هفته به‌شدت افزایش یافته است. این مسئله از یک سو شاید خوش‌حال‌کننده باشد و نمایان‌گر رشد تولید محتوای خوب در زبان فارسی، اما از سوی دیگر هم برای خوانندگان دنبال کردن لینک‌ها سخت شده و هم نوشتن پست لینک‌های هفته به‌تنهایی ۲ ساعت از من وقت می‌گیرد. به‌نظرم این‌طوری یک جورهایی دارد نقض غرض هم می‌شود و هدف اولیه‌ای که از نوشتن این پست‌ها داشتم تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد.

برای همین فعلا پست لینک‌های هفته از این شماره در هر بخش حداکثر شامل ۱۰ لینک خواهد بود؛ جز بخش فناوری که به دلیل تعداد زیاد لینک‌ها حداکثر تعدادشان ۱۵ لینک خواهد بود. در هر حال برای دیدن مطالب منتخبی که من به‌اشتراک می‌گذارم می‌توانید گودر گزاره‌ها را دنبال کنید. در جستجوی راهی هستم تا بتوان لینک‌های هفته را مطابق مدلی که این اواخر داشت به‌اشتراک گذاشت. چند ایده هم برای‌اش دارم که به‌زودی در موردشان می‌نویسم. هم‌چنان لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.

فعلا علی‌الحساب لینک‌های هفته با مدل جدید (البته کلا هفته‌ی کم لینکی هم بود!):

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

دوره‌های عمر کاری (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی)

و من پیکاسو شدم (امیر مهرانی؛ The Coach)

مغناطیس انسان را راستگو می کند

ایده‌هایی که به ذهن حمله می‌کنند و نقش تئوری‌ها و تاریخ در پردازش ایده (امیر مهرانی؛ The Coach)

غم نان(خور) ـ قسمت سه-چرا شرکت‌ها حقوق را دیر پرداخت می‌کنند؟ (جه مدیر هستید و چه کارشناس، حتما این پست آقای واحد عزیز را بخوانید. برای من، به‌ترین مطلب این هفته!) (علی واحد؛ وبلاگ رادمان)

جاسوسی از سازمان خود، ضعف یا قدرت؟ (این نوشته‌ی آقای آواژ هم بسیار عالی است!)

در ستایش پروژه و پروژه محور بودن (نادر خرمی‌راد)

به دنبال نسخه سازمان خود باشید (مهدی عرب‌عامری؛ PMPlus)

بیش‌تر سوال بپرس! (یادداشت‌های روزانه‌ی یک مدیر)

تخته‌ی رسم مدل کسب‌وکار (ناصر غانم‌زاده؛ کسب و کار نرم‌افزار)

راه‌حل‌های جادویی مدیریت: راه فرار مدیران از تصمیم گرفتن

چرا نرم‌افزار دنیا را می‌بلعد؟ (تحلیلی بسیار جالب و خواندنی درباره‌‌ی خبر تعطیلی بخش تولید رایانه‌های شخصی اچ‌پی)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

به مناسبت روز وبلاگستان فارسی: دوره‌های وبلاگستان فارسی (عالی و دل‌انگیز! نوشته‌ی دکتر من را برد به دوران قدیم که هنوز گودر اختراع نشده بود و هر روز با شور و نشاط وبلاگ‌ها را روی خود آن‌ها می‌خواندیم …) (دکتر علی‌رضا مجیدی؛ یک پزشک)

هنر گوگل در طراحی لوگوهای مناسبتی یا Doodleها – تازه‌ترین لوگوی گوگل، سالگرد تولد «فردی مرکوری» را گرامی می‌دارد (دکتر علی‌رضا مجیدی؛ یک پزشک)

امنیت حساب کاربری Gmail در ایران (عالی! وبلاگ رسمی فارسی گوگل این هفته افتتاح شد. حالا از این به‌بعد مستقیما به گوگل وصلیم!)

مراحل ایجاد شبکه‌ی اجتماعی مجازی (جوادافتاده؛ رسانه‌های اجتماعی)

پروتکل HTTPS و خطرات شنود آن (زیر خط IT)

اپل: بنیان اندروید از ما الهام گرفته شده است! (یکی به این اپلی‌ها بگه این‌ کارها خیلی ضایع است!)

ممنوعیت فروش یکی دیگر از محصولات سامسونگ در اروپا (تبلت گالاکسی ۷٫۷ اینچ)

پرونده‌ی شکایت اوراکل علیه SAP بسته شد

تا پایان سال ۴۲۷میلیون گوشی هوشمند فروخته می شود

۸۹۰۰ توئیت در هر ثانیه؛ آخرین رکورد توئیتر!

دوست داشتم!
۰

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۳۴)

“در حال حاضر یک سال از قراردادم مانده و بعد از آن باید ببینیم چه می‌شود. من این جا بسیار خوشحالم و چیزی که قطعی است این است که فصل بعد هم در شالکه خواهم ماند. هنگامی که خوشحال هستید و استمرار دارید، این بسیار به شما کمک می‌کند. حالا می‌خواهیم روی فینال جام حذفی تمرکز کنیم و تلاش کنیم آن را ببریم، تا فصل را به خوبی به پایان برسانیم.” (رائول؛ این‌جا پس از باخت به منچستر یونایتد در نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا)

قبلا به یاد مدیران آوردیم که لازم است آدم‌ها از بودن در سازمان / گروه آن‌ها احساس رضایت کنند. این بار از زاویه‌ی کارراهه‌ به موضوع رضایت شغلی نگاه می‌کنیم: مهم‌ترین و بزرگ‌ترین موفقیت برای هر فرد در شغل‌اش، خوش‌حال بودن از کیفیت بالای کاری است که دارد انجام می‌دهد!

به‌عبارت دیگر موفقیت یعنی رضایت از بودن!

دوست داشتم!
۰
خروج از نسخه موبایل