خدایا دل بستن را خودمان خوب بلدیم؛ دل کندن را به ما بیاموز!
دسته: دين
نیایش (۴)
خدایا یا راه را به ما بنما یا مقصد را!
نیایش (۳)
خدایا، خداوکیلی ما رو یادت میاد!؟
نیایش (۲)
خدایا به عقلای ما (البته در صورت وجودشان!) فرصت فکر کردن بده!
نیایش (۱)
خدایا لطفی کن و از این حکمتهای بیشمارت، لااقل یکی را به نعمت تبدیل بفرما!
در جستجوی رحمت و راه نجات …
بعضی وقتها دیدن و خواندن حتی یک جمله کوتاه میتواند حسابی آدم را بشکند و چه زیبا است که آن عامل شکستن، آیهای از کتاب رحمت باشد …
امروز اتفاقی جایی این آیه بینظیر را دیدم؛ دعایی از زبان “اصحاب کهف” خطاب به خدای بزرگ: “ربنا آتنا من لدنک رحمه و هیئ لنا من امرنا رشدا” (پروردگارا! ما را از سوى خودت رحمتى عطا کن، و راه نجاتى براى ما فراهم ساز!)
نمیدانم چرا این آیه شریف و این دعای زیبا حسابی دلام را شکست و زیباییاش دلام را بد ربود. شاید به این دلیل که محتوای آن همان چیزهایی است که این روزها در زندگیام به شدت به آنها نیازمندم!
خدایا رحمت و راه نجاتات را از ما دریغ نفرما!
زندگی در زمانه پنهان شدن سنگ امتحان
امشب داشتم مثنوی میخواندم؛ دیدم که مولانا چه زیبا شرح حال این روزهای ما و آنها را داده است:
الحذر ای مؤمنان کان در شماست در شما بس عالم بیمنتهاست
جمله هفتاد و دو ملت در تو است وه که روزی آن بر آرد از تو دست
هر آه او را برگ آن ایمان بود همچو برگ از بیم این لرزان بود
بر بلیس و دیو از آن خندیدهای که تو خود را نیک مردم دیدهای
چون کند جان باژگونه پوستین چند وا ویلا برآید ز اهل دین
بر دکان هر زرنما خندان شده ست ز آنکه سنگ امتحان پنهان شده ست
پرده ای ستار از ما بر مگیر باش اندر امتحان ما مجیر
قلب پهلو میزند با زر به شب انتظار روز میدارد ذهب
با زبان حال زر گوید که باش ای مزور تا برآید روز فاش
صد هزاران سال ابلیس لعین بود ز ابدال و امیرالمؤمنین
پنجه زد با آدم از نازی که داشت گشت رسوا همچو سرگین وقت چاشت …
فقط توضیح اینکه در بیت اول منظور، تکبر است.
مثنوی؛ دفتر اول
حقیقت توکل
«از امام رضا (ع) از حقیقت توکل سؤال شـد. فرمود: این که جز خدا از کسی نترسی.»
یکی از جالبترین احادیثی است که تا الان شنیده بودم.