رسول اکرم (ص): چهار چیز از ذخائر نیکیها است: ۱- پنهان داشتن حاجت و نیاز خود از مردم؛ ۲- پنهان داشتن اعمال خیر و عبادات و صدقات؛ ۳- پنهان داشتن بیماری از مردم؛ ۴- پنهان داشتن مصیبتها و گرفتاریها. (امالی شیخ مفید؛ صفحه ۲۰)
میلاد باسعادت رسول گرامی اسلام (ص) و فرزند ارجمندش امام صادق (ع) بر عاشقان آن دو نگین هستی مبارک باد. التماس دعا.
هدفگذاری یکی از اولین گامها برای آغاز هر کاری است. در هدفگذاری، جهتگیری حرکت ما و نقطهای که آن را “رسیدن” میدانیم، مشخص میکنیم. در هدفگذاری برای خودمان شفاف میکنیم قرار است به کجا برسیم و چرا. اما نکتهی مهم ماجرا این است که معمولا هدفها را صرفا در ذهنمان نگه میداریم و نمینویسیم. اما نوشتن هدفها میتواند به دلایل زیر مهم باشد:
۱- معمولا تصویری که از یک هدف در ذهن ما وجود دارد، تصویری دقیق نیست. اما آوردن هدف در قالب کلمات روی کاغذ باعث میشوند تا مجبور شویم برای هر هدف تعریفی مشخص از آنچه قرار است به آن دست پیدا کنیم، خلق کنیم. کار کردن روی یک ایدهی مشخص احتمالا سادهتر خواهد بود.
۲- در طول دورهی تلاش برای دستیابی به اهداف، خیلی وقتها ممکن است سرابی از هدف مورد نظر را بر سر راهمان ببینیم. شاید هم به حداقلها راضی شویم و از آن هدف بزرگتری که از ابتدا در ذهنمان بوده صرفنظر کنیم. نوشتن هدفها به ما کمک میکند تا در طول مسیر تلاش برای دستیابی به هدف، این سرابها و اهداف جزئینگر را تشخیص دهیم و آنها را بهنفع هدف بزرگ و نهاییمان کنار بگذاریم.
۴- رسیدن به هدفهای بزرگ سخت است و دیریاب و در طول این دوران تلاش، دلسردی و خستهدلی طبیعی و بدیهی است. واقعیت این است که خیلی از ما به این دلیل که صبر و شور درونی لازم را نداریم، از رسیدن به هدفهای بزرگمان در میانهی راه زندگی باز میمانیم. نوشتن هدفها بهصورت مکتوب و مرور آنها باعث میشود تا در نقاط حساسی که ممکن است به انصراف از تلاش برای رسیدن به هدف بیانجامند، شور درونی و انرژیمان را دوباره بازگردانیم و از این گردنهها به سلامت عبور کنیم.
بنابراین شاید خوب باشد همین حالا کاغذی بهدست بگیریم و هدفهای بزرگ زندگیمان را روی کاغذ دربیاوریم.
“فصل گذشته تیمهای زیادی را غافلگیر کردیم؛ اما امسال حریفان ما نحوه بازیمان را میدانند. گاهی باید سیستم خود را تغییر دهیم تا حریفان را مغلوب کنیم. سایر تیمها و بازیکنان میتوانند بازی ما را تحلیل کنند، سیستم و سبک ما را مورد مطالعه قرار دهند و راهی برای متوقف کردن ما بیابند. حتی تیمهایی که در نزدیکی انتهای جدول لیگ قرار دارند بیشتر میتوانند دردسرساز شوند. تیمی که فصل گذشته با نتیجه ۴ برصفر مغلوب ما شد، درس گرفته و تاکتیکهایش را تغییر خواهد داد. آنها نمیخواهند بار دیگر متحمل یک شکست سنگین شوند؛ بههمین خاطرکار را برای ما دشوار میکنند.
علت اینکه عاشق فوتبالم همین است. همیشه یک چالش و معمایی برای حل کردن وجود دارد و وقتی از عهدهی آن برمیآیید بسیار رضایتبخش است. باید از مهارت، هوش و قدرت خود استفاده کنید تا بهتر شوید و تلاش کنید بر هر کدام از موانع غلبه کنید. برعکس وقتی یک بازی خیلی آسان است برای من خیلی کسلکننده است.” (یحیی توره؛ اینجا)
با گذر از سالهای اولیهی پس از جنگ جهانی دوم که بهدلیل خرابیهای ناشی از جنگ، اغلب کسبوکارها در تأمین نیازهای بازار با مشکل مواجه بودند و در نتیجه هر محصولی را با هر کیفیتی و به هر قیمتی میفروختند، سرانجام زمانی فرا رسید که کسبوکارها متوجه شدند در هر بازاری با بیش از یک رقیب سر و کار دارند و مردم نیز بهدنبال بهترین گزینه برای خرید هستند. این زمان یعنی اواخر دههی پنجاه میلادی زمان ظهور جنبش مدیریت کیفیت بود که با معجزهی دکتر دمینگ در ژاپن آغاز شد. در دههی هفتاد میلادی نیز کمکم رقابت بهسطح بینالمللی کشیده شد و حالا دیگر کسبوکارها چارهای جز پذیرش لزوم همخوانی با بازار و مشتریان و حتی رقبا را نداشتند.
حالا ۵۰ سال از آن روزها نیز گذشته و در دههای زندگی میکنیم که سرعت پیشرفت فناوری و نوآوریهای کسبوکاری از توان درک اغلب کسبوکارها بالاتر رفته است. در دنیای فرارقابتی امروز، واقعیتی بهنام “تغییر” تنها ثابت محیط پیرامونی کسبوکار است! دیگر پذیرش و همراه شدن با تغییر نه یک انتخاب که یک عامل جبری است: یا تغییر را پذیرا میشوید یا تقدیر را. 🙂
اما پذیرش لزوم تغییر یک چیز است و تغییر بهموقع چیز دیگر! پذیرش لزوم ایجاد تغییر در کسبوکار و محصولات و خدمات آن، بازطراحی استراتژیها و رویکردهای کلان شرکت، تحول سازمانی و حرکت بهسوی تعالی و … در زمانی که دیگر چارهای نیست، هنری نیست و متأسفانه معمولا در چنین زمانی، دیگر برای تغییر بسیار دیر شده است. به کسبوکارهای موفق سالهای اخیر بنگرید. اغلب آنها خود منشأ تغییر در صنعت حوزهی فعالیت خود بودهاند و حتی از تغییر رویکردها و فرایندها در قالب بهبود و بهروزرسانی هم پا را فراتر گذاشتهاند و آن صنعت را از بنیان و اساس متحول کردهاند؛ همان چیزی که از آن تحت عنوان «نوآوری تخریبگر» (Disruption) یاد میشود.
یحیی توره هم در همین باب سخن گفته است. او از این میگوید که در رقابت، رقبا ممکن است از شما عقب بیفتند، ممکن است با تأخیر به راهکارهای شما برای حل مشکلات و مسائل صنعت محل فعالیتتان دست یابند و ممکن است نتوانند با استراتژیهای شما مقابله کنند؛ اما همهی اینها مربوط به دورهی زمانی مشخصی است و اگر شما هم دل به آنها خوش کنید، آنوقت نوبت به باختن شما از رقبا هم خواهد رسید. این، موضوعی عجیب و غریبی نیست و بدیهی بهنظر میرسد؛ اما احتمالا یکی از مهمترین دلایل شکست موفقترین کسبوکارهای دنیا همین است!
اما بخش دوم حرفهای توره هم جالب است: اینکه چطور میتوان برای همراه شدن با تغییر، رقابتپذیری را حفظ کرد. او به سه کلیدواژه اشاره میکند که میتوان به معادل آن در دنیای کسبوکار هم فکر کرد: مهارت، هوش و قدرت (البته در اینجا قصد ندارم در مورد این معادلها بنویسم. شاید وقتی دیگر.)
بنابراین برای باقی ماندن در دنیای رقابت، باید تغییر را بهموقع پذیرفت و به آن تن داد و چه بهتر که بتوان خود، منشأ ایجاد تغییر و تحول شد. شاید اینجا بشود آن ضربالمثل معروف را اینگونه تغییر داد که: “رهرو آن است که پیشرو و پیوسته رود …” و البته نباید فراموش کرد کهاین پیشرو بودن لزوما در عامل تغییر بودن نیست؛ چرا که بسیاری از کسبوکارهای پیشرو این را آموختهاند که “تغییرات دنیای آینده” را بهموقع از دیگران بقاپند (استیو جابز هم زمانی در این زمینه پندی به مدیران گوشزد کرده بود!)
مقالهی انگلیسی منتخب هفته این مقالهی منتشر شده روی سایت اینک است با این عنوان: دوست دارید کارهای بیشتری را بهانجام برسانید؟ هر شب این ۵ سؤال را از خودتان بپرسید!