سفری از ویرانگی به رؤیا …

شروع قصه‌ات از ویرونگی بود
شروعِ این سفر، دیوونگی بود

کویرِ غربت و شبای بی‌ماه
تو و تنهایی و بی‌رحمیِ راه

کسی حال تو رو پرسید یا نه؟
کسی حرفِ تو رو فهمید یا نه؟

بگو کی از تو هم آواره‌تر بود؟
چشاش وقتی چشات می‌باره، تَر بود

یکی دستاتو باید می‌گرفت و
می‌اومد تا تهِ این قصه با تو

یکی که مثلِ تو آشفته باشه
به هیچ‌کی حرفش‌و نگفته باشه

یکی مثل خودت، تنهای تنها
مثِ تو، بین بیداری و رویا …

***

به‌احترام ۲۵ اسفند و گذشت ۳ سال از آسمانی شدن «افشین یداللهی». روح پاک‌ش غریق دریای رحمت الهی.

دوست داشتم!
۲

نویسنده: علی نعمتی شهاب

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خروج از نسخه موبایل