حکمت‌ها (۲۸)

امام حسن عسکری (ع): تواضع، نعمتی است که کسی بر آن رشک نمی ورزد. (تحف العقول، ص ۳۶۳)

***

شهادت یازدهمین ستاره‌ی درخشان خاندان اهل بیت (ع) تسلیت عرض می‌کنم. التماس دعا.

دوست داشتم!
۲

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۶۷): سرعت تغییر به‌مثابه استراتژی رقابتی

“فصل گذشته تیم‌های زیادی را غافل‌گیر کردیم؛ اما امسال حریفان ما نحوه بازی‌مان را می‌دانند. گاهی باید سیستم خود را تغییر دهیم تا حریفان را مغلوب کنیم. سایر تیم‌ها و بازیکنان می‌توانند بازی ما را تحلیل کنند، سیستم و سبک ما را مورد مطالعه قرار دهند و راهی برای متوقف کردن ما بیابند. حتی تیم‌هایی که در نزدیکی انتهای جدول لیگ قرار دارند بیشتر می‌توانند دردسرساز شوند. تیمی که فصل گذشته با نتیجه ۴ برصفر مغلوب ما شد، درس گرفته و تاکتیک‌های‌ش را تغییر خواهد داد. آن‌ها نمی‌خواهند بار دیگر متحمل یک شکست سنگین شوند؛ به‌همین خاطرکار را برای ما دشوار می‌کنند.

 علت این‌که عاشق فوتبالم همین است. همیشه یک چالش و معمایی برای حل کردن وجود دارد و وقتی از عهده‌ی آن برمی‌آیید بسیار رضایت‌بخش است. باید از مهارت، هوش و قدرت خود استفاده کنید تا بهتر شوید و تلاش کنید بر هر کدام از موانع غلبه کنید. برعکس وقتی یک بازی خیلی آسان است برای من خیلی کسل‌کننده است.” (یحیی توره؛ این‌جا)

با گذر از سال‌های اولیه‌ی پس از جنگ جهانی دوم که به‌دلیل خرابی‌های ناشی از جنگ، اغلب کسب‌وکارها در تأمین نیازهای بازار با مشکل مواجه بودند و در نتیجه هر محصولی را با هر کیفیتی و به هر قیمتی می‌فروختند، سرانجام زمانی فرا رسید که کسب‌وکارها متوجه شدند در هر بازاری با بیش از یک رقیب سر و کار دارند و مردم نیز به‌دنبال به‌ترین گزینه برای خرید هستند. این زمان یعنی اواخر دهه‌ی پنجاه میلادی زمان ظهور جنبش مدیریت کیفیت بود که با معجزه‌ی دکتر دمینگ در ژاپن آغاز شد. در دهه‌ی هفتاد میلادی نیز کم‌کم رقابت به‌سطح بین‌المللی کشیده شد و حالا دیگر کسب‌وکارها چاره‌ای جز پذیرش لزوم هم‌خوانی با بازار و مشتریان و حتی رقبا را نداشتند.

حالا ۵۰ سال از آن روزها نیز گذشته و در دهه‌ای زندگی می‌کنیم که سرعت پیش‌رفت فناوری و نوآوری‌های کسب‌وکاری از توان درک اغلب کسب‌وکارها بالاتر رفته است. در دنیای فرارقابتی امروز، واقعیتی به‌نام “تغییر” تنها ثابت محیط پیرامونی کسب‌وکار است! دیگر پذیرش و همراه شدن با تغییر نه یک انتخاب که یک عامل جبری است: یا تغییر را پذیرا می‌شوید یا تقدیر را. 🙂

اما پذیرش لزوم تغییر یک چیز است و تغییر به‌موقع چیز دیگر! پذیرش لزوم ایجاد تغییر در کسب‌وکار و محصولات و خدمات آن، بازطراحی استراتژی‌ها و رویکردهای کلان شرکت، تحول سازمانی و حرکت به‌سوی تعالی و … در زمانی که دیگر چاره‌ای نیست، هنری نیست و متأسفانه معمولا در چنین زمانی، دیگر برای تغییر بسیار دیر شده است. به‌ کسب‌وکارهای موفق سال‌های اخیر بنگرید. اغلب آن‌ها خود منشأ تغییر در صنعت حوزه‌ی فعالیت خود بوده‌اند و حتی از تغییر رویکردها و فرایندها در قالب به‌بود و به‌روزرسانی هم پا را فراتر گذاشته‌اند و آن صنعت را از بنیان و اساس متحول کرده‌اند؛ همان چیزی که از آن تحت عنوان «نوآوری تخریب‌گر» (Disruption) یاد می‌شود.

یحیی توره هم در همین باب سخن گفته است. او از این می‌گوید که در رقابت، رقبا ممکن است از شما عقب بیفتند، ممکن است با تأخیر به راه‌کارهای شما برای حل مشکلات و مسائل صنعت محل فعالیت‌تان دست یابند و ممکن است نتوانند با استراتژی‌های شما مقابله کنند؛ اما همه‌ی این‌ها مربوط به دوره‌ی زمانی مشخصی است و اگر شما هم دل به آن‌ها خوش کنید، آن‌وقت نوبت به باختن شما از رقبا هم خواهد رسید. این، موضوعی عجیب و غریبی نیست و بدیهی به‌نظر می‌رسد؛ اما احتمالا یکی از مهم‌ترین دلایل شکست موفق‌ترین کسب‌وکارهای دنیا همین است!

اما بخش دوم حرف‌های توره هم جالب است: این‌که چطور می‌توان برای همراه شدن با تغییر، رقابت‌پذیری را حفظ کرد. او به سه کلیدواژه اشاره می‌کند که می‌توان به معادل آن در دنیای کسب‌وکار هم فکر کرد: مهارت، هوش و قدرت (البته در این‌جا قصد ندارم در مورد این معادل‌ها بنویسم. شاید وقتی دیگر.)

بنابراین برای باقی ماندن در دنیای رقابت، باید تغییر را به‌موقع پذیرفت و به آن تن داد و چه به‌تر که بتوان خود، منشأ ایجاد تغییر و تحول شد. شاید این‌جا بشود آن ضرب‌المثل معروف را این‌گونه تغییر داد که: “ره‌رو آن است که پیش‌رو و پیوسته رود …” و البته نباید فراموش کرد که این پیش‌رو بودن لزوما در عامل تغییر بودن نیست؛ چرا که بسیاری از کسب‌وکارهای پیش‌رو این را آموخته‌اند که “تغییرات دنیای آینده” را به‌موقع از دیگران بقاپند (استیو جابز هم زمانی در این زمینه پندی به مدیران گوش‌زد کرده بود!)

دوست داشتم!
۰

لینک‌های هفته (۳۶۵)

مقاله‌ی انگلیسی منتخب هفته این مقاله‌ی منتشر شده روی سایت اینک است با این عنوان: دوست دارید کارهای بیش‌تری را به‌انجام برسانید؟ هر شب این ۵ سؤال را از خودتان بپرسید!

پیش از شروع:

  1. می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه‌ شده‌ی من را در تمام روزهای هفته در صفحه‌ی پاکت من دنبال کنید!

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

آیا شما هم یک موفق ناراحت هستید؟

چرا نمی توانیم خارج از چارچوب تفکر کنیم؟ (آکادمی تفکر)

۱۰ چیزی که باید درباره رئیس‌تان بدانید

وقتی قلب‌تان دیگر برای کارتان نمی‌تپد!

نوستالژی و هویت بر باد رفته (فلسفیدن)

مدیریت کسب‌وکار: 

مهم‌ترین تصمیماتی که یک مدیر عامل با آن مواجه می‌شود (زومیت)

مزایای شغلی؛ اهرمی برای جذب و حفظ استعدادها

۷ راهکار برای مقابله با مشتریانی که از پرداخت به موقع صورت‌حساب خود سرباز می‌زنند (شبکه)

آیا سازمان شما به «مدیر شادمانی» نیاز دارد؟

چگونه به عنوان یک مدیر، کارمندان باهوش را مدیریت کنیم؟ (دیجیاتو)

نوآوری، تجاری‌سازی و تحلیل و توسعه‌ی کسب‌وکار:

تبلیغات یا اسپانسرشیپ (امیر علیزاده؛ بازار ورزش)

داستان برند: نوتلا؛ ترکیب کاکائو و فندق به سبک ایتالیایی (زومیت)

به مشتری پیشنهادی بدهید که نتواند آن را رد کند! (زومیت)

چگونه کوکاکولا، نتفلیکس و آمازون از شکست‌ها درس می‌گیرند؟

رتبه جهانی «ساخت ایران»

اقتصاد، تأمین مالی و سرمایه‌گذاری:

پیش‌بینی فروپاشی اقتصاد جهانی طی ۱۸ ماه آینده (دکتر محمدحسین ادیب)

سرمایه‌گذاران از شما انتظار شنیدن استراتژی دارند 

۶ پله‌ نردبان صنعتی شدن

چالش پیش روی اقتصاد ایران؛ نظام بانکداری

خروج امپراتور از بازار نفت

فن‌آوری، رسانه‌های اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:

آماده‌باش به بانک‌های مرکزی (بیت‌کوین و تبعات‌اش برای اقتصاد رسمی دنیا)

شبکه ‌های اجتماعی چگونه دانش بشری را به خطر انداخته‌اند (زومیت)

۱۲ پیش‌بینی از ۲۰۱۸

بررسی ۲۱ شغل عجیب احتمالی در دنیای آینده (زومیت)

سهم ۵/ ۶درصدی ICT از GDP جهان

دوست داشتم!
۱

من: همان رودی که به دریا نرسد …

مثل عشقی که به داد دل تنها نرسد
ترسم این است که این رود به دریا نرسد

این‌که آویخته از دامنه‌ی کوه به دشت
می‌خرامد همه‌جا غلت‌زنان تا …، نرسد

ترسم این است که با خاک بیامیزد و سنگ
از زمین کام بگیرد … به من اما، نرسد

پشت هر سنگ، درنگی، پس هر خار، خسی
حتم دارم که به هم‌صحبتی ما نرسد

ماه مأیوس شد و موج به دریا برگشت
بی‌سبب نیست که حتی به تماشا نرسد

من به هرصخره ازین فاصله می‌کوبم، سر
ترسم این است که این رود به دریا نرسد

عبدالجبار کاکایی

دوست داشتم!
۰
خروج از نسخه موبایل