مشاهده‌گر (۱۸)

روایت‌تان را برای‌ام بنویسید.

دوست داشتم!
۰

نویسنده: علی نعمتی شهاب

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!

7 دیدگاه برای “مشاهده‌گر (۱۸)”

  1. زندگی با تمام مشکلات و سنگینی مسئولیت و خطراتی که از پشت سر دائما در کمین هست ، در جریان می باشد به مسیر خود ادامه می دهد.

  2. خطر نزدیک و پشت سر است، ولی آنقدر کوله بار ات بزرگ شده که هم نمی توانی پشت سرت را ببینی و هم راه رفتنت کند می شود. جالب اینکه با گوش هایت صدای نزدیک شدن خطر را می شنوی و با تمام وجودت لرزه های نزدیک شدنش را حس می کنی ولی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خروج از نسخه موبایل