کارگاه امیر مهرانی و چند نکته در حاشیه‌ی این روزها

۱- جمعه به‌ دعوت امیر مهرانی عزیز در کارگاه شناخت توانایی‌ها و نقاط قوت شرکت کردم. خوش حال‌ام که بالاخره امیر را بعد از مدت‌ها که قرار بود هم‌دیگر را ببینیم و نمی‌شد، دیدم و یک روز خوب را با هم گذراندیم. کارگاه امیر (فارغ از بحث دوستی‌مان!) جذاب و کاملا مفید بود. من فقط توصیه می‌کنم که در دفعات بعدی برگزاری این کارگاه، حتما در آن شرکت کنید و به یک نکته‌ی مهم که در این کارگاه یاد گرفتم هم اشاره می‌کنم: “خیلی وقت‌ها ما فکر می‌کنیم که کاری را درست انجام نمی‌دهیم، چون دانش و اطلاعات کافی در مورد روش درست انجام آن کار نداریم. اما واقعیت این است که در اغلب موارد، مشکل نداشتن اطلاعات نیست: ما استعدادی در آن کار نداریم!

۲- دوستان و بزرگ‌واران دیگری را هم در این کارگاه زیارت کردم؛ از جمله چند نفر از خوانندگان عزیز گزاره‌ها که کامنت‌های خوبی هم در مورد این‌جا به من دادند. سعی می‌کنم نکاتی که دوستان فرمودند را رعایت کنم و مجددا این‌جا ازشان تشکر می‌کنم. همین طور تشکر ویژه‌ای دارم از خانم مفاخری و آقای شاکری مدیران مجموعه‌ی مدیران ایران بابت زحمات‌شان در برگزاری این کارگاه.

۳- دیشب فینال لیگ قهرمانان اروپا برگزار شد و بارسای شگفت‌انگیز ما در زیباترین فینال لیگ قهرمانانی که من یادم می‌آید، منچستر یونایتدِ سر الکس ـ افسانه‌ی فوتبالی من ـ را نابود کرد و قهرمان شد. مبارکا باشد … اما دو نکته در این بین برای من خیلی جالب بود: یکی این‌که این‌جا در مورد تیم رؤیایی بارسای یوهان کرویف که اولین بار قهرمان اروپا شد خواندم که چرا این‌قدر در تاریخ بارسا این تیم مهم است. نویسنده برگشته بود به زمانی که کرویف هنوز بازی‌کن بود و به خوزه نونس رئیس وقت بارسا توصیه کرده بود کمپ لاماسیا را برای پرورش جوانان کاتالونیا تأسیس کند. این استراتژی، در طول سال‌های بعد در بارسا اجرا شد و این‌طوری ستاره‌های تیم رؤیایی بارسای کرویف مثل خود پپ گواردیولا از دل این سیستم درآمدند. در این مقاله‌ی جالب جایی نقل قولی از مایکل لادروپ یکی از ستارگان تیم رؤیایی بارسا نکته‌ی جالبی گفته: “قهرمانی سال ۹۲ نقطه‌ی اوج موفقیت سیستم پایه‌گذاری شده در بارسا و سبک هلندی توتال فوتبال این تیم بود. این قهرمانی باعث تغییر همیشگی تاریخ یک باشگاه برای همیشه شد: بارسا دیگر یک قدرت برتر اروپایی محسوب می‌شد.” و امروز، این بارسای شگفت‌انگیز هم نشانه‌ی دیگری است از این‌که انتخاب درست استراتژی و از آن مهم‌تر اجرای آن چه نقشی در موفقیت سازمان دارد. در کنار آن، من همیشه در نوشته‌های‌‌ام بر جذابیت پنهان داشتن توان گذاشتن تأثیری بزرگ و متفاوت تأکید می‌کنم. این هم مثالی دیگر از این‌که این‌طوری، نه تنها خودتان لذت‌اش را می‌برید؛ بلکه در تاریخ هم ماندگار می‌شوید!

۴- و نکته‌ی دوم: تصویر بازوبند کاپیتانی بر بازوی اریک آبیدال و بالا بردن جام قهرمانی لیگ قهرمانان، تصویری بسیار شگفت‌انگیز و فراموش‌نشدنی است. اریک آبیدال نماد بزرگی برای تلاش برای شکست دادن شکست‌ها و دست‌یابی به موفقیت است. مبارزه‌ی او با آن تومور کبدی و موفقیت‌اش در بازگشتن به زندگی عادی بعد از یک مشکل بسیار بزرگ، واقعا ستودنی است. اما من کلاه را به احترام تیمی بزرگ از سر بر می‌دارم که باز هم درس بزرگ دیگری را در زندگی به ما داد: “یکی از مهم‌ترین وظایف اعضای هر تیم، کمک کردن به هم‌دیگر برای غلبه بر بحران‌های زندگی شخصی است.

دوست داشتم!
۳

نویسنده: علی نعمتی شهاب

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خروج از نسخه موبایل