یک هفتهای از باخت غمانگیز اما غرورآفرین تیم ملی فوتبال در مرحلهی یک چهارم نهایی جام ملتهای آسیا میگذرد. حالا باز ماییم و چهار سال حسرت. حسرتی که با دیدن تیم یکدست و جذاب کارلوس کیروش بیشتر شد. تیمی که مهر یک مربی بزرگ را بر خود داشت. هدفم نوشتن متنی طولانی در مورد کارلوس کیروش و تیم ملی فوتبال نیست؛ اما حیفم آمد ننویسم که آقای کیروش با این تیم دوستداشتنی ایران در جام ملتهای آسیا یادمان داد یک رهبر بزرگ باید چه کارهایی را انجام دشته باشد:
۱- فلسفهی رقابتی داشته باش: برنامهی نود را احتمالا دیدهاید. اگر نه این ویدئو را ببینید. حالا همه میدانند ایدهی اصلی تیمهای آقای کیروش در فوتبال چیست! خود آقای کیروش هم در برنامهی نود دقیقا به موضوع فلسفهی رقابتی اشاره کرد!
۲- ابزارهای متناسب با فلسفهی رقابتیت را آماده کن: کیروش در مصاحبههایش گفته که این نسل بازیکنان ستارههایی مثل کریمی و مهدویکیا ندارد و دژاگه و گوچی را دارد. او در نود هم اشاره کرد که مربی بعد از تعیین فلسفهی رقابتی تیم، بازیکنانش را باید براساس الگوی تعیین شده انتخاب کند. فقط حیف که کمبود بازیهای تدارکاتی باعث شد او نتواند فلسفهاش را آنجور که میخواهد به اجرا درآورد.
۳- شجاع باش و امید داشته باش: بعد از گل دقیقهی ۱۱۷ عراق چه کسی فکرش را میکرد ایران ده نفره به بازی برگردد؟
۴- حامی و مدافع اصلی تیمت و تمامی اعضای تیمت باش: کیروش در نود جملهی عجیبی گفت: “حتا بازیکنانی که پنالتی از دست دادند هم باید تشویق شود. آنها شجاعت جنگیدن برای پیروزی تیمشان را داشتند” …
۵- برنده شدن یعنی خلق کردن حسی خوب: تیم ملی ایران در جام ملتهای آسیای ۲۰۱۵ یکی از دوستداشتنیترین بازندگان تاریخ فوتبال نتیجهگرای ایران بود. رهبران بزرگ قلبها را فتح میکنند …
ممنون آقای مربی! بهامید ماندن شما و تیم بهاریتان در فوتبال خزانزدهی این روزهای ایران.
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
پوزش من را برای فاصلهی یک هفتهای ایجاد شده در این داستان پذیرا باشید. داستان به اینجا رسید که من قابلیت اجرای ایدههایام را در خودم میدیدم؛ اما باز هم وارد گود میدان اجرا نمیشدم. چرا؟ دلایل (بخوانید بهانههای) زیادی داشتم:
“من که نمیتوانم ایدههایم را اجرا کنم، پس باید بهدنبال یک تیم قوی و قابل اعتماد که بتواند ایدههایم را همانطوری که من میخواهم پیاده کند و مهمتر از آن حاضر باشد بدون پول کار را بهصورت شراکتی انجام دهد، بگردم.” حرفهای آقای مدیرعامل یادتان هست؟
“ایدههای من خیلی عالیاند و من باید از ارتباطاتی که دارم برای اجرایشان استفاده کنم. این همه سال زحمت کشیدن برای شبکهسازی حرفهای باید بالاخره جایی جواب دهد.” چرا دیگران باید به ایدهی من (که هنوز تا تبدیل شدن به محصول فاصلهی بسیاری دارد) علاقه نشان دهند؟
“من مگر چقدر پسانداز دارم که بخواهم بخشی از آن را روی ایدهام سرمایهگذاری کنم؟” سختترین بخش داستان همینجا بود. اینکه بخواهی پولی را که میدانی با چه سختی در طول سالها جمعآوری کردی روی ایدههایی سرمایهگذاری کنی که معلوم نیست دست آخر به چه نتیجهای میرسند، هر جوری نگاه کنی ترسناک است …
امروز باید اعتراف کنم که اگر چه میدانستم اما نمیخواستم قبول کنم که این استدلالها همگی در واقع برای پنهان کردن ترسی هستند که از وارد گود اجرا شدن دارم. بله. ترس. طبیعی بود که من از ترک خوشنشینی در برج عاجم و وارد شدن به دنیایی که در آن هیچ اصل قطعی و ثباتی وجود ندارد و “راه بینهایتی” که مسیرش تاریک و سنگلاخ است، بترسم.
کشف همین ترس ـ و بهتر بگویم قبول کردن اینکه من میترسم! ـ گام مهمی رو به جلو بود. حالا حداقل میدانستم که مانع بزرگی روبرویم هست که نمیگذارد بهدنبال رؤیاهایم بروم. اما مگر میشود بر ترس به این سادگیها غلبه کرد؟ این ترس البته به تجربیات گذشته هم باز میگشت. قبلتر یکی دو باری تلاش کرده بودم تا کاری را خودم کلید بزنم و هر بار بهدلیلی با شکست روبرو شده بودم. همین ترس از گذشته باعث شده بود که من فراموش کنم آینده همان گذشته نیست؛ بلکه آینده تفاوتی با گذشته دارد و آن هم در دسترس بودن امروز است! من امروزی را دارم که با آن آینده را بسازم؛ اما اگر این فرصت را از دست بدهم، شاید دیگر هیچوقت فرصتی برای دنبال کردن رؤیایهایم بهدست نیاورم و چه کسی میتواند تضمین دهد که ده سال بعد از این، زمانی که به دوران میانسالی پای میگذارم، حسرت این را نخورم که چرا روزهایم را وقف رؤیایهای دیگران کردم؟ (و مهمتر از آن اصلا تضمینی هست ده سال دیگر من در این دنیای خاکی باشم؟) این استدلال اگر چه پایش همچنان چوبین بود؛ اما توانست اندکی ترس من را کم کند. حالا حداقل، انگیزهی بهتری برای رفتن بهدنبال اجرای ایدههایم را داشتم: اینکه جلوی حسرت خوردن سالهای آتی زندگیام را بگیرم! اما این هنوز کافی نبود.
ترس را میتوان در ادبیات علم مدیریت معادل ریسک در نظر گرفت. ریسک یعنی احتمال وقوع اتفاقات پیشبینی نشدهای که میتواند باعث بروز ضرر یا منفعت برای ما شود. همانطور که میبینید ما ریسک مثبت هم میتوانیم داشته باشیم. اما بهدلیل ویژگیهای شناختی ذهن بشر (و احتمالا برای حفظ بقا) جوری ساخته شدیم که معمولا فقط ریسکهای منفی و خطرها را میبینیم. من مدتها است بهدلیل علاقهی شخصیام، مباحث روانشناسی تصمیم و علم شناخت را دنبال میکنم. در این حوزهی دانشی ما با پیچیدگیهای فرایند شناخت و تصمیمگیری و اشتباهاتی که ممکن است در زمان تصمیمگیری بهصورت ناخودآگاه مرتکب شویم، آشنا میگردیم. این مطالعات به ممن کمک کرد تا بتوانم این موضوع را کشف کنم که درست است که در کار کردن روی ایدههایم با ریسک مواجهم؛ اما از کجا معلوم که این ریسک از جنس ریسکهای مثبت نباشد؟
وقتی متوجه شدم که شاید “این بار نوبت تو باشه”، ترسم از بهراه افتادن کمتر شد. حالا با استرس کمتر و چشمان بازتر به دنیا نگاه میکردم و اینکه “میتوانم پس هستم” معنادارتر بود. این شعر استاد محمدعلی بهمنی خلاصهی آن چیزی است که کشف کرده بودم:
دل من یه روز به دریا زد و رفت / پشت پا به رسم دنیا زد و رفت …
دنبال کلید خوشبختی میگشت / خودشم قفلی رو فقلا زد و رفت!
دیگر نمیخواستم بر زندگی خودم قفل بیشتری بزنم. وقت باز کردن قفلها رسیده بود!
پ.ن. برای مطالعهی تمامی قسمتهای این مجموعه یادداشتها به اینجا مراجعه کنید.
در پست قبلی دربارهی اهمیت توسعهی فردی مشاوران مدیریت سخن گفتیم. در این پست میخواهیم به این سؤال پاسخ دهیم که توسعهی فردی مشاوران مدیریت در عمل چطور باید اتفاق بیفتد؟ نکاتی که در ادامه ذکر میشود برای ورود به این حوزه و موفقیت در آن مفید هستند:
مهارتهای خود را توسعه دهید: مشاوران مدیریت باید در زمینه حل مسئله، ارتباط برقرار کردن و مهارتهای مدیریتی (مانند: برنامهریزی و تفویض اختیار) با مهارت باشند. سایر مهارتها و ویژگیهایی که میتواند به شما در به دست آوردن شغلی در این حوزه کمک کند عبارتند از: مهارتهای پایهای کار با رایانه، رهبری و توانایی کار کردن زیر استرس شدید.
خودتان را آموزش دهید: برخلاف باور عمومی برای ورود به این حوزه شما نیازمند داشتن یک مدرک مدیریت، MBA و یا حتی هیچ مدرک دانشگاهی ندارید! (البته داشتن چنین مدرکی بد نیست و شما را در رقابت به دست آوردن شغل از دیگران جلو میاندازد.) اگر چه شما باید خود را در زمینه مسائل روز علم مدیریت از طریق ادامه تحصیل یا خواندن مطالب منتشر شده در زمینه مدیریت (مثل کتابها، مجلات و مقالات) بهروز نگاه دارید.
بدانید که از این شغل چه میخواهید: خودتان را با عناوین شغلی موجود، حوزههای تخصصی (از فناوری اطلاعات تا توسعه سازمانی) و چرخه عمومی حرفه مشاوره (تدوین پروپوزال، توفان مغزی، جمعآوری اطلاعات، تحلیل و ارایه) آشنا کنید. حتی بهتر است که چگونه نوشتن پروپوزال برای گرفتن کار مشاوره را یاد بگیرید.
تجربه کسب کنید: روشهای کسب تجربه مشاوره مدیریت عبارتند از: مجانی کار کردن (داوطلب شدن برای ارایه مشاوره به یک سازمان غیرانتفاعی)، کارآموزی یا همکاری نیمه وقت با یک شرکت مشاوره.
تصمیم بگیرید کجا میخواهید کار کنید: اگر هدف کاری شما کار کردن برای یک شرکت مشاوره است، تصمیم بگیرید که در کجا میخواهید تلاشهای خود را در جستجوی کار متمرکز کنید. شرکتهای مشاورهی مدیریتی که بهصورت تخصصی در حوزههای کاری مرتبط با علائق شما فعالیت میکنند را شناسایی و با آنها ارتباط برقرار کنید.
خودتان را با فرایند به دست آوردن شغل مشاوره آشنا کنید: عموما مراحل مصاحبه برای یک پست سازمانی مشاوره شامل: پرسشهای مربوط به شخصیت و رزومه فرد، پرسشهای مربوط به قابلیتهای ارتباطی فرد و پرسشهای مربوط به مسائل واقعی کسب و کار و تجربیات شما در این زمینه است. حتی ممکن است از شما خواسته شود یک “ارایه ” درست کنید.
اگر راهاندازی شرکت خودتان را در نظر دارید: اگر یک میل ذاتی به کارآفرینی دارید، گامهای اساسی برای آغاز یک کسب و کار مشاوره شامل: بازارشناسی، تصمیمگیری برای ورود به بازار و راهاندازی دفتر کارتان است. شما همچنین به قیمتگذاری خدماتتان (و اینکه کارفرما را به صورت ساعتی، روزانه، براساس پروژه یا قراردادی شارژ کنید) و جذب مشتری از طریق شبکهسازی، تبلیغات یا استفاده از شهرتتان نیازمندید.
در ادبیات مدیریت استراتژیک، یکی از الگوهای اصلی استراتژی رقابتی “رهبری بازار” است. برخی شرکتها بهدلایل مختلف ـ از دسترسی به فناوری پیشرفتهی انحصاری گرفته تا شخصیت مدیران شرکت ـ تصمیم میگیرند که در جایگاه رهبری بازار قرار بگیرند. رهبران بازار طبیعتا با ریسک بالاتری مواجهاند؛ چرا که پای به فضاهای تجربه نشده میگذارند و با مشکلات فراوانی مواجهاند که قانع کردن مشتری برای خریداری کردن محصول یا خدمتشان، سادهترینِ آنها است. اما همانطور که از عنوان کتاب بسیار خواندنی اندرو گروو مدیرعامل اسبق اینتل برمیآید “تنها بیپروایان پایدارند.” برای باقی ماندن و رشد کسبوکار، خیلی وقتها چارهای جز پیشگامی نیست!
اما چطور میتوانیم تبدیل به یک پیشگام و رهبر بازار شویم؟ زک کاتلر در مقالهی این هفته پنج گام ساده را به ما پیشنهاد میدهد:
۱- روی یک گوشهی کوچک بازار تمرکز کنید: رقابت با بازیگران بزرگ بازار، معمولا کار راحتی نیست. اما اگر بتوانید گوشهی مناسبی از بازار را پیدا کنید و محصول / خدمت ویژهای را برای آن طراحی کنید، میتوانید بهتر از رقبای بزرگتر به نیازهای مشتریان پاسخ بدهید. تبدیل شدن به رهبر در یک بازار کوچک احتمالا کار سادهتری است!
۲- گاو بنفش حوزهی کاری خود باشید! “گاو بنفش” مفهومی در بازاریابی و عنوان کتابی از آنِ “ست گادین” است. بهصورت خلاصه میتوان گفت منظور از “گاو بنفش” بودن، ایجاد یک مزیت رقابتی انحصاری و تصویری متمایز از خودتان در اذهان مشتریان و مخاطبانتان است. چه کار میتوانید بکنید که رقبایتان نمیتوانند؟ چرا مشتری از شما باید بخرد و نه رقبایتان؟ پاسخ به این سؤالها کلید برنده شدن شما است. فراموش نکنید که اپل همانند آیبیام رایانهی شخصی ساخت؛ اما روی طراحی و تجربهی کاربری تمرکز کرد. یا اینکه گوگل اولین موتور جستجوی اینترنتی نبود؛ اما این حوزه را کاملا دگرگون ساخت و تبدیل به نماد جستجوی اینترنتی شد!
۳- سریع حرکت کنید: برای ساختن یک محصول کامل صبر نکنید. هیج محصولی نمیتواند هیچوقت کامل باشد. بنابراین یک حداقل محصول که کار کند و مشتری حاضر باشد برای آن پول پرداخت کند بسازید، وارد بازار شوید و با بازخورد گرفتن از مشتری و تحلیل نیازها، خواستهها و نگرانیهای او بهصورت دائمی محصولتان را بهبود دهید. نوآوری و همخوانی با روندهای بازار فراموش نشود!
۴- مشتری را راضی کنید و راضی نگه دارید: این روزها هر مشتری با دسترسی به ابزارهای آنلاین تبدیل به یک رسانه شده است. در یک پیمایش مشخص شده که برای ۹۰ درصد از مشتریان، نقدهای مثبت یک محصول عاملی کلیدی در خریدن آن است. همچنین ۸۶ درصد افراد هم به نقدهای منفی برای نخریدن یک محصول توجه میکنند. بنابراین مشتریانتان را آنقدر راضی کنید که تبدیل به سفیران برند شما شوند!
۵- در بازاریابی سرمایهگذاری کنید: البته منظور لزوما بازاریابی و تبلیغات سنتی نیست. از روشهای خلاقانهی بازاریابی مثل بازاریابی محتوا و مزایای ناشی از حضور اثربخش در رسانههای اجتماعی غافل نشوید!
“خیلی خوشحالم برندهی بازی با عمان شدیم. خوشحالتر اینکه مسابقات را با انجام دیداری بس سنگین مثل امروز آغاز کردیم. پیکاری که به ما این فرصت را میدهد که از اشتباهات، خیلی چیزها بیاموزیم و برای ادامهی جام مد نظر قرار بدهیم. شاید امروز ۵ بر صفر برنده میشدیم. اما من ترجیح میدهم تیمم مثل بازی امروز برنده شود و کسب تجربه کند تا این که ۵ بر صفر برنده شود اما اشتباهاتش را نبیند. اگر بردی پرگل کسب میکردیم، همه می گفتند کره حتما قهرمان جام میشود و همین جلوی تجربهاندوزی تیم را میگرفت.” (اولی اشتلیکه؛ مربی تیم کرهی جنوبی؛ اینجا)
معمولا گفته میشود باید از شکستها آموخت. پیروزی که صد مدعی دارد! اما اشتلیکه به نکتهای اشاره میکند که معمولا نادیده گرفته میشود: “کیفیت بردن” مهم است. یک مدیر برنده و یک متخصص حرفهای موفق حتا در بردهایشان هم بهدنبال یادگیری هستند: کجا میتوانستیم بهتر عمل کنیم؟ کجا اشتباه کردیم؟ کجا درست عمل کردیم؟ آیا صرفا برنده شدهایم یا با خوب بازی کردن در میدان رقابت برنده شدهایم؟ آیا ما بردهایم یا رقیب بازی را باخته است؟
این سؤالات و بسیاری سؤالات دیگر میتوانند در پی یک برد دلچسب مطرح شوند و راه را برای پیروزیهای بعدی هموارتر سازند. فراموش نکنید که هیچوقت قله پایان راه نیست!
باز هم تأخیر ناخواستهای داشتیم. 🙁 اما هفتهی بسیار پرمحتوایی بود!
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.