اشک و آفتاب …

با اشک‌ش آب دادم و با مهرش آفتاب
وقتی دل‌م به یاد تو افشاند، دانه را

ای‌ عشق‌! ما‌ که‌ با‌ تو کناری ‌گرفته‌ایم
سرسبز و پر شکوفه بدار این کرانه را

با دست خود به شاخه ببندش اگر نه باز
طوفان ز جاى می‌کند این آشیانه را

عشق! ای بهار مُستتر، ای آن‌که در چمن
هر گل نشانه‌ای‌ست توِ بی‌نشانه را

با تأخیر، به‌یاد حسین منزوی عزیز، شاعر کرانه‌های عشق، که دیروز ۱۶ اردی‌بهشت، ۲۱ سال از آسمانی شدن‌ش گذشت. روح بلندبالای‌ش غریق دریای رحمت الهی.

دوست داشتم!
۰

نویسنده: علی نعمتی شهاب

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ و اندی ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوان‌دلی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خروج از نسخه موبایل