دیگران هم بودهاند، ای دوست! در دیوان من
زان میان تنها تو اما، شعر نابی بودهای
مثل لبخندی گریزان، پیش روی دوربین
لحظهای بر چهرهی اشکم، نقابی بودهای
***
چون که میسنجم تو را با آنچه در من بوده است
خانهای آباد در شهر خرابی بودهای
در دل این کوه ـ این کوهی که نامش زندگی است ـ
نالههایم را طنینی، بازتابی، بودهای …
زندهیاد حسین منزوی
دوست داشتم!
۵
نویسنده: علی نعمتی شهاب
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ و اندی ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جواندلی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
دیدن همهی نوشتههای علی نعمتی شهاب