در «انتظار» بشیر روشنایی …

مسافر رهایی‌ام، بشیر روشنایی‌ام
همان که  داشت عمرها، مرا در انتظار تو

نگاه بی‌‌قرار را به هر غبار بسته، من
سوار تاخته برون از آخرین غبار، تو

نشسته‌ای و بسته‌ای به خاک این زمین، مرا
بهانه‌های ماندن‌م، تویی در این دیار ٬ تو!

دریچه‌ای به‌جانب ِ گل و ستاره و نسیم
گشوده از فضای این سیاه روزگار، تو …

حسین منزوی

***

در این روزهای سخت‌تر از سخت برای همه‌ی دنیا که به‌لطف «ویروس کرونا» همه‌ی بشر دارند طعم تاریکی را می‌چشند، بیش از هر زمان دیگری، انتظار آمدن آن «مسافر رهایی» بشریت، قلب‌های‌مان را روشن و گرم می‌کند. به‌امید شنیدن «بشارت روشنایی»، با دل‌هایی خسته‌تر از همیشه، دست به دعا برمی‌داریم که: اللّهم عجل لولیک الفرج …

عیدتان مبارک و التماس دعا.

دوست داشتم!
۱
ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)
علی نعمتی شهاب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *