یک ملاک کلیدی برای ارزیابی اعتبار حرفه‌ای

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

سال ۸۶ بود که یک روز با ایمیل عجیبی مواجه شدم. دوستی که با مقالات‌ش در روزنامه‌ها و البته وبلاگ معروف‌ش می‌شناختم و از طرفداران پر و پاقرص نوشته‌های‌ش بودم، مرا برای کار در یک مؤسسه‌ی تازه‌تأسیس حقوقی دعوت کرده بود. تعجب کردم و کلی هیجان‌زده شدم! قرار مصاحبه تنظیم شد و به آن‌جا رفتم. مصاحبه با توجه به تجربه‌ی اندک‌م بد نبود. در پایان آن مصاحبه از آن دوست وبلاگ‌نویس اجازه گرفتم سؤالی بپرسم: “من هنوز نفهمیدم چه کسی من را به شما معرفی کرده؟” لبخندی زد و نام دوست سومی را آورد که او هم وبلاگ‌نویس بسیار معروفی بود و هست و من را از جای دیگری آن هم دورادور می‌شناخت. 🙂 من در آن مؤسسه‌ مشغول به‌کار شدم و با آن دوست مصاحبه‌کننده و دوست معرفی‌کننده هم همان‌جا و در پروژه‌های دیگری تجربه‌ی همکاری خوب و نزدیکی داشتیم.

در طول این سال‌ها چنین وضعیتی بارها و بارها برای من پیش آمده است. برای همکاری یا مشاوره از جایی با من تماس گرفته‌اند که نمی‌دانستم کجاست و متوجه شده‌ام توسط فردی به آن‌جا معرفی شده‌ام که یا اصلا نمی‌شناخته‌ام یا بعدا متوجه شده‌ام که چه کسی بوده است. بخش عمده‌ای از ماجرا از مسیر گزاره‌ها اتفاق افتاده است و از این بابت خوش‌حال‌م!

اما یک نکته‌ی کلیدی در این میان هست که خیلی اتفاقی متوجه آن شدم. در واقع از جایی به‌بعد یک سؤال برای‌م پیش آمد: چرا آدم‌ها من را برای همکاری و مشاوره به دیگران پیشنهاد می‌دهند؟ از افرادی که من را معرفی می‌کردند، این سؤال را پرسیدم. پس از آن یک کار تحقیقی شهودی شروع کردم و از آدم‌های مختلفی در این‌باره سؤال کردم که چه عامل یا عواملی باعث می‌شود که فرد دیگری را برای یک موقعیت شغلی و حرفه‌ای به دیگران معرفی کنند؟ پاسخ مشخص و قابل پیش‌بینی بود: اعتماد به تخصص و شخصیت حرفه‌ای فرد. اما هنوز یک چیزی کم بود. موقعیت‌های فراوانی را شاهد بودم که فردی از میان دو کارشناس که از نظر توان فنی و تخصصی تقریبا مشابه هم بودند، یکی را برمی‌گزید. چرا؟

این روزها به‌واسطه‌ی شبکه‌ی حرفه‌‌ای نسبتا بزرگی که در حد توان خودم ساخته‌ام و البته بیش از آن به‌دلیل لطف و اعتماد دوستان و از همه‌ی این‌ها بیش‌تر به‌دلیل پارادوکس عجیب سخت یافتن نیروی انسانی مورد نیاز در همه‌ی سطوح از مدیر تا کارشناس (!)، در موقعیت همان دوستان بزرگوار قرار گرفته‌ام. برای بسیاری از درخواست‌های معرفی همکار، فرد یا افرادی را می‌شناسم؛ اما رغبتی به معرفی کردن ندارم. حالا می‌فهمم آن عامل گم‌شده چه بود: سطح اعتماد! (توجه کنید اصلا در مورد رانت و پارتی صحبت نمی‌کنیم؛ بلکه موضوع بحث‌مان نظرخواهی تخصصی درباره‌ی معرفی نیروی انسانی است.)

تعارف نداریم؛ آدم‌ها برای معرفی من و شما به دیگران، باید سطحی از ریسک را بپذیرند. عموما فرایند درخواست معرفی متخصص، به‌دلیل اعتمادی که به تخصص یا شخصیت حرفه‌ای فرد وجود دارد اتفاق می‌افتد. بنابراین هر نفر با معرفی دیگری بخشی از اعتبار حرفه‌ای خود را برای آن نفر دومی به‌حراج می‌گذارد. و همین دقیقن یک ملاک کلیدی برای ارزیابی میزان اعتبار حرفه‌ای ما به‌دست‌ می‌دهد: “چند نفر (و مهم‌تر از آن چه افرادی) با چه سطح از جایگاه تخصصی و حرفه‌ای حاضرند برای من ریسک‌های تخصصی / حرفه‌ای / مالی را بپذیرند؟

پاسخ این سؤال ـ اگر با تحقیق و پرسش از افراد حاضر در شبکه‌ی حرفه‌ای‌تان باشد ـ نکات بسیار جالبی را درباره‌ی نقاط قوت و ضعف مسیر شغلی‌تان، سطح اعتبار تخصصی و حرفه‌ای‌تان و ماهیت و کیفیت برند شخصی و خود شبکه‌ی حرفه‌ای‌تان بر شما مکشوف خواهد کرد.

دوست داشتم!
۷

اعتماد را نشکنید، لطفا …

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

این شب‌ها شبکه‌های استانی صدا و سیما سریال جذاب و خوش‌ساخت کره‌‌ای را‌ به‌صورت شبانه‌ پخش می‌کنند به‌نام ای‌سان یا درست‌ترش یی‌سان. ما هم به‌لطف هم‌زمانی با زمان شام خوردن خانوادگی از دیدن این سریال استفاده می‌کنیم. 🙂 جالب است که این جناب یی‌سان یک شخصیت تاریخی است و این‌طور که از صفحه‌ی ویکی‌پدیای‌ش + برمی‌آید، در کره مثل عباس‌میرزای دوره‌ی قاجار ما بوده. البته برخلاف عباس‌میرزا یی‌سان ناکام نشد و دست آخر با وجود توطئه‌های بسیار، شاه هم شد.

این جناب یی‌سان در داستان سریال، چند نفر آدم فوق‌العاده مورد اعتماد دارد که در گذشتن از تمام سختی‌های مسیر زندگی کمک‌ش می‌کنند: از دوران کودکی تا دوران ولی‌عهدی و سرانجام پادشاهی. نکته‌ی جالب‌تر نگاه یی‌سان به آدم‌های اطراف‌ش در حکومت‌داری‌ش است: همیشه “اعتماد” به دیگران اصل است؛ مگر این‌که خلاف‌ش ثابت شود. مهم‌ترین آدم‌ مورد اعتماد او فردی بود به‌نام منشی هونگ. این آدم دست راست و همه‌کاره‌ی یی‌سان بود. یی‌سان در مورد هونگ جمله‌ی طلایی داشت که بارها تکرارش کرد: “من به تو به‌اندازه‌ی خودم اعتماد دارم!” ولی از آن‌جایی که یکی از اصول ثابت تاریخ، “سوء استفاده از قدرت نامحدود” است؛ هونگ در استفاده از این قدرت دچار اشتباه شد و بعد برای توجیه اشتباهات‌ش مجبور شد به یی‌سان خیانت بکند. و جالب‌تر این‌که یی‌سان حتا پس از اعتراف خود هونگ هم نخواست باور کند که اون این خطای بزرگ را مرتکب شده و ویران شد …

راست‌ش برای من این سطح اعتماد مدیر به زیردست بسیار جالب بود. مخصوصا این‌که قبلا این‌جا نوشته بودم که به‌قول پیتر دراکر “اعتماد یعنی آشنایی با روش کار هم‌دیگر.” اعتماد چسب اصلی هم‌کاری در سازمان‌ها است. اشتباه یی‌سان در مورد هونگ این بود که تنها به او اعتقاد قلبی داشت و از روش‌های کاری غلط او اطلاعی نداشت. بنابراین مشخص است که “اعتماد” یک سطح بهینه دارد.

اما بدون اعتماد هم هیچ چیز سر جای‌ش نمی‌ماند. هیچ آدمی نمی‌تواند با دیگری کار کند. هیچ آدمی جرأت انتقاد از وضعیت موجود را نخواهد داشت. از همه‌ مهم‌تر این‌که به‌گمانم اعتماد، رابطه‌ی برعکسی با پدیده‌ی مشهور “زیرآب‌زنی” در سازمان‌ها دارد. هر چقدر اعتماد بیش‌تر باشد؛ سعایت علیه هم‌دیگر هم کم‌تر می‌شود و بالعکس. فرقی هم نمی‌کند در چه سطحی؛ بین مدیر و کارشناس‌های‌ش، بین خود کارشناس‌ها و حتا بین خود مدیران.

یادم هست که چند سال پیش دوست بسیار عزیزی در شرکت‌ش با این موضوع روبرو شده بود که فردی، دیگری را به‌دزدی متهم کرده بود. او از آن فرد دلیل خواسته بود و طرف دلیلی ارائه نکرده بود. دوست من آن کارشناس را که یکی از فنی‌ترین و کلیدی‌ترین آدم‌های سازمان بود اخراج کرده بود. البته بعدها دزدی آن طرف دیگر هم اثبات شد؛ اما دوست من معتقد بود گناه اولی بزرگ‌تر است: “شکستن اعتماد در سازمان.”

مدیری که اجازه‌ی سعایت از دیگری را با / بدون دلیل و مدرک می‌دهد؛ باید مطمئن باشد که علیه خودش هم همین اتفاق خواهد افتاد. و از آن بدتر، فردی که علیه دیگران ـ به‌حق یا وحشت‌ناک‌تر به‌دروغ ـ سخن‌چینی می‌کند، باید حواس‌ش باشد که روزی دیگر هم خواهد رسید که دنیا علیه او خواهد بود. هر دو طرف باید از این آگاه باشند که این کارشان تنها به شکسته شدن اعتماد در سازمان کمک می‌کند و هیچ اثر دیگری نخواهد داشت. آدمی هم که به دیگران اعتماد ندارد و یا اعتماد دیگران را نسبت‌ به‌هم خدشه‌دار می‌کند، حتمن به خودش هم اطمینانی ندارد.

این روزها در شرایط بد اقتصادی سازمان‌ها شاید یکی از تاکتیک‌های بقا همین باشد؛ اما جدا از مسائل اخلاقی، هزینه‌‌ی این کار برای سازمان‌ها آن‌قدر زیاد است که به‌تر است مدیران سازمان‌ها حواس‌شان باشد که تأثیرات بلندمدت این رفتارها چیست. بدون اعتماد، حتا باشکوه‌ترین و قدرت‌مندترین سازمان‌ها هم از بین می‌روند. تخریب اعتماد (چه راست بدون مدرک باشد و چه دروغ) فرقی ندارد با تخریب خود سازمان.

بیایید از خودمان شروع کنیم و از همین امروز اعتماد دیگران را نسبت به‌هم نشکنیم.

دوست داشتم!
۴