درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۳۰۲): سبک «اجرا»ی سازمان به‌مثابه استراتژی رقابتی

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

ژابی آلونسو، سرمربی اسپانیایی بایرلورکوزن در مصاحبه‌ای که با مارکا داشت، در خصوص شایعات جانشینی کارلو آنچلوتی در رئال مادرید فصل آینده گفت: هرچیزی زمان مخصوص خودش را دارد. الان این‌جا هستم، خیلی خوشحالم و هر آن‌چه در آینده اتفاق بیافتد را خواهیم دید. معمولا در فوتبال وقتی به برنامه‌های میان‌مدت یا بلندمدت فکر می‌کنید، تمرکز خود را نسبت به آن‌چه نزدیک‌تر است از دست می‌دهید. در پایان فصل خواهیم دید.

من نمی‌خواهم این بایر ژابی آلونسو باشد، بلکه می‌خواهم یک تیم مستقل داشته باشم. تیمی که بداند در تمامی جنبه‌ها چطور بازی کند، که کنترل خوبی روی توپ داشته باشد، و در دفاع هم استحکام و ثبات داشته باشد و ما این استحکام و ریتم خوب را همراه با بازی‌خوانی خوب داریم. الان زمان داریم تا خوب کار کنیم و ببینیم با چه چیزی راحت هستیم و روی چه چیزهایی باید کار کنیم. (این‌جا)

در ابتدا لازم است بگویم که قصد دارم دوباره در گزاره‌ها در نوشتن فعال‌تر باشم و چه به‌تر که این آغاز نو را با این مجموعه پست‌های فوتبالی کلید بزنم. پس بسم‌الله!

ژابی آلونسو یکی از ستاره‌های درخشان تیم ملی اسپانیا ـ قهرمان یک جام‌جهانی و ۲ یورو متوالی ـ و محور مستحکم میدان تیم‌های باشگاهی‌ش ـ لیورپول، رئال و بایرن ـ را جز با توصیف «همیشه برنده» نمی‌توان توصیف کرد. اولین تصویر من از او، بازی درخشان‌ش و زدن گل مساوی در فینال تکرارنشدنی فصل ۲۰۰۵ استانبول لیگ قهرمانان ـ که در آن لیورپول از باخت ۳-۰ مقابل میلان به بازی برگشت و در آخر هم قهرمان شد ـ است. پس از آن هم همیشه در تیم‌هایی بازی کرد که رقیب تیم مورد علاقه‌ی من بوده‌اند؛ اما شخصیت محترم و قدرت ره‌بری او همیشه برای من، جذاب بوده‌اند.

حالا او هم به جمع مربیان پیوسته است (و البته ورود این نسل از مربیان، مثل او و ژاوی و آرتتا یادآوری است به من و هم‌سن‌وسالان من که ای که چهل رفت و در خوابی …)  قابل پیش‌بینی بود که ژابی همانند دوران بازیگری‌ش بتواند مربی خوبی هم باشد. و او در این دو فصل اخیر در بوندس‌لیگا و بایرلورکوزن ثابت کرده همین‌طور است. سبک بازی‌ زیبای ترکیب‌شده از تیکی‌تاکا با فوتبال محکم و جنگنده‌ی آلمانی، به‌همراه نتایج درخشان‌ لورکوزن به‌عنوان تیمی با بازیکنان معمولی و جوان، واقعا نوید یک مربی بزرگ (و چه بسا مؤلف) را برای چند دهه‌ی آینده به فوتبال اروپا و جهان می‌دهد.

حالا به مصاحبه‌ی بالا می‌رسیم. ژابی در این مصاحبه به دو نکته اشاره می‌کند که در کنار یکدیگر، نگاه جدیدی را در ذهن من به استراتژی شکل داد. ژابی می‌گوید برخلاف تأکیدی که بر اهمیت طراحی چشم‌انداز و استراتژی می‌شود، در بسیاری از سازمان‌ها در واقع چشم‌انداز و استراتژی به‌صورت خلاصه یعنی برنده شدن در بازی رقابت. مشکل این است که مدیران بیش از آن‌قدر که باید، خود را درگیر شکل‌دهی به چشم‌انداز و استراتژی می‌کنند و بدین ترتیب دچار «دوربینی استراتژیک» می‌شوند؛ یعنی از امروزِ‌ سازمان خود، غفلت می‌کنند. این‌گونه مدیران، فراموش می‌کنند که اگر سازمان‌شان همین امروز، درست کار نکند، فردایی هم برای سازمان و مدیران‌ش در کار نخواهد بود!

شاید جمله‌ی بالا یک جمله‌ی کلیشه‌ای به‌نظر برسد؛ اما ژابی در بند بعدی به راه‌کار خودش برای این موضوع اشاره می‌کند: سازمان‌ تحت مدیریت خودت را جوری متحول کن تا به‌شکل سبک ایده‌آل مدیریتی‌ات کار کند! ژابی می‌گوید تغییر سبک کاری سازمان (به‌تعبیر من: معماری سازمانی سازمان) مهم‌ترین کاری است که از دست یک مدیر، برای امروز و فردای سازمان‌ش برمی‌آید. اگر این سبک کاری، یک سبک کاری برنده باشد، سازمان همانند یک تیم فوتبال، در میان‌مدت و بلندمدت، کم‌کم و گام به‌گام (= برنده شدن در بازی‌های طول فصل) به‌سوی برنده شدن پیش می‌رود تا سرانجام به چشم‌انداز نهایی خود (برنده شدن در بازی رقابت = فتح جام در فوتبال) دست یابد.

بنابراین کار یک مدیر بزرگ در مقام استراتژیست، درک این است که چشم‌انداز و رسالت مدیریتی وی، ساختن سازمانی است که با سبکی درست و اثربخش کار کند، سازمانی که بتواند برنده بشود و البته در بلندمدت هم به آن مدیر وابسته نباشد. این همان اکسیری است که به‌خوبی در راز و رمز ماندگاری کسب‌وکارهای بزرگ دنیای امروز می‌توانیم آن را مشاهده کنیم: سبک «اجرا»ی سازمان به‌مثابه استراتژی رقابتی. شاید به‌ترین مثال‌هایی که بتوانم برای آن بزنم، مایکروسافت و آمازون در سال‌های اخیر باشند. در پایان این توضیح را هم می‌دهم که اگر علاقه‌مند بودید، مباحث علمی مربوط به این رویکرد را می‌توانید در کتاب‌ها و مقالات متمرکز بر مفهوم «اجرا (Execution)» در علم استراتژی‌ ره‌گیری کنید.

دوست داشتم!
۲

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۳۰۰): چگونه یک تیم شکست‌خورده را از نو برای برنده شدن بازسازی کنیم؟

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

«هرگز فکر نمی‌کردم که بازگشت به اوج تا به این حد سخت باشد. مانچینی از روز اول ما را به جلو هل داد و تحت فشار گذاشت، او به ما کمک کرد و یک سال تجربه اضافه به همه ما، پیر و جوان، حتی بازیکنان بزرگ‌تر، داد. در این سال ما تجربه و اشتیاقی را کسب کرده‌ایم که به ما این امکان را داده است که این‌جا باشیم و به چیزی که سه سال پیش همچون یک مدینه فاضله به نظر می‌رسید، باور داشته باشیم. ما همه کار می‌کنیم تا یکشنبه شب به آن برسیم.

او روی ذهنیت ما کار کرد و اعتماد به نفس، اشتیاق و عزت نفس را به ما برگرداند. او باعث شد ما باور کنیم که راه او، راه درست و بهترین راه است. او استعداد و کیفیتی که در فوتبال باعث پیروزی می‌شود را به کار گرفت. شما می‌توانید بهترین بازی‌تان را انجام دهید اما اگر کیفیت شما منجر به گلزنی نشود، در بهترین حالت از صفر به صفر می‌رسید. بازی کردن با این همه استعداد در خط هافبک و خط حمله، مسیر ما را آسان می‌کند.» (لئوناردو بونوچی؛ پیش از فینال یورو ۲۰۲۰؛ این‌جا)

باورنکردنی بود اما ایتالیا، قهرمان ۴ دوره‌ی جام‌ جهانی نتوانست در جام‌ جهانی ۲۰۱۸ روسیه حاضر باشد. شاید از آن ایتالیای در هم شکسته‌ که یک مربی فرامعمولی به‌نام جان پیرو ونتورا با کیفیت پایین فنی و بازیکنانی اغلب بسیار بی‌استعداد‌ داشت، تنها تصویری که به‌یادمان مانده باشد، بازی برگشت مقابل سوئد در پلی‌آف جام جهانی بود: ایتالیا برای صعود نیاز به گل داشت؛ اما ونتورا به‌جای فرستادن مهاجم به زمین، به دانیله ده‌روسی اصرار می‌کرد وارد زمین شود و او هم روی نیمکت نشست و نپذیرفت و اصرار کرد تا اینسینیه وارد زمین شود! همین ماجرا خودش برای یادآوری وضعیت اسف‌بار آن ایتالیا کافی است.

و بعد روبرتو مانچینی جانشین ونتورا شد: یک مربی بزرگ با کوله‌باری از تجربه‌ی بازی و مربی‌گری در سطح اول فوتبال ایتالیا و اروپا و با سابقه‌ی قهرمان کردن تیم‌هایی که سال‌ها بود نتوانسته بودند به قهرمانی برسند: اینتر میلان و من‌سیتی. مربی خوش‌تیپ و جذابی که شاید کنار زمین مانند آنتونیو کونته شور و حال زیادی از خودش نشان ندهد؛ اما به وقت‌ش می‌بینیم که کم‌تر از کونته، ایتالیاییِ پرشور و پُر احساسی نیست!

مانچو تیمی در هم ریخته را به‌دست گرفت. تیمی که سال‌ها بود از استعداد خالی بود. تیمی که باور و شور و اشتیاق‌ش را از دست داده بود. شاید کم‌تر کسی فکر می‌کرد که مانچو بتواند آن تیم را بازسازی کند؛ اما او توانست. بدیهی است که در هر موفقیتی باید کمی چاشنی خوش‌شناسی را هم بپذیریم: او در دورانی مربی ایتالیا شد که نسلی جدید از جوانان بااستعداد ـ در رأس آن‌ها دوناروما، بارلا و فدریکو کیه‌زا ـ به جمع کهنه‌کارانی چون: کیه‌لینی، بونوچی و جورجینیو و حتی اینسینیه و وراتی پیوسته بودند. با این حال، وجود بازیکن خوب یک بحث است و ساختن تیمی خوب از آن‌ها بحثی دیگر. اما مانچو باز هم مثل رستاخیزی که برای اینتر و من‌سیتی رقم زد در این‌جا هم موفق بود: او ایتالیای زیبایی ساخت که در یورو ۲۰۲۰ (که با یک سال تأخیر در تابستان ۲۰۲۱ برگزار شد) چشم‌ها را  نه‌تنها با قدرت دفاعی‌ همیشه بی‌نظیری که از ایتالیا انتظار می‌رود، بلکه با بازی تهاجمی زیبای‌ش خیره کرد. اما او چگونه توانست؟

لئوناردو بونوچی در حرف‌های‌ش قبل از فینال ومبلی به سه گام اشاره کرده است که باعث موفقیت ایتالیای مانچو شد و می‌تواند راه‌نمای مدیران و ره‌برانی باشد که می‌خواهند سازمان‌های در هم شکسته را بازسازی کنند:

۱- اصلاح ذهنیت‌ها و باورمندی به امکان‌پذیری موفقیت: وقتی یک تیم، شکست بزرگی می‌خورد، اولین چیزی که از دست می‌دهد باور به امکان‌پذیری موفقیت است. «ما نتوانستیم» تبدیل به ترجیع‌بند ذهنی تک‌تک اعضای تیم و حتی دیگر افراد مرتبط با آن (مثلا: هواداران در فوتبال و سهام‌داران در دنیای کسب‌وکار) می‌شود. شخصا بارها دیده‌ام که تله‌ی اصلی که آدم‌ها را در زمان شکست‌ها گرفتار خودش می‌کند، همین است: این‌که باورت را به این‌که می‌شود دوباره بلند شد و ادامه داد، از دست بدهی. با این حال، هیچ‌گاه آخر خط نیست؛ حتی اگر برخاستن، مستلزم نابودی هر چیزی که داشتی باشد و شروع دوباره نه از صفر، بلکه منفی ۱۰۰۰ باشد! ره‌بر بزرگی مانند مانچو همین کار را انجام داد: او به بازیکنان‌ش این باور را داد که می‌توانید بلند شوید و دوباره به راه بیفتید! اما این تنها گام اول و اصلاح باورها در سطح فردی است.

۲- بازگرداندن اعتماد به‌نفس، اشتیاق و عزت نفس به اعضای تیم: این‌که می‌شود دوباره راه افتاد و این‌بار به مقصد رسید، یک بحث است و این‌که ما با هم می‌توانیم، بحثی دیگر. هویت و عزت‌ نفس جمعی ـ یعنی این‌که ما در کنار هم و در قالب تیم‌مان ارزش‌مند و توان‌مند هستیم و می‌توانیم ـ آن چیزی است که گم‌شده‌ی بسیاری از تیم‌ها و سازمان‌های امروزی است. به‌نظر من هنر اصلی مانچو این‌جا بود. این‌که اعضای تیم پذیرفته بودند که شاید از نظر کیفیت فردی تهاجمی مثلا از تیم‌هایی مثل آلمان و اسپانیا پایین‌تر باشند؛ اما از نظر کار گروهی و در کنار هم (تفکر سیستماتیک!) هیچ کسی را یارای رقابت با «تیم آن‌ها» نیست، احتمالا مهم‌ترین راز موفقیت ایتالیای مانچو به‌ویژه در بازی‌های سخت مرحله‌ی حذفی تا فینال بود. او نشان داد که حتی یک تیم بزرگ هم می‌تواند از تیم‌های کوچک‌تری تشکیل شده باشد که به‌خوبی در تار و پود تیم اصلی ادغام شده‌اند و شور و اشتیاق‌شان، منبع به پیش راندن کل تیم محسوب شود: به رابطه‌ی مانچو با کادر فنی‌اش ـ و از همه مهم‌تر استاد جان لوکا ویالی ـ نگاه کنید و به ترکیب درخشان مرکز خط دفاع ایتالیا ـ یعنی بونوچی و کیه‌لینی ـ تا ببینید چرا ساختار سازمانی در دنیای امروز، بیش از آن‌که به‌معنای خط و خطوط رسمی و اتوکشیده‌ی مرسوم باشد، به‌معنای قدرت‌مند کردن حلقه‌های ارتباط انسانی برای رسیدن به هدفی کوچک‌تر (هدف زیرگروه یا واحد سازمانی) است که تحقق آن در هارمونی با دیگر تیم‌های سازمان، تحقق اهداف سازمانی را امکان‌پذیر می‌سازد! (هالوکراسی مگر چیزی جز این است؟)

۳- نهادینه‌ ساختن استراتژی و تاکتیک برنده شدن مطابق مزیت رقابتی و سبک تیمی: ایتالیای مانچو خوب حمله می‌کرد و خوب دفاع می‌کرد. هر چند در نهایت، در مراحل حذفی تا فینال، عامل برنده شدن ایتالیا در درجه‌ی اول، «گل نخوردن» بود؛ اما نمی‌توان انکار کرد تیمی که در خط حمله‌ غیر از فدریکو کیه‌زا هیچ ستاره‌ی درخشانی نداشت (مقایسه کنید با مهاجمان ترسناک دهه‌ی ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ ایتالیا)، قدرت تهاجمی‌اش را هم به‌موقع به‌کار گرفت: زدن گل تساوی به انگلیس مغروری که در دقیقه‌ی ۲ فینال، موفق به گل‌زنی شد و در ومبلی در برابر هزاران تماشاگر خودی بازی می‌کرد، آن هم توسط یک مدافع (بونوچی)، کار هر تیمی نبود! ایتالیا با استراتژی همیشگی‌اش قهرمان شد (شاهد مثال این‌که دوناروما به‌ترین بازیکن یورو شد)؛ اما نقش عناصر هجومی را هم در قهرمانی‌اش نباید دست کم گرفت. استراتژی ایتالیا تکیه بر مزیت رقابتی اصلی‌ش (خط دفاعی مستحکم) در کنار به‌کار گرفتن ابزار مکملی برای غیرقابل پیش‌بینی شدن چگونه ضربه زدن‌ش به حریف بود: تیم‌های حریف نمی‌دانستند چه کسی قرار است به آن‌ها گل بزند!

با پایان یورو و شروع مسابقات مقدماتی جام جهانی، ایتالیا دوباره به تنظیمات کارخانه بازگشت و نتوانست از پسِ سوئیس سخت‌کوش برآید و به‌جای صعود مستقیم، به پلی‌آفِ سختی رسید که باید در آن با پرتغالی رقابت کند که برگ برنده‌اش کریس رونالدو است؛ آن هم در زمانی که به احتمال زیاد او آخرین جام جهانی عمرش را می‌خواهد تجربه کند و در نتیجه هرگز برای صعود، پا پس نخواهد گذاشت.

چه می‌شود؟ نمی‌دانیم. اما چیزی که می‌دانیم این است که جذابیت ایتالیا برای ما هواداران این تیم همیشه این بوده: همواره ضعیف‌ترین کورسوی نور در انتهای یک تونل تاریک، نشانه‌ی امیدی بزرگ است؛ امیدی که باید آن‌قدر صبور باشی تا به آن برسی!

ممنونیم از آقای مانچو برای این تیم زیبا. کسی چه می‌داند؛ شاید هم ایتالیای او آن‌گونه که اخیرا گفته خواب دیده در فینال جام جهانی با پنالتی جورجینیو در مقابل برزیلْ پیروز شد و قهرمان شد! زیبایی فوتبال به همین است که در آن، همه چیز برای همه ممکن است!

دوست داشتم!
۳

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۷۵): امید، چقدر خوب است … :)

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

“بازیکنان ما روحیه‌ی فوق‌العاده‌شان را نشان دادند: آن‌ها شجاع بودند و نتیجه‌اش را گرفتند. از بازیکنان‌م راضی هستم و از آن‌ها تشکر می‌کنم.” (کارلوس کی‌روش +)

از مدت‌ها پیش معلوم بود که ایران ـ مراکش مهم‌ترین بازی ما در جام جهانی است. تمام اتفاقات این چند ماه اخیر حکایت از آن داشتند که ما شانس چندانی در این بازی نداریم. سؤالاتی مثل این‌ها ذهن همه‌ی ما را به خود مشغول کرده بود:

  • دروازه‌بان و مدافعین ما می‌توانند مقاومت کند؟
  • سطح آمادگی جسمانی بازیکنان ما متناسب با بازی‌های پرفشار جام جهانی هست؟
  • جای خالی بازیکنان بزرگ خط‌خورده و محروم را در این بازی چه کسی می‌خواهد پر کند؟

۲۰ دقیقه‌ی ترس‌ناک اول، نفس‌گیرتر از چیزی بود که فکر می‌کردیم. اما در ادامه چند جرقه از تیم‌مان دیدیم که ما را کمی به بازی امیدوار کرد. آخ چه می‌شد اگر سردار آن فرصت تک به تک نیمه‌ی اول را خراب نمی‌کرد؟ اما نشد. در ادامه‌ی بازی هم مراکش با بازیکنان رئال مادرید و یوونتوس و آژاکس و … بر بازی مسلط شد و تا یک قدمی گل زدن هم رفت اما نتوانست! گل ثانیه‌های آخر ایران را احتمالا بیش از هر چیزی به شانس نسبت داده‌اند؛ اما من معتقدم که شانس هم از آنِ سخت‌کوشانی است که برای رسیدن به موفقیت با تمام وجود تلاش می‌کنند و از آن‌ مهم‌تر، بلدند از کوچک‌ترین فرصت، بزرگ‌ترین موفقیت را بسازند.

ستاره‌ی بی‌بدیل این بازی “امید ابراهیمی” بود. امید در این بازی نشان داد که کلاس بازی‌اش در چه اندازه‌ای است. در میانه‌ی بازی در مورد او نوشتم که “امید، چقدر خوب است” و حالا بعد از بازی با نگاهی به حرف‌های کارلوس کی‌روش در مورد این بازی و بازی‌های آینده می‌توان گفت که آن چیزی که تفاوت میان ما هواداران فوتبال ایران و کارلوس کی‌روش از همان لحظه‌ی قرعه‌کشی تا به‌امروز بود همین “امید” است. کارلوس کی‌روش به این‌که برای بردن، راهی وجود دارد، امیدوار بود و تمام تلاش‌ش در این دوره همین بود. امیدی که هنوز هم ادامه دارد:

ما تیم مراکش را خوب آنالیز کردیم و آن‌ها هم مطمئنا از ما شناخت خوبی داشتند. ما می‌دانستیم که مراکش در ابتدای بازی خوب شروع خواهد کرد و حملات زیادی را تدارک می‌بیند اما استراتژی ما کاملا روشن بود و ما می‌خواستیم اول یک شکست روانی برای آن‌ها ایجاد کنیم. ما می‌خواستیم بازیکنان مراکش را در وسط زمین نگه داریم که این کار هم صورت گرفت البته اولین فرصت‌ها در اختیار آن‌ها قرار گرفت. هر چند با چند فرصت آن‌‌ها را ترساندیم. در نیمه دوم چند شانس داشتیم و با وجود این‌که آن‌ها بازیکنان خوبی داشتند فکر نمی‌کردند چنین بازی سختی داشته باشند. این برای اولین بار در این چند ماه اخیر برای آن‌ها بود و مراکشی‌ها سورپرایز شدند.+

نمی‌دانم چطور بازی خواهیم کرد ولی باید تلاش کنیم. اسپانیا بازیکنانی دارد که کنترل‌شان کار بسیار دشواری است ولی باید بازی را همان‌طور که می‌دانیم و می‌توانیم پیش ببریم. این نکته مهمی است. اهمیتی ندارد که آن‌ها بهترین بازیکنان، بهترین تکنیک و تاکتیک را دارند. آن‌ها در این زمینه‌ها بهترین هستند ولی قبل از برگزاری بازی برنده مشخص نمی‌شود. بنابراین هیچ تیمی نمی‌تواند با شهرتش در هیچ دیداری به پیروزی برسد. ما برای شهرت اسپانیا احترام قائلیم ولی باید بازی کرد و ما با امیدواری بازی می‌کنیم و در نهایت آن چیزی که دوست داریم این است که در پایان بازی، بازیکنان اسپانیا با احترام زیادی نسبت به پسران ایران از زمین مسابقه خارج شوند.” +

به جمله‌هایی که پررنگ کرده‌ام دقت کنید. تصویری تقریبا کامل از استراتژی کی‌روش برای موفقیت در این جام جهانی را در دو پاراگراف بالا می‌شود دید. او با علمِ به این‌که حتی در صورت باخت هم چیزی از دست نمی‌دهد و با امید به این‌که می‌شود برنده شد، استراتژی جذابی را برای موفقیت در گروه مرگ جام جهانی طراحی کرد. استراتژی که کلیدواژه‌های آن عبارتند از:

  1. شناخت خود و حریف: بدیهی است، نه؟
  2. آماده‌سازی جسمانی و روحی ـ روانی: همه به آن تمرینات ریکاوری آخر هفته‌ی کی‌روش خندیدند؛ اما آیا همین منتقدان آمادگی جسمانی ۴ بازیکن لیگ برتری را که بازی کردند دیدند؟ امید ابراهیمی و وحید امیری در این بازی شاه‌کار بودند. اما چیزی که کسی به آن توجه نکرد آماده‌سازی روانی بازیکنان برای یک تورنومنت سخت بود. کی‌روش با کمک یک روان‌شناس و البته حسین اوجاقی رزمی‌کار برجسته‌ی ایرانی ذهن بازیکنان را تماما روی موفقیت متمرکز کرد. به بازی روزبه و بیرانوند دقت کنید. کدام یک از ما اگر جای آن‌ها بودیم با این همه انتقاد می‌توانستیم این‌قدر عالی باشیم؟
  3. غافل‌گیری: خیلی‌ها می‌گفتند که بازی‌های دوستانه‌ی ایران تصویری نادرست از تاکتیک‌ها و توانایی‌های تیم را به حریفان و حتی خود ما نشان می‌دهد. در اوایل بازی با حملات پی در پی مراکش غرور عجیبی در چهره‌ی مربی مراکش دیده می‌شد. اما به‌تدریج که به‌سمت پایان بازی رفتیم، عصبانیت و ناامیدی را می‌شد در چهره‌ی “اروه” به‌خوبی مشاهده کرد. 🙂 ایران آنی نبود که او فکر می‌کرد. آن عبارت “ایجاد شکست روانی برای حریف” چقدر قشنگ بود!
  4. شجاعت امیدواری به برنده شدن: تفکر از پیش نباخته بودن و تلاش برای پیروزی و اعتقاد به این‌که بازی در زمین برده می‌شود، در تک‌تک بازیکنان ما وجود داشت. ما در زمانی که کسی روی ما حساب نمی‌کرد، شجاعت امیدواری به برنده شدن را داشتیم! جالب این‌که بازیکنی که گل به‌خودی زد، مهاجمی بود که به زمین آمده بود تا به ما گل بزند و در ۸ بازی ملی‌اش ۱۰ گل زده بود!
  5. جستجوی زمان مناسب برای زدن تک‌ضربه‌ی کشنده: اگر آن توپ سردار آزمون در نیمه‌ی اول گل شده بود و بازی را با آن گل برده بودیم کسی از شانس می‌گفت؟ همان تک‌موقعیت هم روی یک ضدحمله و اشتباه مرگ‌بار خط دفاعی مراکش به‌دست آمد. آن گل نمی‌توانست شانسی باشد؟ استراتژی ما زدن تک‌ضربه‌ی کشنده بود و برای این کار باید اول گل نمی‌خوردیم و بعد به‌دنبال استفاده از تک‌موقعیت‌ها می‌‌گشتیم. آن فرصت در ثانیه‌‌های آخر بازی به‌دست آمد؛ زمانی که بازیکنان مراکش دیگر از بازی ناامید شده بودند اما ما هم‌چنان امیدوار به برنده شدن بودیم! موقعیت را هم که خودمان ساختیم اما ضربه‌ی آخر را بازیکن مراکش زد!

مأموریت ما تمام نشده و هم‌چنان معتقدم که “امید، چقدر خوب است.” به امید بازی‌های درخشان بعدی.

دوست داشتم!
۲