محمد علي بهمني

18 پست

گره‌های بی‌حوصله‌گی …

گفتم:«بدوم تا تو همه فاصله‌ها را»
تا زودتر از واقعه گویم گله‌ها را

چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من، اثرِ سخت‌ترین زلزله‌ها را

پرنقش‌تر از فرش دل‌م بافته‌ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله‌ها را

ما تلخی نه گفتن‌مان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله‌ها را …

محمد علی بهمنی

دوست داشتم!
۱

لبخند گم‌شده‌ی خاطره‌ها …

شدیم ساعت و تقویم خود نمی‌فهمیم
چه ساعت است؟ و یا فصل چندم است این‌جا؟

به شوق دیدن آرامش پس از توفان
هنوز حوصله‌ها در تلاطم است این‌جا

کجاست جذبه‌ی لبخندهای‌مان؟ وایا!
چقدر حافظه‌ها بی‌تبسم است این‌جا …

محمد علی بهمنی

دوست داشتم!
۰

سرنوشت: در راه ماندن!*

سؤال کرده‌ام از جاده‌های پشت سرم
که تا کدام کجا، دوری از تو را ببرم

خودت بگو که به بال و پَرم توان‌شده‌ای
کجاست خط به‌پایان رسیدنِ سفرم؟

***

صدام کن که که به آنی سفر تمام شود
و بشنویم:
تو را در همیشه منتظرم …

محمد علی بهمنی

* عنوان، برگرفته از بیتی از ه. ا. سایه

دوست داشتم!
۰

عشق است …

یادم هست که تا حدود سال ۷۹ بود که هر وقت آهنگی از ناصر عبداللهی خدا بیامرز می‌شنیدم می‌گفتم: “کی به این گفته خواننده بشه؟” اما با شنیدن آلبوم «عشق است» بود که تازه ناصریا را با صدا و موسیقی خاص‌اش و البته شعرهای بی‌نظیر استاد محمد علی بهمنی کشف کردم. از آن زمان تا به حال، روزها و شب‌های بسیاری را با آهنگ‌های این آلبوم سر کردم، خیلی از اوقات در هنگامه دلتنگی‌ها و ناراحتی‌ها با ترانه‌های این آلبوم گریستم و بارها و بارها لذت شنیدن غزل‌های بی‌نظیر استاد بهمنی را با صدای دلنشین پرویز پرستویی عزیز تجربه کرده‌ام. چند دقیقه‌ای است که دوباره دارم این لذت‌ها را حس می‌کنم و منتظرم تا به این ترانه محبوب‌ام برسم؛ ترانه‌ای در وصف گم گشتن آن معشوق خیالی رؤیاهای انسان:

از  خانه  بیرون  می‌زنم  اما  کجا  امشب
شاید  تو  می‌خواهی  مرا  در  کوچه‌ها  امشب
پشت  ستون  سایه‌ها  روی  درخت  شب
می‌جویم  اما  نیستی  در  هیچ جا  امشب
می‌دانم  ،  آری  نیستی  اما  نمی‌دانم
بیهوده  می‌گردم  به  دنبال‌ات چرا  امشب ؟
هر  شب  ترا  بی‌جستجو  می‌یافتم  اما
نگذاشت  بی‌خوابی  به  دست  آرم  تو را  امشب
ها … سایه‌ای  دیدم !  شبیه‌ات  نیست  اما  حیف !
ای  کاش  می دیدم  به  چشمان‌ام  خطا  امشب
هر  شب  صدای  پای  تو  می‌آمد  از  هر  چیز
حتا  ز  برگی  هم  نمی‌آید  صدا  امشب
امشب  ز  پشت  ابرها  بیرون  نیامد  ماه
گشتم  تمام  کوچه‌ها  را  یک  نفس  هم  نیست
شاید  که  بخشیدند  دنیا  را  به  ما  امشب
طاقت  نمی‌آرم  تو  که  می دانی  از  دی‌شب
باید  چه  رنجی  برده  باشم  بی  تو  تا  امشب
ای  ماجرای  شعر و  شب‌های  جنون  من
آخر  چگونه  سر  کنم  بی‌ماجرا  امشب  ..

دوست داشتم!
۲